۲۱ پاسخ

شما زدین اونم مثل خودتون افسرده میشه به مرور
«زدن بچه سلول های خاکستری مغز رو ازبین میبره و باعث میشه مغزش کندتر کار کنه و دیرتر رشد کنه»

شربت زینک پلاس سانستول بده عالیه هر روز روز ۵ سی سی

زدن نداره بچه منم همین ولی ولش کردم ب حالاخودش خودش بخادمیگه من غذا

با زدنش باعث شدی خاطره بدی نسبت به خوردن پیدا کنه و این یه مقدار کمی هم که میخورد و دیگه نخوره😔 بچه ی منم وزن وقدش نسبت به سنش کمه من دیگه

عزیزم با زدن حرص بدتر میشه...پسر منم بد غذاست منم خیلی ناراحتم و درکت میکنم ...
ولی واقعا این کار شما بدترش میکنه...
اول اینکه چیزایی که دوس داره بده بخوره
بین وعده هاش ۳ تا ۴ ساعت فاصله بده و بین این ساعت هیچ نوع خوراکی نده...
و اینکه لواشک خونگی بپز با الو و زردالو و آلوچه...
بین وعده ها بده بخوره
هم مفیده هم اشتها رو باز میکنه ...
مغزها رو بعده وعده اصلی بده..
لیوان و قاشق جدید
و بازی کردن با غذا و درست کردن غذا
و باهام بازی کنید و الکی با اسباب بازی هاش غذا درست کنید و غذا بخورید فقط بازی ...
باید متوجه بشه غذا خوردن جزئ از زندگیه و اضافه نیست
با اجبار فقط ترس از غذا میگیره
بچه ها تو این سن فقط به فک بازی هستن...پس غذا خوردن رو به شکل بازی براش کن...بذار بهش مزه بده...
منم همه این کار ها رو میکنم...
چقدر تو یکسالگی اذیتش کردم و الان پشیمون شدم ..من از بی تجربگی بود و الان همچنان صدماتش باهاش و ترس از غذا داره...من دارم سعی میکنم راحل های مفید رو پیدا کنم و صدمات رو جبران کنم...اجبار و زور فقط صدمات روحی داره و بس....اگه ی لقمه میخوره میگه دیگه ن...بذار کنار ۳ ساعت بعد بیار...بلاخره گرسنه میشه...و جذب غذا تو گرسنگیش بیشتر هم میشه.......

عریزم اگه تو چکاب همه چیش سالم بود
مولتی بده بعد صبحونه و قطره آد
و روزی چندوعده شربت شیره اشتهاش باز میشه اصنم خوراکیش نده فقط وعده های اصلی حتی اگه هی لهونه گرف ریزه خواری ممنون
شیر که اصلا فقط قبل خواب

عزیزم زدیش خورد؟
می دونم چقدر اعصابت به هم ریخت ولی دختر منم صبحونه فقط یه چیز می خوره تکراری .
اینقدر هر روز براش آماده کردم نخورد آخر چیزی که می تونست بخوره پیدا کردم .
تازه پسر تو احتمالا می خواد بخوره ولی نمی تونه قورت بده . ولی دختر من تف می کرد بیرون .
شاید مشکل بیش حسی داره .
غذاهای نرم و سوپ و آبگوشت اینها هم نمی خوره . هرچیزی می تونه بخوره همونو بده بهش . چیزهای مقوی هم توش رنده کن یا له کن بخوره .

شاید مشکل بلع داره
ببریدش ببینید چیزی تو گلوش گیر نکرده

دختر منم همیشه ریز الان سه سالش نه قدش خوبه نه وزنش

پسرمنم هیچچچچچچگونه خوراکی مفیدی رو نمیخوره از نوزادیش همینطور بود غذاهم فقط برنج میخوره صبحونه هم فقط فقط نیمرو همین

دختر من الان ۱۱ سالشه از همون اول همش با غذا خوردنش مشکل داشتم حتی یادمه اون موقعها میخواستم یه دونه تخم بلدرچین بهش بدم کل خونه رو دنبالش میرفتم ، همیشه هم کم وزن بود و لاغر کلی حرص میخوردیم همیشه اما الان دوساله دیگه خودش یکسره میگه گرسنه ام و پر شده
میخواستم بگم بیخال باش چه حرص بخوری چه نخوری بچه ات اندازه خودش غذا میخوره ، شرایط رو واسه خودت سخت نکن

درکت میکنم عزیزم منم همینجوریم باز عذاب وجدان میگیرم

نزنش چون اینجوری بدتر لج می‌کنه شربت سانستول زینک پلاس بده

والا فک نمیکنم شرایطت بدتر از من باش پس کم کم وزنی و کوتاهی قد شدید داره اما دیگ تحمل میکنم فقط

بچه منم همینه این سری اصلا از قدو وزنش راضی نبودم ولی دارم تلاش میکنم داد نزنم کتک نزنم چون یه مدت غیر قابل تحمل شده بود دیدم همش بخاطر منه من ارومم اونم ارومه فعلا چیز مث میگو فلان نمیگیرم با چیزیایی که دوس داره دارم سعی میکنم اشتهاشو باز کنم به قول مامانم معدشو گشاد کنم 😂🤣

پسر من فقط تخم مرغ ابپز صبونه میخوره اونم سفیده دیگه نه عسل نه کره هیچی غذای اصلی ام کباب و شامی منم سعی میکنم هر چی دوس داره براش بپزم و با میل بخوره

نه نزن اصلا میخوره کم کم

منممممم دیگ ول کردم میخواد بخوره نخوره

بعد خب بچه ها همه غذاها رو نمیخورن که عزیزم شاید از قارچ بدش میاد من پسرم مثلا فقط نون و پنیر میخوره بقیه نمیخوره

عزیزم خب به ژن هم بستگی داره ببین من خودم درشت هستم قدم ۱۸۰ بازم انقد انتظار از پسرم ندارم همینکه بچه ها سالم باشن و هیچ مریَضی نداشته باشن شکر ولی برای اون مبحث مشکلات حسی رو بررسی کردی؟

وای از دست این بچها
منم همینم بخدا انقدر حرص میخورم سر غذا خوردنش یعنی یه باد میخوره بهش سرمامیخوره

سوال های مرتبط

مامان سیاوش‌وکیارش مامان سیاوش‌وکیارش ۲ سالگی
یعنی متنفر از نزدیک بودن ب خانواده شوهر هم خوار شوهرم نزدیکه هم جاریم
خواهر شوهرم ک پنج دقیقه میاد خونه پدر شوهرم ب چشم بچه‌ها خودشو نشون میده می‌ره اینا زر زر میکنن الان من داشتم خونه پدر شوهرم ظرف میشستم بچه‌هام حیاط بازی میکردن این خانمم ساعت ۳میخواد بره عقدکنون اومده خودشو ب اینا نشون داده خواسته بره اینا گفتن می‌آییم خونتون اینم قشنگ برده کوچه گذاشته جلو در برادرشوهرمینا رفته دختر اونم اینارو حیاط نمیزاشت رفتم دیدم اونجوری دیدم حرصم در اومد از دست دوتاشون گرفتم با گریه آوردم خونه درحالی دختر اون بیست‌وچهارساعته خونه منه من این دختر و انقد دوست داشتم ولی از وقتی بچه‌هام بزرگ شدن انقد اذیتشون می‌کنه ازش متنفر شدم یعنی ی چیزی خوردنی دست بچه‌هام میبینه میاد باهاشون طرح دوستی میریزه میخوره می‌ره میاد خونمون با همه وسایل اینا بازی می‌کنه اینا می‌ره خونشون یا نمیزاره یا اگه هم بزاره بهشون وسایل نمیده برگریه میندازتشون یعنی من فقط از خدا صبر ایوب می‌خوام بتونم اینجا دووم بیارم