۱۰ پاسخ

طبیعیه احتمالا دردش گرفته بد گذاشتی براش. ای خواهر بچه ی من اینقد ازین موارد داشته که حد نداره😂😂 نازش کن باهاش بازی کن کم کم باز آشتی میکنه باهات آروم براش توضیح بده که چون پوپوها تو دلت بودن کمکت کردم پوپوکنی . برای شهربازیم ازش بپرس صدای چی بود؟ وسیله بوق زد ترسیدی؟ بزار درمورد ترسش حرف بزنه

گری۶ بعد شیافش ربطی به ترس نداره بچه دردش اومده

بخاطر شیاف بوده گریه کرده

احتمالا درد یا سوزش داشته شیاف گذاشتی

شیاف رو خیس کنی بزاری خیلی راحتتر میره و درد نداره دردش گرفت بچه چون یبوست هم داشت زخم بوده مقعدش

شیاف براش گذاشتی خودشم سفت گرفته ب زور گذاشتی ازت ترسیده برا همین نگات کرده جیغ زده آروم میزدی یا شربت می‌دادی بش

عزیزم برا یبوست الو بخارا نرم باشه خیلی خوبه. یا شکر قهوه ای . لبنیات نده بهش. شیاف واقعا درد داره . دردش گرفته باید اول چربش میکردی بعد میزاشتی.

هروقت دسشویی نمیکنه یه کم وازلین بزن به نافش یکم پشتشو ماساژ بده پشتشم چرب کن سوراخ مقعدشو راحت دسشویی میکنه

نه گلم از ترس نبوده یبوستش و شیاف اذیت میشه پشتش زخم میشه سعی کن میوه بهش زیاد بدی بااب هویج و اب هندونه اینا چون تابستونه هواهم گرمه اب بدن دفع میشه زودی بدن کم اب میشه باعث یبوست شدید میشه

شاید دوست نداشته شیاف گذاشتی

سوال های مرتبط

مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
مامانا خیلییی ناراحتم
خیلی کلافم
بچه هارو هرسری می‌بریم بیرون میاریم همش بی قراری می‌کنند
دخترم حتی برا از خیابون رد شدن میگه بغلم نکن
با جیغ مه بذار خودم از خیابون رد شم خودشو با جیغ از بغلم میندازه پایین بزور میگیرمش.... بعدش هم اومد خونه ..مادرشوهرم از پله ها کمکش کرد رفت بالا داشت کفشش رو خودش درمی‌آورد دید دارم پسرم رو میارم از پله ها بالا برد بدو اومد سمت پله هافتم بریم خونه شروع کرد به گربه .... پسرم رو بردم خونه دخترم رفت نزدیک پله گربه و گریه که بره پایین .بدم بیا خونه گریه نکن اصلا داشت خودشو مینداخت پایین پسرمم هم دید خواهرش گریه می‌کنه شروع کرد ب گریه .... داشتم دیوونه میشدم رفتم با حرص کاستی دخترم رو درآوردم بیارمش خونه گریه هاش بدتر شد ...دلم سوخت همون‌جوری بردم حیاط سه دور از پله ها آوردم بردمش از اونور هم پسرم گربه میکرد که بیاد حیاط.... انقد بهم ریختم😭😭خب خسته بودم میخواستم بیام کاراشون رو کنم.... دخترم رو با حرص برداشتم آوردم خونه کلی عصبانی شدم سرشون گفتم آخرین باره از این در میرین بیرون.....اونا هم کلی گریه میکردن... گفتم کردم میرن بیرون حالشون خوب سه من هربار بعد هربار بیرون رفتن باید بچه هام گریه کنن و من بدتر اعصابم خورد شه... اصلا کادری نیستم که همش دعواشون کنم ولی بعد هربار بیرون بردن برنامشون همینه.... همسرمم نیست تو کاراشون کمکم کنه مادر شوهرم فقط قربون ص قشون می‌ره که گربه نکنن.... یعنی داشتم دیوونه میشدم 😭😭از به طرف هم بخاطر بدغدایی دخترم بهم ریخته بودم .... نزدیک منس هم هستم هورمونام بهم ریختن....یعنی غروب دیوونه خونه بود .... 😐😐😐❤️‍🩹