قبلنا میرفتم مهمونی خیلی بهم خوش میگذشت خودم ادن اجتماعی هستم و یا همه حرفی برای گفتن داشتم. از وقتی زایمان کردم وقتی میرم مهمونی بقیه از روی محبت فقط میخوان بچه و بغل بکنن . اخرشم یه کامتتی میدن گشنشه دلش میپیچه عاروق داره شیرت کمه چرا درست نمیخوره چرا یه تیکه نمیخوره. چرا فلان چرا بهمان. دیگه اصلا بهم خوش نمیگذره. بچمم توی مهمونی کلافه میشه شیر درست و حسابی نمیخوره همش گشنشه و نق میزنه. چقدر زندگی بعد از مادر شدن سخته. همش مورد قضاوت بقیه هستم. حتما چقدر پشت سرن حرف میزنن من که حلال میکنم همه رو ولی ایکاش میتونستم حداقل بچمو ساکت کنم و قلقلش دستم باشه. میایم خونه اروم میشه شیرشو میخوره راحته.

چقدر منم شرایط شما رو دارم

تو هرکاری کنی بقیه همیشه حرف دارن واسه گفتن پس هرطور که خودت صلاح میدونی مادری کن

عزیزم این چیزا عادیه پسر منم همینجوره حتی وقتی. خونمون هم شلوغ میشه گریه میکنه شیر نمیخوره نمیخوابه نق میزنه بزار بقیه هر چی میگن بگن برات مهم نباشه تو مادر کاملی هستی و به نحوه احسنت از بچت مراقبت میکنی

خونه رو دوست داره
باز بچه من اولی بیرون آروم بود تو خونه واویلا