خیر سرم اومدم شهرستان خونه مامانمینا
که به قول مامانم بعداز ۹ ماه دست تنها بودن یه کم کمک حالم باشه
امشب شام هممون مهمون جایی بودیم
سرشام،من غذای بچمو دادم.یعنی یک کلمه مامانم نگفت بده من غذای بچتو بدم تو شامتو بخور.درحد تعارف هاااا
هیییییچ!
بعدم رفتم صورت بچمو شستم که غذایی بود
بعد لباسشو عوض کردم که یه قطره غذاروش ریخته بود
و همزمان دیگه پوشکشم عوض کردم
بازم هییییچ نگفت بده من انجام بدم تو برو یه لقمه نون بخور....
و من رفتم بچمو خوابوندم...
بااینکه کمرم چندروزه از قسمتِ اون آمپول بیحسیِ سزارین بشدددددددت درد گرفته،
خلاصه اینقدر درگیر بچم بودم امشب دست تنها، اونم با درد شدید کمرم که فقط خدا شاهده، اما بازم همه کارامو خودم کردم و نرسیدم حتی شام بخورم!
بخدا اونایی که ماماناتون کمک حالتونن قدرشونو بدونین...
یادم میاد که مامانم همیییییشه به عروسمون کلی کمک میکرد و غذاهای برادرزادمو میداد و به عروسمون میگفت تو راحت باش غذاتو بخور!
حتی برای خواهربزرگمم همینطور
حتی یاداوریشم برام لذت بخشه و میگم بازخوبه اونا زیاد سختی نکشیدن
اما به من که رسید چون خودم همیشه محکم روپاهام وایسادم،همه فک کردن خیلی قوی ام و احتیاجی به کمک ندارم‌...
کمرم بشدت داره مورمور میکنه و نبض میزنه از شدت درد،معدمم که غار و غور !
فقط میدونم اینقدر دلم گرفتتتتته و بغض دارم که حد نداره....

۳۹ پاسخ

من مامانم انقد بچمو نگه داشته ک هرکی میگه مامان کو بدو میره بغل مامانم خداحفظش کنه واقعا اگه نبود من نمیتونسم🥲خیلی دوسش دارم همیشه پشتم بوده همیشهه

منم دست تنهام ن خواهر دارم مامانم که مریضه حتی شوهرمم یه لحظه بچه رو نگه نمیداره بعضی روزا به حال خودم وبی کسیم گریه میکنم

براتون شام نذاشتن بعدا بخورید؟
من نه فقط مادرم هرجایی باشم البته دوتا بچه شیر به شیر دارم
همه دست ب دست هم میدن تا بچمو نگه دارن بااینکه خودمم خیلی زحمت میکشم ولی همه کمکیم
یکی که غذاشو زودتر میخوره بچمو مییگره بعدش من بخورم

من بودم فردا حرکت میکردم سمت خونه خودم
اگر میگفتن کجا میگفتم خونه خودم راحتترم حداقل هروقت بخوام استراحت میکنم چه اینجا باشم چه خونه خودم همه کارا رودوش خودمه پس بهتره برم خونه خودم!

تو چقدرررر منی 😢

و من...البته مادرم مریضه...خدارو هزار مرتبه شکر که خودمون توانمندیم

سلام درخواست میدهید ممنون

همیشه ادم هایی که خیلی قوی ان و روی پای خودشون وایمیسن دیگه هیچ کس فکر نمیکنه این ها هم خسته و درمونده میشن. حتی ازشون توقع هم دارن و حتی حرفشم نباید برنن چون قضاوت میشن

ای وای چقدر سخت عزیزم 🥲
خداروشکر من تا الان مامانم کنارم بوده با آبجیم خداییش خیلی کمک میکنن

منم دقیقا همینم
هیشکی کمک حالم نیست
با اینکه دوتا خواهر دارم و ۵ تا خواهر شوهر
مادرم و مادر شوهرم
همشونم خیلی نزدیکن بهم
ولی هیچکدوم ۱۰ دقیقه هم بچه مو نمیگیرن 🫠

برا منم همچین چیزی پیش اومده 💔

انشالله خدا توانایی بده به همه‌ی مادران تنها ❤️🌸

ببین من اول زایمانم شوهر و مامانم میشستن غذا میخوردن من بچه رو نگه میداشتم حتی همین الان چی بشه یکی بگه نه اول تو بخور می‌خواد پررو باشی البته مامانم تو کارای خونه خیلی کمکه ولی اون اولا که آدم ضعف داره بدن خسته شب بیداری و خیلی چیزا دیگه دلت میخواست غذای گرم بخوری اینا عقلشون نمیکشید🥲

عزیزممممم💔🥲مشکل از خودمونه که همیشه وانمود کردیم خیلی قوی هستیم ، کاش ما هم میتونستیم مثه بقیه بچمونو بدیم دست کسیو یه چند ساعت برا خودموم باشیم کاش درک میشدیم 💔

ببین کمک بخواه، یعنی منتظر نمون تا یکی بیاد بگه بده من کاراسو بکنم تو است راحت کن، بگو مامان یا خواهر یا فلانی بچمو بگیر تا غذا بخورم، یا بچمو بگیر تا لباس عوض کنم ، بگو از کمر درد دارم میمیرم یکم بگیرش
منم اوایل میموندم تا بگن، دیدم نه نمیشه اجباراً از هرکسی که دم دستم باشه کمک میگیرم ، اصلا هم ناراحت نمیشم بگن نمیتونم وخسته م فلان ، راحتت کنم. باید پر رو باشی، اینجوری بقیه میان کمک و دلشون میسوزه وگرنه هیچ

بهش بگو‌ همه ب اینارو با خودتو بزن ب اون راه و‌بگو مامان غذا بچرو‌ بده من شام‌ نخوردم

من شانس ندارم مامانم مریضه 😔😔والا کمکم میکرد خیلیم زیاد ولی مریضه

عب نداره گلم خدا سایه شونو کم نکنه
من همیشه قبل بچه آوردن ناراحت بودم گله گی میکردم میگفت اصلا بهم اهمیت نمیدن انگار نه انگار دخترشونم
شوهرم منت میزد که مامانت سر نمیزنه خونه تکونی میکنی نمیاد فلان
منم ناراحت میشدم میگفتم هیچ اهمیتی نمیدن

ولی وقتی باردار شدم قضیه عوض شد مامانم کل غذا هامو می‌پخت من استراحت بودم کلا نه ماه غذا داد یکسره سر می‌زدند الانم که بچه دارم خدا سایه شو کم نکنه میرم خونشون فقط میخوابم کلا شیر دادن مایبی ولباس وحمام .خوابیدن به عهد مامانمه شوهرم یکسره بغل مامانم یه حا برم نگه میداره فقط میخوابم خلاصه خیلی تو بچه کمک حالمه منت میکشه نگهداره بیچاره امروز مریض بودم کلا نگه داشته

خب توام لازم نبود انقد حساس باشی. غذای بچتو ک دادی بعد غذای خودتو میخوردی بعدش میرفتی صورتشو میشستی لباساشو عوض میکردی

اشکال نداره عزیزم منم ی وقت هایی از اطرافیان ناراحت میشم ولی باید بهشون بگید

من قرار چند روز دیگه برم شهرستان انشالله راحتم هم خواهرام هم مادرم خیلی کمک حالمن یعنی تا الان با دوتا بچه کوچیک تنهایییی برادر شوهرامممم پیشمون هستن ناهار وشام اونا و بچه هام خیلی سختی کشیدم خیلی خیلی خستم الان هم ب خاطر اسرائیل حرام زاده چند شبه ک نخوابیدم دارم میمیرم مگه آدم چقدر میتونه همه کارا زندگی رو ب شون بکشه بدون کمک

ن من بچمو میدم به مامانم خودم راحت غذا میخورم خودش هم با عشق انجام میده خسته میشه میگه بیا بچتو میگم آنقدر میگفتی نوه نوه اینم نوه اس ولی خیلی هوامو دارن وگرنه من پیر میشدم

عزیزم ازشون درخواست کن، ناراحتی نداره که در نهایت بچه خودمونن و هرچقدر اطرافیان کمک کنن زحمت بیشترش برای مادره، اما شما هر زمان نیاز داشتی فقط بیان کن و ازشون درخواست کن

مامان منم همش دم از دوس داشتن میزنه اونوقت حاضر نیست یک ساعت نگهش داره 💔

میشستی خودتم غذاتو میخوردی بعدش کارای گل پسرتو میکردی...

عزیزم درخواستت رو بهش بگو با حرف نزدن مشکلی حل نمیشه اگه کمک نیاز داری خواهش کن

نگران نباش منم همینم هیچکس کمک نمیکنه 🥴برادرای کوچیکتر از خودم همش خودم بزرگ کردم نوبت بچه خودم مامانم کمر درد پا درد داره

مثل مامان من.میرم خونشون مثلا یه خورده استراحت کنم بچه نگه دارن صفر تا صد بچمو که خودم انجام میدم هیچی بازم حیا ندارم و میرم🫠😐😑حالا نزدیکیم ویه ربع فاصله داریم...انگار زورش میاد برا نوه دختری کاری انجام بده همه بچه رو برا بازی میخان.

منم همینه عزیزم مادرام شاید از لحاظ دیکه واقعا کمک‌میکنه
ولی بچع داری اصلا بخدا تا الان فقط خودم بودم
حتی موقع غذا اون راحت میخوره و من اول تا آخر با بچم‌دارم ور‌میرم
شما یک بار برات پیش اومده و‌من ده بار

خب اگه میدونی اینطوری نیست و کمک میکنه ازش کمک بخواه😐ربطی ب قوی بودن نداره باید ی کم میگرفت حداقل شام میخوردی
شاید ازت ناراحته😐چطوری با اونا ای
اونطوریهه فقط با اینطوری

حتی برای ختنه پسرم نیومد گفت من دلم نمیاد میترسم هر وقت خوب شد میام

واقعا دست تنها سخته عزيزمم خدا بهت صبر بده.

منم همینم خواهر،بارداری و بچه داری و مریضی واکسن همه چی دست تنهام
هرچی شوهرم کمکم کنه...اونایی که دائم خونه مامانشونن و مامانا کمکشون هستن بنده عزیز کرده خدا هستن

مامان منم همین شد ، اینقد نوه نوه کرد ، ولی بدنیا که اومد به روی خودش نیاورد . با اینکه بچه من نوه اول هم بود

👌🙂‍↕️🥲

آخ که چقدر منی
و اطرافیان که همیشه یه زبان دراز خفه نشدنی دارن که خب میگفتی
بعد که میگی آنقدر زورشون میاد و بد انجام میدن که از لجت میگی چه غلطی کرم ازش خواستم
مادر منکه کلا فقط زبان دراز داره

منم همیشه همین بودم🥲

😪😥

بگو بهش خب ناراحتیتو بیان کن

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱۱ ماهگی
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳! تلخ ترین روز زندگیم تا اینجای عمرم
روزی که تو هفته ۲۷ رفتم سونو انومالی تاخیری که دکترم نوشته بود و برای بچه ام تشخیص یه مشکل نادر رو دادن..اون روز حتی یک‌درصد هم فکر نمی‌کردم ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ تو این حال باشم
دنیا واسم سیاه شده بود شب و روزم گریه و‌زاری بود، توی یک ماه ۴ دفعه اکو قلب جنین و ۵ بار سونو پیش دوتا متخصص پریناتولوژی انجام دادم رفتم یه استان دیگه پیش چندتا دکتر حرف همه یکی بود و من ناامیدترین
دنبال آشنا واسه سقط بودم اونم جنین ۷ ماهه!! دنبال آمپول بودم اما انگار همه چی دست به دست هم داده بود من کاری نکنم انکار همه میگفتن بچه ات سالمه نکن
دوماه و نیم تا زایمانم مونده بود،دو ماه و نیمی که واسم ۲۰ سال گذشت ۲ ماه و نیمی که اشک چشمم خشک نشد دو‌ماه و نیمی که نون توی خون زدم و خوردم اما گذشت دو ماه و نیم به خدا التماس کردم دستامو گرفتم بالا و گفتم دستای من خیلی ناتوان و عاجزه تو واسم یه کاری کن تو دستمو بگیر تو به بچه ام رحم کن شب و روز گریه و دعا کردم به همه عزیزاش قسمش دادم و واسطه کردم و بلاخره منو دید منو شنید
خواستم فقط بگم هیچوقت از خدا ناامید نشین خدا خیلی بزرگ تر از باور های ماست و هیچ کاری براش نشد نداره
من پارسال این موقع سیاهی مطلق رو‌جلوم می‌دیدم و حتی یک لحظه ام فکرش رو‌نمیکردم اینومقع خوشحال با دخترم بریم پارک یعنی محال بود واسه ام اما شد
خدایاشکرت
مامان 🐻arisha🍭🧿 مامان 🐻arisha🍭🧿 ۱۳ ماهگی
وقتی بهم میگن چرا بد زایمان به خودت نرسیدی🫡
دلم میخواد دسشو بگیرم ببرمش تو اون دوران
چون واقعا تو22سالگی زانوم از بین رفته نمیتونم خمش کنم یعنی اژ پله نمیتونم بالا پایین کنم کمرم درد میکنه بدنم جون سابقو ندارع
12ساعت درد زایمان طبیعیو اخرشم سزارین
وقتی به دنیا اومد شب اول زردیش میره بالا بچه بستری بخشه کودکان
من از طاقت نیوردن دوری کدوکی که یشب دیدمش نمیتونستم زاه برم دستمو به دیوار میگرفتم برم پیشش بخشه کودکان
برو بالا شیر بدوش
بیا پایین شیر به دوش
تو شوکه زایمانی چیشد چجوری شد
اوردمش خونه هیچ کاری بلد نبودم
مریضی معده برا سزارین گرفتم تا یه هفته اب نمیتونستم بخورم میوردم بالا
ده روزکی ولم کردن رفتن خودت میدونیو خودت 🙂
چالش بزرگ خدایا چگار کنم قدرت بده
من تو دوران بوه بزرگ کردن خدایی دورانیو گذروندم که دلم نمیخواد ولی شد قوی شدم قدرت پیدا کردم برا بچه ام (دلیلش برادرم با نامم دسته چک گرفت چک کشیده بود که پاس کنه پاس نکرد حکم جلبه من اومد من با یدونه نوزاده شیری فراری ازاین خونه به خونه )😔چرافقط ازاینکه جدام نکننن ازاین طفله معصومم
هی گذشت
خدامیدونه چقدر از زور اعصاب شکستم 🥲
کولیک اومد
رفلاکس اومد
ختنه وای ختنه
واکسن و.......
من حتی موهایه بلندممم کوتاه کردم که نمیتونستم وقتشو نداشتم که شونه کنم
من موندمو افسردگی🙂
نشستم باخدایه خدام معامله کردم حرف زدم تو تنهاییم میدونم کمک میکنه میدونم هوامو داره
کاش سرزنشم نمیکردن
کاش نمیگفتن تنبلی
کاش هزار جور چیزی نمیگفتن
حس میکنم دلم فقط جایه دونفره همسرمو نی نیم
ازهمه بدم اومده
ولی قوی ام خودم صفر باشم ولی برااین دوتا صدمو میزارم
مامان یاسین مامان یاسین ۱۳ ماهگی
خدایا نمی‌دونم چمه همش سردرد می‌خوابم سردرد بیدار میشم سردرد کلا خستگی وقتی خوابمم خسته میشم البته پسرم خیلی بدخوابه شاید به این ربط داره قبلا ها مامانم و بابام خیلی بحث و دعوا داشتن حرسم می‌گرفت از دست مامانم ولی خودم الان از مامانمم بدتر شدم به شوهرم همش گیر میدم سرش همش غر میزنم دعوا میکنم تو بچه داری کسی نیست که حتی موقع دسشوییی رفتن بزارم پیشش پسرمم نمی‌دونم ازم چی میخواد کلا به خودم چسبیده شاید باور نکنید بخدا اصلا حتی رو زمین نه میشینه نه دراز می‌کشه رو شکم میخوابونمش که حداقل سینه خیز رفتن رو یاد بگیره همین که میزارمش گریه می‌کنه و جیغ میزنه که برش دارم وقتی میخواد با اسباب بازی هاش یکم بازی کنه هم باید بین پاهام بشینه و بازی کنه وگرنه نمیشینه تا شب بدجور خسته میشم بعدش با شوهرم دعوا میکنم که کمکم نمیکنی اونم باهام دعوام می‌کنه که درکم نمیکنی کارام سنگینه ولی باز وقتایی که بتونم کمکت میکنم منم خسته میشم . اصلا به کمک شوهرم احتیاجم ندارم فقط دلم میخواد که شبا حداقل وقتی خستم و از خستگی بغض کردم بهم یکم آرامش بده بگه می‌دونم خسته می‌دونم تو هم تو این زندگی زحمت می‌کشی ولی بجاش شبا که پسرم خوابه میگه نوازشم کن تا خوابم ببره منم وقتی میگم خسته بهم میگه فلانی میگه زنم هرشب نوازشم می‌کنه تا بخوابم منم شروع میکنم به جیغ داد که من آشغال به درد نخورم برو با هرکی دلت میخواد ازدواج کن و .....