۱۲ پاسخ

چه بد به شوهرت بگو کسی حق نداره تینجوری با بچم حرف بزنه

عزیزم داره صدمه میزنه به بچت نباید ارتباط باهاش داشته باشی

سلام همه از این مشکلات داره مال چند سال قبلا ما خودمون بچه ها سرو صدا می کنن تحملشا نداریم اپدرو مادر بزرگا که دیگه حق دارن اکثرا هم حرفاشونا بی پروا میزنن

من باشم نمیرم یااینکه چون میگی شهرستانه دید به دیر میرم

شوهرت ببر مشاوره

درضمن ب پسرت یاد بده ب عیر از دوست داشتن‌مامان باباش ب کسی نیاز نداره

چطور ممکنه ی پدر بزرگ یا مادر بزرگ با نوه ش تندی کنه..نکنه از قدیم بداخلاق بوده ک الانم اینجوریه بنظر من ک در قدیم ریشه داره اگ ادم خوش اخلاقی بود الانم خوب بود مطمعنن از اول گند دماغ بوده

دیگه باید ساخت نمیشه به پدر بزرگا چیزی گفت

پدر شوهر منم رفتارش با پسر بزرگم همینجور بود چند بار بهش گفتم عمو چرا اینجوری حرف میزنی مگه چیکار می‌کنه ولی دست خودش نبود انگار از پسر بزرگم بدش میومد .منم تحمل میکردم با پسرم حرف میزدم که ازش ناراحت نشه اعتماد به نفسش پایین نیاد

باید خودتون یا همسرتون جدی بهش بگید اجازه نداره اینجوری بگه

دیگه اینا پیرن زیاد حوصله سر و صدا ندارن

هرجا بچت تحقیر کردن نرو رو آینده اش تاثیر میزاره

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده
مامان آیدا مامان آیدا ۵ سالگی