۷ پاسخ

همه مادرا خسته میشن همه همینیم خونه ها کوچیکه تنهان .بیشتر مادرا هم مثل خودم الان تو این وضعیت زندگیا کمکی ندارن ..حداقل کمکی داشتیم خودمونم بیشتر صبور بودیم ولی این بچه ها هم گناه دارن باید باهاشون راه بیایم چون مثل قدیم نیست که بچه ها آزاد باشن ..خدا بهمون توان بده فقط

دقیییییقا دختر من
فقط یا این تفاوت که دختر من یه ریز گریه میکنه که بریم بیرون
یعنی در باز میشه انگار از زندان و شکنجه آزاد شده😑😑😑😑
واقعا توانم ته کشیده منم

واقعا سخته
بچه منم خیلی نق تقو هست.
برا هر دندون منو پاره کرد تا بیرون امد.
همشم مریضن.
دوتاشون همش اسهالداستفراغن دو ماهه.
هیچی نمیخورن.

غصه نخور خیلی هامون درگیریم 🫤

نه عزیزم بعضی بچه ها اینطورن چرا به خودت ایراد میگیری

خسته نباشي عزيزم

هممون همینیم خواهر
فقط نوع زر زرو بودن بچه هامون باهم متفاوته
من حتی نمیتونم گلایه کنم ،تا کیام حرف دلم ب شوهرم بزنم میگه همه همینن ،تو ناشکری میکنی دیگه ب اونم چیزی نمیگم

آخی عزیزم😢 خداقوت واقعا سخته بچه کم خواب
پسر منم خیلی شیطونه خیلی ولی حداقل خابش درسته وگرنه این یکم صبرمم از دست میدادم

سوال های مرتبط

مامان هیراد 🩵 مامان هیراد 🩵 ۱ سالگی
مامانا روزاتون با بچه ها چطور میگذرونید؟
هیراد محض رضای خدا منو ۵ دقیقه ول نمیکنه
از صبح که بیدار میشه دستمو میگیره میکشه توپ بازی
بعدش میگه مامان اباب بازی
بعدش کتاب بخونیم
و ماشین بازی و......اووووو تا خود شب
یک ساعتم که میبرمش بیرون کل محله رو با پاهای کوچولوش باید بچرخه همه جارو نظاره کنه
اصلا نمیشه به حال خودش رهاش کرد فقط میگه با من بازی کنید
خانواده همسرم یا خودم وقتی میان یک دقیقه نمیتونن بشینن همه رو بلند میکنه میگه توپ بازی 😂
یعنی همه باید سرپا باشیم توپ بازی کنیم
نمیزاره دو دقیقه بشینیم ناهاری شامی چیزی بخوریم
فقط میگه بابایی پاشو
مامانی پاشو
اونروز رفتم خونه ی مامانم نزاشت بابام ناهار بخوره فقط میگفت بابای پاشو توپ
آخر بابام رفت دراز کشید خودشو زد به خواب 😂 تا هیراد ولش کرد
خودمم به هیچ کاریم نمیرسم واقعا،شدم پوست استخون
بچه های شماهم اینطورین یا خودشونم تنهایی بازی میکنن؟
همش میگم کاش هیراد یه خواهر بزرگ تر از خودش داشت همش با اون مشغول میشد
مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
همین الان اینقدر نفسم گرفت که نتونستم نفس بکشم پاشدم نشستم و‌زدم تو قفسه ی سینم و اومدم لب پنجره که باز بود که نفسم بالا بیاد
چون نفسی که میکشم سنگینه
فکر می‌کنید چرا
چون امروز اینقدر از دست پسرم حرص خوردم که تمام جونم درد میکنه و‌دردای عضلانی گرفتم
الان من یه سری علائم میگم بچهای شمام دارن یانه
پسرم موقع خواب روز اصلا این علائم رو نداره
ولی شبا وای از شبا که منو میکنه تو گور و در میاره
شبا مثلا ساعت ۱۰ الی ۱۰ و‌نیم خاموشی میزنیم بعد پسرم کی میخابه ۱۲
موقع خواب دور از جونش انگار داره جون میکنه تا بخوابه
همش گریه میکنه یعنی با گریه میخابه
یه جوری رفتار میکنه انگار خیلی اذیته میخاد بخوابه ولی نمیتونه
اینقدر لول میخوره و گریه میکنه و نق میزنه تا بخوابه
یعنی منو به جنون میرسونه که مجبور باشم هر شب داد بزنم تا بخوابه
خب منه آدم چقدر تحمل دارم که هم روز هم شب گریه ی این بچه تو سرم باشه بخدا الان که دارم تایپ میکنم سرم داره از درد میترکه
انکار این بچه جن زده میشه شبا
نمیدونم واقعا نمیدونم و‌نمی‌فهمم چشه
فقط اینو‌میدونم خودم خیلی اذیتم خیلی اینقدری که داره میزنه به بدنم و جسمی هم دارم مریض میشم
دیگه طاقت ندارم
خیلی روزا و شبای سختی رو میگذرونم
همین الان دارم گریه میکنم
هر شب که شوهر و بچم میخابن من بعدش کلی گریه میکنم به حال خودم که دارم اینجوری از دست میرم
انگار یه چیز سنگینی راه گلومو بسته
الان که این بچه اینجوریه خدا به داد من برسه که هرچی بزرگتر میشه
اینقدرم خواب سبکه که من صدا تق پام میاد بیدار میشه
اونوقت یه سری مامانا گفتن تا خابه کاراتو بکن
کسی دعا برا بچش گرفته ؟؟؟
نمیدونم ولی من اعتقاد ندارم به این چیزا