پارت چهل و سه:

لب‌هام خشک شده بود نگاهمو دزدیدم نمی‌دونستم باید خوشحال باشم یا عصبانی،تعجب کنم یا بترسم اون‌همه سکوت اون خداحافظیِ بی‌صدا اون روز لعنتی که گفت در پناه خدا،همه‌ش فیلم بود؟یانقشه!
صدای مهمونا واقعا اعصاب‌خردکن بودهمه‌ش از سیاست و قیمت دلار و بارون چند روز پیش حرف می‌زدن انگار نه انگار برای خواستگاری اومدن مگه تو خواستگاری حرف از آب‌وهوا می‌زنن؟مامان یه نگاه بهم انداخت اشاره کرد چایی‌ها رو عوض کنم من گیج و منگ به خواهرم نگاه کردم اونم که انگار منتظر اشاره بود سریع همه‌ی فنجون‌ها رو تو سینی چید و راه افتاد سمت آشپزخونه‌با اشاره گفت دنبالش برم‌ بلند شدم‌ یه عذرخواهی نصفه‌نیمه کردم و رفتم تو آشپزخونه سریع پرسیدچته؟چرا اینجوری منگ میزنی الان آبرومون رو می‌بری،الان می‌گن این همه راه اومدیم زدیم به در بسته
باصدای آرومی گفتم خودشه‌!نگام کرد انگار نفهمیده گفت کی‌گفتم‌همون‌مزاحم کرمانشاهی‌چشماش گرد شدصداشو آورد پایین و گفت‌شوخی می‌کنی!جدی می‌گی؟گفتم به خدا خودشه با عجله گفت چرا به من نگفتی؟! مگه نگفتی تموم کردید؟من فقط نگاش کردم مونده بودم چی بگم زیر لب گفتم‌به جون خودم منم اندازه تو درگیرم‌ نمی‌دونم چی شده‌ فنجون آخر رو گذاشت تو سینی
نفسشو داد بیرون گفت‌ببر دیگه‌چاییا یخ کرد‌.گفتم تو ببر‌من نمی‌تونم
که همزمان رفت بیرون و گفت‌یالا‌ تا یخ نکرده و رفت بیرون من موندم و یه سینی چایی و یه دلی که دیگه نمی‌دونستم قراره از دهنم بزنه بیرون یا تو گلوم بمونه…

۳ پاسخ

رمانه؟

خیلی هم جذاب، 🥰👍

ادامه چقد رویایی

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......