بازی «نقشه گنجِ احساسات»

مناسب برای: سنین ۴ تا ۱۰ سال

روش اجرا:
• به فرزندتان بگویید: «بیا با هم نقشه گنج درست کنیم. اما این گنج، حس خوبیه که الان گم شده.»
• یک نقشه ساده روی کاغذ بکشید. مثلاً خانه، درخت، رودخانه، یا یک غار کوچک.
• در بخش‌های مختلف نقشه، نقاطی بگذارید که باید از آن‌ها عبور کنند. برای هر نقطه یک تمرین ساده بگذارید. مثلاً:
• کنار درخت: «یک نفس عمیق بکش»
• نزدیک غار: «اسم سه چیزی رو بگو که الان دوست داری»
• روی پل: «یکی از صداهای آرامی که بلدی رو در گوشم زمزمه کن»
• در پایان، به «گنج» می‌رسند: مثلاً یک آغوش، یک جمله آرام‌بخش، یا حتی یک خوراکی کوچک

چرا این بازی مفید است؟
• نقشه کشیدن و خیال‌پردازی، مغز را از حالت اضطراری خارج می‌کند
• هر مرحله از بازی، یک تمرین تنظیم هیجان است
• پایان بازی با گنجی ملموس (آغوش یا جمله محبت‌آمیز) سیستم عصبی را آرام می‌کند

اگر فرزندتان علاقه‌مند به کارتون یا شخصیت‌های خاص است، می‌توان این بازی را با آن شخصیت‌ها هم طراحی کرد.

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان باران و ستاره مامان باران و ستاره ۳ سالگی
بازی «نفس‌های جادویی» با دست بچه‌ها

برای زمانیکه صدای انفجار زیاد است، یا کودک ترسیده و به شما پناه آورده

روش بازی:
۱. دست فرزندتان را باز کنید و کف دستش را به سمت خودش یا شما بگیرید.
۲. انگشت اشاره خودتان را روی پایین انگشت شست فرزندتان بگذارید.

۳. بگویید:
– «الان با هم یک جادو می‌کنیم… با هر نفس، یک ابر ترس رو از مغزت بیرون می‌فرستیم.»

۴. با انگشتتان به‌آرامی از پایین انگشت شست تا نوک آن بروید، و همزمان بگویید:
– «نفس عمیق بکش… (همزمان با حرکت بالا) حالا نفس رو بده بیرون… (در حرکت پایین)»

۵. همین کار را برای تمام انگشت‌ها تکرار کنید.

۶. اگر فرزندتان کوچک‌تر است، بازی را کوتاه کنید و فقط دو انگشت انجام دهید.

۷. اگر فرزندتان بزرگ‌تر است، بگذارید خودش انگشت شما را دنبال کند و نفس بکشد.

چرا این بازی ذهن آگاهی مفید است؟
• تمرکز را از صدای بیرون به بدن خودش می‌آورد.
• حرکات آهسته، ریتم ثابت و تماس بدنی، سیستم عصبی پاراسمپاتیک را فعال می‌کند (مسؤول آرام‌سازی بدن).
• والد در نقش منبع امنیت بدنمند عمل می‌کند.
مامان باران و ستاره مامان باران و ستاره ۳ سالگی
مامان باران و ستاره مامان باران و ستاره ۳ سالگی
زمان خواب؛ یک چالش بزرگ هر روزه

«یک داستان دیگه می‌گی لطفاً؟
فقط یه کتاب دیگه بخون
من تشنمه، آب می‌خوام
من از تنهایی می‌ترسم
میشه پیشم بمونی؟
یه سوال دیگه بپرسم؟»

و چه تضاد بزرگی بین دو نیاز:
مادری که نیاز به فاصله، تنهایی و استراحت دارد
و کودکی که نیاز به اتصال، امنیت و آرام شدن دارد.
والدی که آرزو می‌کند کاری نداشته باشد و آرام دراز بکشد،
و کودکی که آرزو دارد زندگی ادامه داشته باشد و مجبور نباشد با امروز خداحافظی کند.
و چقدر هر دو حق دارند.

کودک، با زبان کودکانه‌اش می‌گوید:
«قبل از اینکه چشم‌هامو ببندم، باید مطمئن بشم دنیام امنه.»
و والد، با تمام خستگی‌اش، در دل زمزمه می‌کند:
«قبل از اینکه چشم‌هامو ببندم، فقط می‌خوام کسی چند دقیقه کاری با من نداشته باشه.»

باید راهی پیدا کرد که نه والدین فرسوده شوند،
و هم کودک آرام بگیرد و آماده شود با امروز خداحافظی کند.
و هر شب بعد از خوابیدنش آرزو نکنید:
کاش بهتر رفتار می‌کردم
کاش انقدر سخت نبود.
ادامه در کامنت
مامان باران و ستاره مامان باران و ستاره ۳ سالگی
اوایل جوانی با تمام وجودم به خودم قول دادم که روزی، اگر مادر شدم، فرزندی سالم و خوب پرورش دهم. کودکی که از زخم‌ها دور بماند، خوشحال باشد، بااعتماد به‌نفس و آرام.

اما هرچه گذشت، فهمیدم
بچه‌دار شدن، یعنی دعوت شدن به سفری بی‌پایان برای سالم‌ کردن خویش.
یعنی روبه‌رو شدن با سایه‌هایی که سال‌ها در من خانه کرده بودند، با زخم‌هایی که پشت لبخندها پنهان‌شان کرده بودم.

فهمیدم فرزندم قرار نیست به حرف‌های من گوش دهد،
او به زندگی من نگاه خواهد کرد، به شیوه‌ای که دوست دارم یا ندارم، می‌ترسم یا می‌جنگم، خودم را دوست دارم یا نه.

فهمیدم اگر بخواهم او ریشه‌دار، رها و سالم باشد،
باید اول خودم زمینِ امنی شوم
برای ریشه زدن.
باید با خودم آشتی کنم،
تا او یاد بگیرد با خودش در صلح باشد.
باید خودم را ببخشم،
تا او بلد باشد خطا را تحمل کند.

بچه‌دار شدن یعنی فرزندی را به دنیا بیاوری،
که هر روز آینه‌ای‌ست از تو
و چه تلخ و چه زیبا،
تنها راهِ تربیت او
ترمیمِ خودت است

-