پارت چهل و دو:

باهم وارد سالن شدیم سلام نسبتاً بلندی دادم دو تا دختر زیبا با تیپ امروزی و آرایش شیک بلند شدن‌جلو اومدن روبوسی کردیم،مادر خانواده با لهجه شیرین کرمانشاهی بغلم کرد و گفت خوبی عزیزم؟لبخند زدم سرمو چرخوندم تا با بقیه احوالپرسی کنم پنج تا مرد بودن احتمالاً دوتاشون شوهر اون دوتا خواهر بودن، یکی پدر،یکی برادر و یکی هم خواستگار.
اماهمین که نگاهم افتاد به آخرین نفر نفس تو سینم گیر کردخودش بود
خودِ خودِ لعنتیش زل زد بهم با همون لبخند مرموز و نگاه بی‌رحمش جوری نگام می‌کرد که انگار از اول دنیا فقط منو می‌شناخته.با تعارف مامان و بابا نشستن
و من به ظاهر نشستم بلکه افتادم..گوشم پر از صدای همهمه بود ولی توی سرم هیچ صدایی نمی‌چرخید جز اون لبخند جز اون نگاه جز یه سوال بزرگ که هی تو مغزم تکرار می‌شدچــطور مــمــکن بــود؟چرا نگفته بود با مهری‌خانم نسبتی داره؟چرا نگفته بود قراره خواستگار باشه؟من گیج و منگ‌با یه قلبِ لرزون و دنیایی پر از سؤال نشسته بودم و نامحسوس نگاهش می‌کردم..

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان شکلات🍫 مامان شکلات🍫 ۲ سالگی
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
سلام مامان جونیا خوبین گل هاتون خوبن؟
میخواستم از تجربه از شیر گرفتن مهراد براتون بگم اصلا فک نمی‌کردم انقد آسون و راحت باشه، با مشورت دکترش شیر تدریجی قطع کردم چون به شدت وابسته بود اینطوری که چند روز اول ساعت ۱۰ تا ۱۲ ظهر به هیچ وجه بهش شیر ندادم بعدش کردم ۱۰ تا ۱۲ و ۴ تا ۶ تا چند روز تا میومد سرگرمش میکردم به شدت شیر شب وابسته بود گذاشتم بخوره اصلا سختگیری نکردم بعد چند وقت دیدم واسه شیر شب بیدار نمیشه تا دمه صبح ولی از صبح تا بیدار شدنش خیلی می‌گفت بده، بعد دیدم الان بهترین فرصت که شب بیدار نمیشه روز هم به تدریج کم شده از داروخانه تلخک گرفتم یه بار زدم تا اومد بخوره دید اون مزه رو دیگه نمیده رفت دوباره یه ساعت بعد دید ای بابا اون ممه رو لولو برده همین و تمام فقط روز بعدش صبح طبق عادت بیدار شد براش یه شعر خوندم خوابید هیچی هم بهش ندادم که خواب از سرش بپره، یه مامانی چند وقت پیش بهم گفت صبر کن اصرار به گرفتن نکن به وقتش میفهمی خودش دیگه میل نداره و همین شد به زور ازش نگرفتم. امیدوارم همه مامانایی که تو این مرحله هستن به راحتی و آرامش بگذرونن
ترک شیر مادر 25 ماه و ۲ روز