۲۳ پاسخ

بدون تعارف زنگ بزن به مامانت یا همون خالت بگو نمیتونم بیام تمام..هر کی ناراحته نا شو برداره راحت شه

بگوبایدبرم یکی دوروزدیگه پیش دکتربچم بایدسیرخواب شه اذیتم نکنه بعدهم من بیام اونجابچم اذیت میکنه خودم عذاب وجدان دارم الکی برای چیزای بیهوده بچمودعوانکنم بگویکی دیگه بیادکنارت

تعارف داری با مامانا؟زنگ بزن بهش بگو بچه اذیت میکنه خاله غر میزنه اعصابم نمیکشه، من نمیرم.خودت برو براش یه چیزی درست کن

اگه بری خری بگو بچه دارم نمیخوام تو خونت سر صدا کنه رو اعصابت برع

تعارف نداره بگو اولا خودم شرایط ندارم دوما بچه کوچیک دارم برم جایی هم بچه ی من اونا رو اذیت میکنه هم اونا بچه ی من و ناراحت میکنن پس نمیتونم بیام

وا مگه‌ادم باردار حتما بابد یکی پیشش باشه؟!

خب مامانت چرا خودش نمیره

زنگ بزن بگو بچه حالش بد شده اسهال استفراغ داره منم گرفتم ويروسيه ممكن خاله ام بگيره

عزیزم نرو. میدونی بقیه ناراحت بشن مهم نیست. من خالم پسرم دنیا اومد نیومد بیمارستان ملاقات و فقط یه هفته بعد اومد ۲۰۰ داد رفت. شوهر کرد رفتم ۵۰۰ کادو دادم بهش. پسرم بستری شد ۸ روز تو بیمارستان یه زنگ نزد اومدن که هیچ دماغشو عمل کرد منم حتی رنگ نزدم مامانم گفت تو داری انتقام میگیری اینا گفتم بچم عزیزتره مگه اومده که برم

من همیشه اولویت خواب و غذای بچمه
اگه پسرم جایی باشیم ک عصبی بشه ی ثانیه هم نمیمونم
گناه داره بچه. پارسال ی مسافرت رفتیم دیدم پسرم اذیته فوری ب شوهرم گفتم برگردیم. چند تا از دوستامون هم بودن. هر چی گفتن بمون بچه مجبوره اروم بشه گفتم اصلاااا ارامش بچم اولویته. ب نظر من رودربایستی نکن. بگو نمیتونم خستم بچه هم منو اذیت میکنه هم شما رو

بگو شوهرم نزاشت همین

بگو‌اگه من بیام بچم هم هست عصبانیت میکنه خوب نیست برات

فردا بگو ببخشید انگاری سرما خوردم نمیتونم بیام برای جنین خوب نیست
خوب شدم میام بهت سر میزنم
نوکرشون که نیستی
اگه زمانی که تو بهشون نیاز داشتی میومدن کمک الانم تو میرفتی براشون کار میکردی
ولی وقتی که بهت اهمیت ندادن توام بهشون اهمیت نده
بنداز گردن همسرت
بگو همسرم فردا زود میاد باید براش ناهار درست کنم

بگو بچم اذیت میکنه نمیتونم بیام بعد شوهرتو بنداز وسط بگو باید ناهار براش درست کنم یا بگو بابد بریم جایی

عزیزم زنگ بزن به مامانت بگو اگه خیلی واجبه خودت برو من نمیتونم پرستاری کسیو بکنم اگه قرار به پرستاری باشه مامانت تو‌الویته تا تو

عزیزم زنگ بزن به مامانت بگو اگه خیلی واجبه خودت برو من نمیتونم پرستاری کسیو بکنم اگه قرار به پرستاری باشه مامانت تو‌الویته تا تو

زنگ‌بزن بگو همسرم‌دوس‌نداره برم تمام بزار هرچی‌میخان بگن‌بگن

من اصلا جایی نمیمونم که به خودم یابچم بی احترامی بشه .حتی اگر طرف مقابل ناراحت بشه .حرفتو رک و راست بزن

من اصلا جایی نمیمونم که به خودم یابچم بی احترامی بشه .حتی اگر طرف مقابل ناراحت بشه .حرفتو رک و راست بزن

وا عزیزم اولویت اول خودت بچه ت. بگو نمیام

نمون عزیزم
جایی که به بچت آزار میده نمون
مگه تو وکیل وسعی خالتی
خود شوهرش بمونه نگهش داره...

خیلی رک بگو نمیتونم شرایطتو بگو، کسی هم ناراحت بشه مشکل خودشه عزیزم

خب نمون زبون که داری بگو بزار یکم برگرویم به حالت عادی یه بار میام پیشش میمونم

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان الین مامان الین ۱ سالگی
خانوما خوبین ؟
من یه مشکلی برام پیش اومده اونم اینکه ۳ روزه دارم بچم رو از شیر
میگیرم . روز اول بچم بعد از ظهر میخوابید نخوابید تا ۱۰ شی بهش شیر دادم خوابید تا صبح روز دوم که دیروز باشه تایپک قبیلیم هست با اعصاب خوردی بچه م رو خوابوندم و شب شیر دادم باز خوب خوابید تا امروز صبح که تا الان باهاش بازی کردم و اینا تو حیاط بودیم ما نرده نداریم خونمونم دو طبقه اس و خیلی خطرناکه بچه هم که نمی‌فهمه یه سره میرفت اونور و هرکاری میکردم نمی‌اومد خونه منم بزور برداشتم آوردمش خونه انقد گریه کرد منم مخم نکشید سرش داد کشیدم بعد اومد تو بغلم خوابش برد . الان موندم با این اعصابی که دارم این قطع شیردهی رو ادامه بدم یا ول کنم باز بخوره تا اعصابم آروم بشه ؟
متاسفانه خیلی آدم عصبی هستم و دلم برا بچه ام میسوزه که گبر من افتاده کاش یه مادر آروم و خوش اخلاق داشت🥲
میگفتم تا یه هفته همینجوری از صبح تا شب شیر نمیدم و فقط شبا میدم تا اونم قطع کنم که واقعا اعصابم نمی‌کشه موندم تو دوراهی