ماشالله ماشالله... نمیدونم چطوریه حکمت خدا یکی راحت زایمان میکنه و بچه ی خوب بالای 3 کیلو میزاد
یکی با یه بچه ی نارس یا آی یو جی ار مجبوره 7لایه برش بخوره
نمیدونم حکمت خدا چیه
فقط
به درد سزارین فکر میکنم دلم میخاد کلی گریه کنم
شده بعضی شبا از یادآوری خاطره و دردش خوابم نبرده یا گریه کردم
مث همین الان😔💔💔
نمیدونم اگر منم طبیعی بودم چیمیشد بلایی سر بچه میومد یا اصلا خودم میتونسم یا نه چون تا هفته 39 حتی یک سانتم باز نبودم
سربچه هم تو لگن نبود
ای یو جی ار بود و دوهفته از رشد عقب
دلم گرفته خیلی
هنوز افسردگی بعد از زایمان من خوب نشذه ولی خیلی بهترم
من افسردگیم به دلایل بالا خیلی شدید تر بود
چون وقتی هم بچم ب دنیا اومد خیلی لاغر بود پوستش پر از زردی و سرخی بود.. خیلی دلم براش میسوزه یاد اون روزاش میوفته
خیلی اذیت شد تو رحمم با اینکه مت خودمو بسته بودم ب پروتیین ولی بی فایذه بود
البته که من ویار شدید هم داشتم شاید گشنه میموند بچمَ
ولی بخاطر رشدش هرکاری بگیذ کردم
از قرص ال ار جنین تا پودری ک برا وزن دهی میخورن یادم رفته اسمش تا امپولای رقیق کننده خون
هععععی
خدایا شکرت🫀بچه حداقل به سلامت به دنیا اومد

۱۸ پاسخ

گول تبلیغات زایمان طبیعی رو نخورید. من ک عزرائیلو دیدم. هفت ساعت طول کشید.‌ تو زایمان طبیعی احتمالش زیاده ک بچه آسیب ببینه. تو سزارین این طور نیست. من ک همه ی تلاشمو کردم سزارین بشم ولی نشد. چه سزارین، چه طبیعی هر دو درد دارن. ولی تو طبیعی، خدای نکرده بچه آسیب ببینه چی؟! کسی پاسخگو نیست واقعا

عزيزم شما افسردگي بعد از زايمان گرفتي قطعا روانشناس و روانپزشك برو براي ارامش خودت …. من از هفته ٢٤ هيدرونفروز كليه شدم تا روز زايمان انتي بيوتيك ميخوردم علاوه بر بستري و غيره اب دور بچه زياد بود و كلي مكافات. با اينكه سز اختباري بودم ٣٨ هفتت ٣ روز با اين حال سر عمل متوجه شديم مدفوع كرده بچه … ماه هشتم بارداري متوجه شديم مادرم كنسر سينه داره و زندگي رو سرم خراب شد و هرروز ارزوي مرگ ميكردم دنيا برام تاريك شد انقدر بدحال بودم از نظر جسمي و روحي هيچي از زايمانم نفهميدم مادر حوانه و نوه اولشه … چند روز بعد از زايمان مادرم عمل كرد و يه سينه تخليه كامل … الانم شيمي درماني و درد زيادي تحمل ميكنه و من دست تنها بچه اول بي تجربه روز ميگذرونم به سختي و نتونستم يه ليوان اب تو تمان اين چند ماه دست مامانم بدم خدا خاله ام رو خير بده كلا اون رسيدگي ميكنه بهش … خدا رو شاكرم بچه ام سالمه مادرمم خدا رحم كرد و خطر از بيخ گوشمون گذشت و بعد از دوره شيمي خوب خوب ميشه ايشالا … من از نظر روحي جسمي بعد از زايمانمم يه نابود مطلق بودم … روانپزشك تو اسنپ پيدا كردم و دارو داد الان خيلي بهترم و اميدوار به زندگي …. چون مادرم خدا دوباره بهم داد بهبوديش حتميه و دخترمم خداروشكر تو اغوشمه … خدا خيلي بزرگه … سزارين بهترين نوع زايمانه … ولي حتما با دكتر برو نذار بمونه و بدتر شي

این عکس دیذم اینارو گفتم

تصویر

عزیزم شما درد طبیعی رو نکشیدی خیلی واقعا سخته من یک روز درد طبیعی رو کشیدم بعد ک‌دهانه رحمم باز نشد بردن سزارین فکر کن دقیقا دوتا درد رو کشیدم بعد زایمان افسردگی گرفته بودم اما سریع خودمو جمع کردم با اینکه ی اتفاق بدی هم برام افتاد شیرمم کم بود بچم شیر خشکی شد الانم ک شیر خودمو دیگ نمیخوره پس من چی بگم خواهر هرکسی یه دردی داره دیگ .. بدترین روز زندگیم شده اون روز ک تو زایشگاه بودم

من طبیعی بودم درد رو تحمل کردم که هنوز که هنوز هرکسی میخواد بره زایمان کنه من میترسم خیلی اذیت شدم

من یکماه به دکترم التماس کردم سزرینم کن گفت نه بچه م ایوارجی بود ۲۰روز زودتر اومد دنیا اونم دوروزتو بیمارستان با فشار بالا نتونستم طبیعی بیارمش آخر سر سزرینم کردن به دکتر گفتم نمیشد این همه عذابم نمیدادی از اول همینکارو میکردی خدا براش نسازه فقط

عزیزم عمیق درکت میکنم اما حالت ربطی یه نوع زایمانت نداره .من طبیعی بودم و هنوزم ازیاداوری روز زایمانم تنم میلرزه .
منم بچم زود دنیا اومدو خدا میدونن چه شوکی روز زایمانم بهم وارد شد.من ۳۲ هفته بودم سرویکس پایین یک ماه استراحت مطلق.بعد از سه روز از کمردرد رفتم بیمارستان چک بشم دهانه رحمم ۴ سانت باز یود خدایی داشتم که خونه نموندم همون روزم زایمان کردم با اینکه بچم دو کیلو بود خیلی سخت بود استرس اینکه یهو بهت بگن داری میزایی اینکه بدو بدو ببرنت اتاق زایمان، اون همه درد و فشار و اینکه همش حس می‌کنی نمیتونی الان بچت خفه میشه خود مرگه.بعدشم که بچم بستری شد ودیگه دردسراش.اما گلم این وسطا لطف خدارو ببین با این همه سختی فشار و اذیت خداروشکر که بچه هامون سالمن.کنارمونن ❣️

مامان جوجه جان عزیزم
خواست خدا بوده شما سزارین بشین
هروقت پیامتونو میبینم غصه میخورم
من قند بارداریم بالا بود دکترم بهم گفته بود نهایتا تا ۳۹ هفته میتونیم صبر کنیم اگه زایمان نکردی بیا بستری کنم با آمپول فشار زایمان کنی من دوشنبه رفتم مطب برای چهارشنبه که شیفت خودش بود بهم نامه داد من صبح کارامو کردم رفتم زایشگاه شهرمون من بستری شدم بهم سرم وصل کردن دو هفته دو سانت بودم از صبح زود تا ظهر فقط دو سانت باز شده بودم با اینکه یه لحظه ام نمینشستم با سرم تو دستم ورزش میکردم پیاده روی میکردم که زودتر زایمان کنم ظهر تخت روبه روم ینفر رو آوردن بنده خدا شش سانت بود داشت زایمان میکرد تا ۸ سانت رسید یهو دیدم دور برش شلوغ شد کیسه آبش رو ک زدن سبز بود بچه مدفوع کرده بود با هر انقباض ضربان قلب بچه اش افت میکرد دکترش تلاش میکرد طبیعی زایمان کنه ۸ سانت هم باز بود ولی دیدن بچه مدفوع کرده سریع بردن سزارین دیگه خبری ازش نشد تا عصر که دکترم دید من پیشرفتی نمیکنم کیسه آبمو زد
دردام هر لحظه سنگین تر میشد این بینا بین یکی از پرستارا به ماما همراهم گفت بنده خدا بچه اش مرده بدنیا اومد اون همه درد طبیعی رو کشید سزارین شد ولی بچه اش براش نموند اینو هیچوقت یادت نره یاد اون مادر بی افت که به قول تو با هفت لایه برش با دست خالی روانه خونش شد خداروشکر تو و بچه ات سالمین این خودش میشه دلیل برای شکست دادن افسردگی

مهم اینه سالم ب دنیا اومده

مادر من هروقت زایمان میکرد درد نداشت فقط عرق میکرد و سردرد داشت یک شب قبل بدنیا اومدن دخترم عرق شدید میکردم وسردرد داشتم شاممو خوردم..
برای سحری همسرمو بیدار کردم نتونستم سفره بندازم خم نشده سفره انداختم وسایل با هزار دردسر چیدم ...خلاصه عجیب بهش گفتم میتونم برم بخوابم گفت اره گفت رو تخت نه یه تشک کنار پنجره بنداز دلم هول می‌کنه...ساعت ۱۰صبح صبحانه زدم وهمون موقع جفت ازم جدا شد خونریزی شدید کردم وسرارین شدم

وای درد طبیعیه خیلی زیاده یک روز درد کشیدم اخرشم سزارین شدم بعدش پسرم با زردی خیلی بالا بستری شد
بدترازهمه این بود پسرم هیچجوره سینمو نگرفت که کلی عذاب وجدان دارم

واایی طبیعی میکشه ادمو من یکی که مردم تا دو روز درد کشیدم تو خونه خونریزی شدیدم داشتم
همشم مایعنه میکردنم میرفتم بیمارستان
بسختیم زایمان کردم جونم میلرزه واقتی بهش فک میکنم 😢😥

ب نظرم شما افسردگی گرفتی وگرن ک زایمان طبیعی ک دردش خیلی بیشترع میلیون میلیون خرج کردم ک فقط سزارین اختیاری بشم درد طبیعی رو‌نکشم از اونهمه درد ممکنه ضعف اعصاب بگیری

من واسه طبیعی رفته بودم از شانس من چون دیر بستریم کردن بچم مدفوع کرده بود😅اورژانسی سزارین شدم و بچه منم زردی شکم مادر داشت تا پنج روز دستگاه رفت هر روز من ۸۰ الی ۹۰ کیلومتر رفت و برگشت میرفتم بیمارستان تا ببینمش و شیرش بدم خودت دیگه میدونی چقدر درد بعد عمل زیاده

اصلا فکر طبیعی هم به سرت نزنه من دو روز تمام درد وحشتناکی کشیدمممم که هر ثانیه میمردم و زنده میشدم آخرم اورژانسی عمل شدم 🥲واقعا این حرفتو قبول دارم بعضیا اصلا خوش زا هستن راحت میزان بعضیا هم که ...

منم ک طبیعیم میگم کاش سز بودم بس ک سخت بود
پس بدون ک چ سز چ طبیعی هردو سخته

جدی؟منکه از سزارین خییییلی راضی ام احتمالا طبیعی هم میبودی بازم اذیت میشدی.بدنافرق دارن باهم کاملا

همه یه جورنیستن عزیزم دخترم به دنیا اومد به خاطر زردی دوروزبستریش کردن تمام دستاش کبود کردن یادم میفته دیونه میشم

سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۶ ماهگی
من سرچیزای الکی مث بندناف دورگردن بچه و آی یو جی ار بودنش الکی سزارین شدم و دردای وحشتناک کشبدم و بعدشم از شدت ضعف نتونستم شیر بدم بچم شیرخشکی شد...
الان هر روز از خاطره بد سزارینم گزیه میکنم چون تو بیمارستان حالم بدشد تا روز پنجم هم فشار نداشتم.. امروز از یه ماما پرسیدم و گفت بندناف هیچ مشکلی نیست خاک برسرم که زودتر نپرسیدم
الان بابت خاطره تلخ زایمانم و اینکه دیگه اگه بچه دار شم مجبورم سز کنم و از ترس دردش دیگه بچه نمیخوام هر روز دارم گریه میکنم از طرف تو یک هفته دوبار پریود شدم اول یا خون سیاه 7 روز الان با خون قرمز و خون ریزی شدید
خیلی روزای بدی رو تو افسردگی و حسرت میگذرونم... الهی زایمان هرکسی ایده آلش باشه
دیگه انقد گریه و زاری کرذم همه از دستم خستا شدن
من این زایمان رو نمیخواسنم خیریتش رو نمیفهمم
حال دلم خیلی بده با وجود کم خوابی شدید الان بیدار شدم ولی دیگه خوابم نمیبره تروخدا اگه این پیامو میبینید برای ارامش دلم یه حمد بخونید
مامان آیهان🌙🧸 مامان آیهان🌙🧸 ۵ ماهگی
انقد دوره بارداری و زایمان سختی داشتم که هنوزم به خودم نیومدم☹️ افسردگی خیلی شدید گرفته بودم پسرم ۳۶ هفته چون iugr شده بود با وزن ۱۸۲۰ به دنیا اومد ۱۵ ساعت درد طبیعی کشیدم آخر سزارین به دنیا اومد اما آمپول بی حسی روم اثر نکرد تا عمل رو شروع کردن دادم رفت هوا انقد داد زدم که دیگه یادم نمیاد فکر کنم بیهوشم کردن یکی داشت بیدارم میکرد پاشدم دیدم همه چی تموم شده دارن میبینم ریکاوری اما من خیلی دوست داشتم گریه بچمو بشنوم بیارن بدن بغلم ولی اصلا هیچی حالیم نشد بعد که رفتم بخش بعد ۵ یا ۶ ساعت پسرمو آوردن گفتن تو دستگاه نرفت خیلی ریز و فسقلی بود 😍اونجا انگار دنیارو بهم دادن وقتی فهمیدم صحیح وسالمه چون دکترم منو ترسونده بود میگفت ۹۰ درصد بچت مشکل داره😒دو روز دیگه هم بستری موندم چون هی پسرمو میبردن سونوگرافی و قلبش و اینا رو چک میکردن آخر بعد ۵ روز میخواستم مرخص بشم که گفتن زردی داره باید حداقل یه شب بره دستگاه که با رضایت شخصی اومدیم خونه دستگاه اجاره کردیم خلاصه خیلی عذاب کشیدن چون مادر نداشتم که بیاد بهم برسه خیلی دلم گرفته بود از مادرشوهرم هم دل خوشی نداشتم چون تو کل دوره بارداری ازش خیری بهم نرسید با اینکه تو یه ساختمونیم فقط بلد بود عذابم بده خلاصه تا ۱۰ روز خونه خواهرم بودم بعد اومدم خونه خودم مجبور شدم خودم تنهایی همه کارمو بکنم با اونهمه درد هم مراقب بچه بودم هم کارای خونه رو میکردم خیلی عذاب آور بود تا شب میشد اظطراب میگرفتم کارم شده بود گریه خیلی افسرده شده بودم خداروشکر اون روزا بخیر گذشت و بچم صحیح و سلامت کنارمه 😍🩵همسرم تو این مدت خیلی کمکم کرد وگرنه هنوزم به خودم نمیومدم خیلی ازش ممنونم همیشه برام حامی بوده🥰🤗
مامان کایان مامان کایان ۴ ماهگی
ولی این تمام ماجرا نبود
بعد زایمان پروسه ی بچه داری و سریع سرپا شدن و رسیدگی به بچت
روزای اول بچه داری خیلی سخته
درد زایمانت و تویی که دیگه برای خودت نیستی و پرستار ۲۴ساعته برای جیگر گوشتی
وقتی شیر نداری و بچت سینه تو نمیگیره سینت زخم و درد داری بچت کوچولوعه و تو هیچ تجربه ای نداری چطوری بغلش کنی چطوری بهش شیر بدی هیچی بلد نبودم
خلاصه ک بعد ۳روز بزورسینمه و دادم و خیلی سخت پسرم گرفت و فهمیدم اصلا سیر نمیشه چون همش بیقرار بود و نمیخابید و گریه میکرد
منک افسردگی و عذاب وجدان گرفته بودم که من مامان بودن بلد نیستم و من مامان خوبی نیستم که پسرم گریه میکنه
تازه همه ی اینا بکنار زردی شروع شد
توی ۴روزگی گذاشتیمش دستگاه به مدت ۲روز انگار که غم دنیا مال من بود درجه زردیش۱۲بود بعدش اومد پایین شد۸ و دیگه دکترش گفت تقریبا خوب شده و منی که مادر بودم شب تا صب گریه میکردم هیچی نمیخوردم شیرم نمیومد و مامانم به زور بهم غذا میداد تا بتونم شیر بدم نگران بودم پسرم گشنه میموند و من همش گریه میکردم شبا تا صبح کایان بیقرار بود و گریه میکرد تا ک کمکی بهش دادم و یکم خابش بهترشد و وقتی ۲۳روزش بود بردیمش دوبارع برای تست زردی که باز رفته بود بالا و شده بود ۱۵دکترش براش قرص نوشت که هر ۱۲ساعت یه قطره بدیم بخوره بعذش ۵.۶روز دیدم خوب شد و توی ۱۰روز کامل خوب شد و یکمم از نگرانیم کم شد