بچها ی سوال.. منو دخترم تو اتاقش بودیم. شوهرم داشت میرفت حموم یهو یادش اومد وسیلشو نبرده رفت ورداره ازاونور دخترم رفت تو اتاقمون باباشو دید باشورت.شوهرم اصلا متوجش نشد منم تو اتاقش بودم نفهمیدم شوهرم بیرونه. بعد شوهرم رفت حموم دخترم قسمت خصوصیشو گرفت گفت چرا واسه بابا بزرگ ه اونجاش چی شده چرا اونجوری بزرگ بود 🤭بچه ترسید فکر کرد یچی شده من گفتم چیزی نبود حتما شورتش اینجوری بود یا پارچه بود توش اصن نمیدونستم چی باید بگم.بچه دستشو مشت کرد گفت زیر شورتش اینجوری بود میگفت چیبود اون چیشده اونجاش. شوهرم تابحال حتی شلوارشو جلوش عوض نکرده غروب رفت خونه مامانم اینا دپس دارم سر حرفو باز کنم بهش یچی بگم ک خیلش راحت بشه اما نمیدونم چجوری.. لطفا راهنمایی کنین

من به دخترم گفتم خصوصی دختر ها با پسر ها فرق داره
به نظرم همینو میگفتی که مامان خصوصی من و شما با بابایی فرق داره
شما هم دیگه نگاه نکن زشت بابا خجالت میکشه

همین اتفاق افتاد واسه ماهم گفت جلو بابا چقد بزرگه
بعد کلی خندید گفت مامان بابا پی پی کرده تو شورتش

وای چقدر سخته بچه ها بزرگ میشن☹️

ولی مامان جانان درست میگه

حالا دختر من اصلا توجه مداره
باباش همیشه موقع عوض کردن شلوار راه می‌ره
دخترم اصلا تا حالا توجه نکرده
با اینکه هی من به شوهرم میگم زود باش راه نرو اینجوری

وای خدا غش کردم از خنده

دختر من یه بار با شورت دید شوهرمو میگفت مامان بابا پی پی کرده از وقتی ام داداش دار شده دو سه بار داداششو دیده میدونه خصوصی دختر پسر فرق داره

چه سوال سختی
من فکر میکنم نباید همه واقعیت رو گفت
ولی خب دروغ هم نباید گفت

مثلاً میتونیم بگیم بدن اونا این شکلیه

ولش کن زود یادش میره