یک سال...
یک سال از شبی که اینو نوشتم میگذره.
۳۶۵ روز....
طولانی اما گذرا، مثل نسیم.
حالا جواب تمام سوالاتی که اون شب ذهنم رو اشغال کرده بود میدونم.
میدونم که مادر کاملی نبودم، اما مادرِ کافی‌ای بودم.
میدونم که دخترکم با برادرش خوب کنار اومد. دوستش داشت و کنارش رشد کرد.
میدونم که پدرش دابسته‌ی مسافر کوچولومون شد.
میدونم که میشه یه نفر دیگه رو هم قد بچه‌ی اول دوست داشت.
میدونم میشه برای بار دوم هم، برای تک تک لحظات یه نفر ذوق کرد. برای اولین دندونش، اولین غلت زدنش، اولین کلماتش.
میدونم میشه باز هم از شنیدن «ماما» ضعف رفت.
میدونم تو خیلی قشنگی شاه پسرم. گاهی اونقدر قشنگی که مثل یه تابلوی نقاشی محوت میشم. اونقدر از دیدن خنده هات ذوق میکنم که حس میکنم قلبم فشرده میشه.
میدونم دردت، درد منه، اشکت اشکِ منه، خنده هات دنیای من.

اینم میدونم که راه خیلیییی درازه و چالش ها بیشتر از اون چیزی که بهش فکر میکنم.
میدونم قراره کلی با هم دعواتون بشه.
قراره کلی از دستتون عصبانی بشم.
کلی داد و جیغ و هوار مهمون اتاق هامون باشه اما شاید احمقانه، ولی از فکر کردن به همین ها هم غرق لذت میشم.
ممنون که پسر کوچولو و مرد بزرگِ منی.💙
۴/۴/۴

تصویر
۶ پاسخ

پ.ن: تو یکی از متن های قدیمی‌م یه نوشته‌ی کوچک پسدا کردم. نوشته بودم نوشتن جادویی هست که در نگاه عشاق بهم.
که در اولین لمس سرانگشتان با خجالت.
که در ُهرم نفس لای موهای مواج.
با این تفاوت که..
کهنه نمیشود،
تمام نمیشود،
سرد نمیشود.
حالا میخوام تغییرش بدم.
در من جادویی هست، متولد شده از تو.
سرچشمه گرفته از لمس سرانگشتان کوچکت
از هرم نفس های کوتاهت، در میانه‌ی شب
که کهنه نمی‌شود
تمام نمی‌شود
سرد نمی‌شود....

سالگرد دوباره مادر شدنت مبارک ،مهربون.

به به رفیق خوش ذوق دوست داشتنیمون😍 ماشاالله به گل پسر ناز و مامان مهربونش، عاقبت بخیر شونو ببینید الهی❤️
چقد زود گذشت ولی🥹

تولدش مبارک عزیزم
واقعا یه سال گذشت؟؟؟؟

من چقدر از زندگی غافلم🥲
امروز دختر عمومو دیدم گفت نمیخوای دخترتو بذاری مهد ک برا مدرسه اماده تر بشه و من انگار یه لحظه شک شدم
ک وای دخترم بزرگ شد و من تقریبا هیچ مهارتی یادش ندادم
و ب اندازه کافی باهاش وقت نگذروندم
و مادر کافی نبودم

از سختی ها و شیرینی هاش میگی؟

تولدت مبارک جذاب پسر😍😁
بهترین باشی برای مامانت، خواهرت و پدرت،،و بهترین باشن برات،، الهی همیییییییییییشه از ته دل قهقهه بزنی😍😍😍❤️

سوال های مرتبط

مامان نفس و تودلی💚 مامان نفس و تودلی💚 ۴ سالگی
سلام خانوما من به دخترم از اول شیرخودمو دادم با شیرخشک ولی شیرخشک روزی یبار بهش میدادم وزن گیریش عالی بود تا سه ماهگی دقیقا سه ماهگی اعتصاب شیر کرد هم سینه رو نمیگرفت هم شیشه رو دیگه من شیشه بهش ندادم و سینمو گرفت ولی خب دیگه خیلی شیر نخورد دکتر هم سر کولیکش گفت این خیلی شیرمیخوره دل دردش بیشتر میشه بهش پستونک بدید دیگه پستونک و شیشه و سینه من میخورد که وقتی اعتصاب شیر کرد من پستونک و شیشه رو کم کم قطع کردم ولی باز شیر خودمو دیگه مثل قبل خوب نخورد و وزن نگرفت خوب منم شیرم کم شد تا قبلش زیاد بود خلاصه این دخترمن خیلی لاغر موند نه با غذا خو گرفت نه با شیر. الان سر این بچه شوهرم میگه اولویتت شیر خشک باشه که تپول شه مثل اون لاغر نشه تو بخوای شیرش بدی مثل اون میشه لاغر
من خیلی دوست داشتم بچم شیر خودمو بخوره و خوب بخوره تا تپول شه حتی فکر میکردم شیرخشک با سرنگ بهش بدم نه با شیشه شیر که سینمو ول نکنه
حالا شوهرم اینجوری میگه من گفتم یه شیشه بگیرم سرشیشه پهن مشابه سینه مادر باشه که ول نکنه سینمو ولی شوهرم میگه مهم نیست فقط ضدکولیک باشه
نمیدونم چیکار کنم شما نظرتون چیه؟
مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی