سوال های مرتبط

مامان نیلا


🦋 مامان نیلا 🦋 ۴ ماهگی
پارت ۱زایمان طبیعی🥲
دیگ وقت زایمانم‌بودمنتظر موندم‌دردم‌بگیره نگرفت با اینکه کلی ورزش کرده بودم قبل اینکه برم بیمارستان خونه رو‌کردم دسته گل ک اگه بستریم کردن خونه تمیز باشه چند باری رفته بودم بیمارستان تو دوسانت گیر کرده بودم انتظار نداشتم بستری بشم رفتم بیمارستان معاینه کرد کفت ۳سانتم باید بستری بشم رفتم راه پله به شوهرم گفتم ک بیا امضا بده میخان بستریم کنن نمیدونستم باید خوشحال باشم یا چی اخه خیلی میترسیدم خیلی ترس داشتم از زایمان شوهرم باورش نمیشد خندش گرفت ک دیدی گفتم اینسری بستریت میکنن ی لیست بهش دادن ک بره تهیه کنه به منم لباس بیمارستان دادن تنم کرده خیلی میترسیدم شوهرم من و با اون لباسا دید خندش گرفت خلاصه گوشیمو دادم شوهرم جون نمیزاشتن گوشی ببرم داخل خودمم خداحافظی کردم و رفتم داخل یه اتاق اول اومدن معاینه کردم چند نفر بعد بهم سروم وصل کردم این معاینه ها خیلی عصبیم میکردم ولی دوست داشتم‌همکاری کنم تا باز بشم ساعت ۸بهم‌سروم‌وصل کردن یکم ک از سروم‌گذشت درد پریودی اومد سراغم ولی میشد تحمل کرد یکم بعد دردش شدید بود پا درد کمر درد دل درد رو تخت وُول میخوردم یکم بعد دیدم‌نمیشه تحمل کرد صداشون کردم سروم زیاد رفته بود دردم یهو‌شروع شد اخه بهم اکسیژن دادن ک بزارم رو بینیم نفس عمیق بکشم اونو میزاشتم یکم تاثیر داشت موقع ک دردم میکرفت اونو میزاشتم موقع ک‌خوب بودم‌تند تند ابمیوه میخوردم یکم بعد اومدن کیسه ابمو پاره کنن وای خیلی میترسیدم از نزده های تخت کرفتم جستجو بستم کیسه ابمو زدن و آب ازم خالی شد و‌سکمم‌کوچیک شد و ترسیدم یکم بعد درد پریودی شدید تر شد با اکسیژن و نفسای عمیق دردمو کنترل میکردم و اسمات میزدم و ابمیوه میخوردم تا اینکه…..🥲
مامان آنا مامان آنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی، قسمت اول
من از اول بارداری‌م یوگا می‌رفتم هفته‌ای دو جلسه و دوست داشتم طبیعی زایمان کنم. وزن بچه توی سونو بالای نرمال بود و دکتر شک داشت. از هفته ۳۵ آب دورش کم شد و یک روز در میان سرم می‌زدم.
۳۷ هفته و چهار روز بودم و تازه پیاده روی و پله‌نوردی رو شروع کرده بودم. گل مغربی هم خریده بودم که هیچ وقت نشد استفاده کنم.
صبح با انقباض و درد بیدار شدم ولی فکر کردم عادیه فقط کمی لکه‌بینی داشتم. دردم آروم نمی‌شد ولی می‌گرفت و ول می‌کرد من شک کردم ولی منتظر زایمان نبودم. ساعت ۱۱ به ماما پیام دادم، گفت یه ساعت استراحت کن و کمپرس گرم بذار اگه بهتر نشدی برو بیمارستان. یک ساعت بعد هنوز درد داشتم، دوش گرفتم. ناهار خوردم و با همسرم وسایل رو جمع کردیم و رفتیم. می‌دونستم دارم زایمان می‌کنم ولی باورم نمی‌شد و به جز درد آروم بودم.
وقتی رسیدم و دکتر اورژانس معاینه کرد، گفت کیسه آبت پاره شده و چهار سانتی. من اصلا باورم نمی‌شد. نفهمیدم کیسه آبم کی پاره شده چون آبی خارج نشده بود.
نیم ساعت طول کشید تا همسرم کارهای پذیرش رو کرد و رفتیم زایشگاه. به زایشگاه که رسیدم درد و خونریزی زیادی داشتم. دردم در حدی بود که سنگینی دستگاه ان اس تی رو نمی‌تونستم تحمل کنم. اولین معاینه شش سانت شده بودم و پیشرفتم خیلی خوب بود. ساعت ۳ و نیم بود و من خیلی درد داشتم و بی‌قرار بودم. چون کیسه آبم پاره بود اجازه ورزش نداشتم زیاد ولی تغییر پوزیشن دادم و راه رفتم. ساعت ۴ دکتر اومد و من ده سانت بودم. خواستم اپیدورال بگیرم که گفت حیفه و تو دیگه زاییدی. یک ساعت آخر دردم خیلی شدید بود و چون بلد نبودم درست زور بزنم کمی زمان برد. چند بار کم آوردم و به همسرم گفتم نمی‌تونم ...
مامان روژان و رویا مامان روژان و رویا ۳ ماهگی
تجربه زایمانم براتون بگم تا جایی میتونید ورزش کنید پیاده روی و شیاف گل مغربی و قرض گل مغربی شربت خاک شیر گلاب فراموش نشه واقعا زایمان راحتی داشتم سر شب فقط پایین شکم انقباض بدون درد داشتم اصلا درد احساس نمی‌کردم فقط انقباض شام خوردم خونه مرتب کردم هنوزم انقباض داشتم فکر کردم از خستگی زیاده ولی همینجور ادامه داشت بدون کوچیک ترین نشونه زایمان شروع کردم مرتب کردن خونه گفتم اگه زایمان کنم خونه مرتب باشه ساعت های ۱۱همسرم گفت بریم بیمارستان گفتم آخه درد ندارم برو بخوام اگه دردم گرفت بیدارت میکنم آخه سر دختر اولم شب ساعت یک ارو آروم درد داشتم فردا ساعت ۳عصر زایمان کردم بخیال موقع دخترم بودم کارام تموم شد و هنوز درد نداشتم ساعت های یک فقط یه زره درد از پریودی کمتر احساس کردم ساعت های ۲مثل پریود شد وکمرم هم درد میکردم شروع کردم ورزش پیاده روی میخواستم دوش بگیرم گفتم برم بیمارستان ببینم چند سانت شدم که خداروشکر نرفتم دوش بگیرم درد هام زیاد شده بود احساس فشار میکردم که همسرم بیدار کردم ساک لوازم و خرما واسه خودم برداشتم درد هام دیگه خیلی شدیدتر شده بود که توی ماشین درد هام بیشتر شده بود ۴:۳۵رسیدم بیمارستان و تالباس عوض کردم و رفتم توی بخش ماینه کرد گفت ۸سانتی هنوزم راه میرفتم بغل تختم احساس فشار داشتم نمی‌تونستم نفس بکشم ولی با تکنیک تنفس درد هام بهترشد تا مامااومد کیسه آب پاره کرده کرد و سریع منوبرد برای زایمان ساعت ۵:۱۰دقیقه زایمان کردم نی نی گذاشت بغلم خداروشکر هم نی نی هم خودم حالمون خوب بود با اسرار خودم بخیه هم زدن تمام 😍خیلی خیلی زایمان راحتی بودحتی خودم باورم نمیشد زایمان کردم انشاءالله قسمت همه مامانا یه زایمان راحت
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۵ ماهگی