سلام منم میخوام تجربه زایمانم براتون بزارم
هفته ۴۰ بارداری بودم رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۱سانت بیشتر باز نشدی بهم گفت اگه تا آخر هفته زایمان نکردی خودم بستری میکنم ومن منتظر بود تا شنبه بشه خود دکتر منو بستری کنه که به اونجا نرسید شب جمعه من دردای خفیف داشتم تا ساعت ۵ صبح ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم دردم بیشتر شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۶ صبح شد شوهرم از خواب بیدار کردم گفتم بریم دکتر که درد دارم داشتم آماده میشدم دیدم لکه بینی دارم مطمئن شدم وقتش رسید طفلی با ترس و استرس آماده شد رفتیم دنبال خواهرم رفتیم بیمارستان چون خودمم استرس داشتم فشارم رفت رو ۱۴ زود منو بستری کردن دکتر کیسه آبم پاره کرد و آمپول فشار زد گفت تا ساعت ۱۱ بچه به دنیا میاد ولی چشمتون روز بد نبینه بچه درشت بود نسبت به هیکلم بیرون نمی‌اومد دردام شدید شد التماس میکردم برام گپسول آوردم یکم دردم کم شد ولی نیم ساعت بعد ازم گرفتن شیفت دکتر عوض شد خداروشکر دکتر خودم اومد بالا سرم خیلی مهربون نوازشم میکرد اینم بگم ماما و دکتر شیفت قبلم خیلی مهربون بودن باهام همدردی میکردن برام دعا میخوندن تا اینکه ساعت ۴و ۵دقیقه بعدازظهر بچه اومد،همه کسایی که پشت در اتاق زایشگاه بودن بخاطر حال من گریه میکردن شوهرم اومد بالا سرم اول اومد پیش من کلی دستم بوس کرد گریه کرد روز سخت و دردناکی بود ولی وقتی الان پسرم میبینم براش ضعف میکنم میگم ارزشش داشت این همه درد و سختی

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط