پارت نهم زایمان سزارین.طبیعی


یا خدا یا امام حسین حضرت ابالفضل یافاطمه زهرا بیبی رقیه یا زینب کبرا یا علی اصغر شیر خواره کمکم کنین بعد خالم اومد نوار قلب بچه رو چک کرد مال خودممم همینطور بعدصدا زدمامای مهربون خوش اخلاقم وبقیه بعد تا معاینه کرد گفت فول فول هست بعد من اون وسط اکسیژن کم آوردم بهم اکسیژن وصل کردن نواز قلب بچه گزاشتن گفتن بچه هیچی آب دورش نیست باهامون همکاری کن ک خفه نشه ۳بار زور زدم هیی میگفتن ماشاالله همینطوری ادامه بده بعد نفس کم آوردم اونا میخواستن بدون بخیه من زایمان کنم وقتی دیدن نفس کم آوردم ب واژنم سوزن اولی رو زدن تو سوزن خون رفت باز سوزن دومی رو آوردن ب واژنم زدن بهم گفتن می‌خوایم برش بدیم ممکنه دردت بگیره هااا من اصلا متوجه برش زدن شون نشودم تا برش زدن دیدم بچه ب واژنم مقعدیم فشار آورد ۳بار زور زدم گفتم سربچه اومد اومد نفس کم آوردم بچه رفت بالا یکی
گفت اکسیژن بهت وصله نفس عمیق بکش بعد زور بزن تا جایی ک نفست کار می‌کنه اصلا جیغ نزن منم همین کارو انجام دادم خدایی زور دومم رو زدم بچم سرش در اومد

۴ پاسخ

حتی خوندشم باعث استرس و دردم میشه
خدا قوت بهت ❤️❤️

گریم گرفت من میترسم از زایمان طبیعی😭😭😭از عوارض سزارین هم میترسم😭😭

نننههه حس خوبی ک میزارنش رو شکمتت 😍🥺یادته؟

ماشالله عزیزم

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۳ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه مارو بستری کردن ساعت هشت و نیم بهم نصف قرصی دادن خوردم
بعد از خوردن قرصع بالا آوردن من شروع شد یه ربع بعد اومد بهم سوند وصل کرد و کیسه ابمو سوراخ کرد و سرم وصل کرد ب رحمم گفت این همون امپول فشاره کم کم دردای پریودی اومد سراغم و کمرم میگرف مامانم با روغن سیاهدانه ماساژ میداد
ساعت ۱۱شد و من هی درد میومد سراغم و میرف دوازده شد اومد معاینه کرد ۳سانت بودم باز هی درد داشتم و فشار میومد ب مقعدم و همچنان بالا میاوردم و همش میرفتم دسشویی ساعت یک و نیم دردام بیشتر شد جوری ک میگرف جیغم میرف ت هوا اون موقع ۵سانت بودم و باز بالا میاوردم تا ساعت پنج همین بودم ساعت پنج عصر اومد معاینه کرد گف کم‌کم داری فول میشی دکتره اومد بالا سرم و هی میگف وقتی درد میاد سراغت فشار بیار ب مقعدت انگار یبوستی و میخایی مدفوع کنی همچنان من زور میزدم و بالا میاوردم
بچه که اومده بود تا کانال زایمانی من از طرف لگن راست باز نشده بودم چون تو بارداری زیاد به پهلو راست میخابیدم دکتر گف همکاری کن دوتا زور محکم بده
منم کم کم داشتم زور میدادم و تشنج کرده بودم و فشار ب قفسه سینم میومد خلاصه با اون دو سه تا زور محکم بچه نیومد و گیر کرد ت لگن راست و برش زدن تا بچه دنیا اومد و منم ۴۰,تا بخیه خوردم و الان که میخام راه برم یا وایسم تنگی نفس دارم و تپش قلبم بالا می‌ره
بچمم ساعت پنج و نیم عصر با وزن۳۲۰۰ به دنیا اومد
مامان موچولو🤤😍 مامان موچولو🤤😍 ۵ ماهگی
پارت۳:زایمان من
صوروم فشار دوم وصل کردن دردام بیشتر شد هی معاینه ۳سانت اخر گفتم بسه طاقت ندارم سرم داره میترکه بزارید بیام پایین تخت اومدن شیاف دادن و اومدم پایین توپو بهم دادن منم نشستم شروع کردم ب ورزش بشین پاشو شد ۶شب و من تازه دهانه رحمم نرم شده بود و ۵سانت شیفت داشت عوض میشد یا پرستاره دید گریه میکنم گف چیشده گلم ی پرستار بلوچ بود گفتم خانوم تورو خدا کمکم کن میترسم این بچه طوریش شه کسی پیگیرم نیس همش گمن بعد معاینه و میرن اومد کمرم ماساژ داد گف بسم الله بکن خدارو صدا بزن چشم من هستم نگا کرد گف عالی شدی گفتم پس عمم بگید بیاد گف چشم عمم اومد چون بزرگه با تجربس اومد شکمم ماساژ میداد ب پایین میگف ابت ریخته بچه بالاس خشکه ناتوانه و عز کلیه هامو نگه میداشت هی کمرم قر میداد موقع درد تا ک تحملم رفت گفتم نمیتونم خودشه خودشه پرستاره گف جانم گفتم خودشه گف بخاب رو تخت ببینم گف عالیه زور نزن تا من وسایل بیارم عمم هی مبگفتم صداش بزن اومد بچه ادرارم یکسره مبریخت میسوخت عمم میگف باشه ولی صدا نمیزد و شکمم و کمرم ماساژ میداد خیلی خوب بلد بود ک بچه تا عمم اومد ب طرف پایین اومد ی خانومه زجه هامو میدید دعا میکرد فوت میکرد بهم وسایل اوردن گفتن زور بزن گفتم نمیشه اصلا توان زور زدن نداشتم بخدا اصلا بلد نبودم تا ک بچه اومد پشتم گفتم دسشویی دارم گف نیس خودشه گفتم از مشت گفتن اره زور زدم بچه تا نشف اومد من بس کردم شاید دلیل نفس تنگیش همین بوده بعد گفتن واینستا زووور عزیزم زور گفتم تورو خدا کمکم کن گفت نفس زور خیلی کمکم کرد تا بچه اومد گف پاهات حرکت مدی ک پاریدگی میدی منم از بخیه ترسیدم و همکاری کردم تا پسرم بدنیا اومد
مامان بچه اولم آرتین مامان بچه اولم آرتین ۳ ماهگی
پارت هشتم زایمان سزارین.طبیعی


کردن گفتن ۲سانت هست باز درد داشتم اومدن مایعنه کردن گفتم ۲سانت هست ولی دهانه رحمت نرم شوده نازک رفتن یهوع دردام شدید شود جیغ زدم اومدن سروم وصل کردن نوارقلب بچه رو کندن بعد گفتن ب شونه باش بعد گفتم دستشویی دارم رفتم ادرار داشتم با مدفوع ببخشید اینقدر واضح توضیح دادم بعد اومد راه رفتم بعد خم راست شودم بشین پاشو دردام بیشترشود رفتم رو تخت جیغ میزدم ببرین سزارین کنین من طبیعی نمیتونم واقعا اینقدر جیغ میزدم ک صدام تا طبقه بالا رفته بود ک هرکی منو میدید می‌گفت صدات تا ناکجاآباد می‌آمد ولی خدای کار ندارم مامای زایشگاه با اون ۳نفری ک گفتم اینقدر خوش اخلاق مهربون بودن هی میومدن منو راهنمایی میکردن خلاصه یه قرص گزاشتن واژنم بعد همونا بهم گفتن ببین چون سنت کمه ب صلاحت نیست سوزن فشار بزنیم چون عوارض داره خلاصه  بعد دردام هر ۵دقیقه ای می‌گرفت ۳بار ۵دقیقه بود ۳بار ۴دقیقه ۳بار ۳دقیقت ۳بار ۲دقیقه منم یهوه دردا گرفت ول کن نشود جیغ میزدم
مامان ریحانه و مهدیار مامان ریحانه و مهدیار روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
بعدش وسط این انقباضات ضربان قلب بچه اومد پایین برام اکسیژن وصل کردن و خواستن ب پهلو بخوابم ک کم کم اوکی شد خداروشکر
ی دفع ی احساس فشار بدی کردم ماما رو صدا زدم اومد خدا خیرش بده کلی بهم کمک کرد تو فاز زایمان و قبلش
گفت فولی راهنماییم کرد چجوری زور بزنم ک گفت نفستو تو نده انرژیتو نریز داخل خودت حرفم نزن پاهاتو با دستات بگیر سر توی سینه و بحای اینکه نفستو بدی داخل میتوی جیغ بزنی دیگه غیر قابل تحمل بود واقعا ضربان قلب خودم اومده بود پایین نفس کم اورده بودم سر گیجه داشتم بیشترشم برا این بود ک انتظار چنین دردی رو نداشتم همش میگفتم من سر دخترم اینجوری نبودم😂 اونا میخندیدن و میگفتن زایمان تا زایمان متفاوت هستش نگران نباش همون موقع ویلچر اوردن و من داشتم داد میزدم دیگه نمیتونم و مامایی ک می‌گفت میدونم ولی میتونی رفتک روی تخت ب مامایی ک میخواست زایمانو بگیره گفتم دیگه کنترل ندارم گفت اشکالی نداره زور بزن حواسم هست و دلشت دستکشاشو میپوشید باهاش همکاری کردم با تمام دردم هی بده هی نده چشام داشت از کاسه میزد بیرون ک سرش اومد😂دوتا زور دیگه زدم اومد بیرون آب دور بچه واقعاً زیاد بود واقعاً این همه پاره نشدم لخظه آخر پاش بود نمیدونم کجاش بود گیر کرد بهم من خودمو ناخودآگاه کشیدم اونا هم نینی رو کشیدن ک باعث پارکی شد
مامان اسنا مامان اسنا ۴ ماهگی
پارت ۲

ععی میومدن معاینه میکردن میگفتن رحمت آماده نیس و رفتند سه چهار ساعت من درد میکشیدم ولی نمیومدن معاینه کنن ععی دردام شدید تر میشد یهو جیغ کشیدم گفتم یکی ب دادم برسه چون یک چیز دایره شکل از رحم اومد بیرون منم فک کردم بچس و زدم زیر گریه فک کردم سر بچه اومده بیرون و بچه خفه شده یک پرستار اومد نگاه کرد و با صدا بلند گفت کیسه آبش اومده بیرون ولی دکتر نیومد خودش کیسه آب رو ترکوند در اون لحظه دردم ی خورده کم شد ی احساس خنکی بهم دس داد ولی دوباره دردام شدید و شدید تر شد دکتر اومد گفت چرا کیسه ابشو ترکوندی هنوز وقت زایمان نیس موقعی ک کیسه آب رو ترکوند بچه بریچ شد و دکتر کلی با پرستار دعوا کرد دکتر با دس کرد رحمم و سر بچه رو چرخوند و گفت باید رحمشو اما اماده کنیم برا زایمان و و دو تایی دس کردن رحم وععی می‌کشیدن و در اون لحظه احساس پارگی کردم ولی درد زیاد نداشت چون وقتی دس می‌کرد تو رحم انگار ن انگار ک درد دارم کاملا بی درد میشدم ععی دکتر میگفت زور بزن دستمو بازار بیرون کن ولی هرچی زور میزدم تاثیر نداشت چون نای زور زدن دیگ نداشتم کلا بیشتر بجای درد صداهاشون رو میشنیدم انگاری اون دنیا بودم بدنم سست شده بود گلوم خشک شده بود بس درد کشیدم و زور زدم یهو دکتر گفت ک بچه موقعی ک چرخوندن پشت پرینه گیر کرده و دیگ زور نزن باید پرینه رو برش بزنم و برش زدن گفت چن تا زور بزن تا بچه بیاد بیرون زور زدم ولی بی فایده بود دکتر ب
مامان رادمان مامان رادمان ۲ ماهگی
من ساعت ۱۰ صب ۵شنبه بستری شدم برای زایمان طبیعی باآمپول فشار
ساعت ۱۱ دارو زدن برام کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲ و۳ قابل تحمل بود وبا فاصله ی رب ده دقیقه ای🥲
بعدش دیگه کم کم شدت گرفت فاصلش شد ۵ دقیقه بعدم ۲ دقیقه که هی گفتن نفس عمیق بکش وورزش کن تا دهانه رحمت زودتر بازبشه( اینجا دیگه خیلی کم پیش میومد جیغ نزنم از درد 😩ولی خدایی ورزش ونفس عمیق شدت دردا نصف وقابل تحمل می‌کرد اینکه بتونی تو درد نفس بکشی هم خودش سخته 🙃)
ساعت ۶ کیسه آبم پوکید و دیگه دردا شد خیلی شدید جوری جیغ میزدم ماما هی میومدن سر میزدن میگفتن اینجا زایمان نکنی دردت خیلی زیاده انگار

ساعت ۷ شدم ۷سانت وبردنم اتاق زایمان گفتن طول می‌کشه تا زایمان کنی دیگه هی حس زور زدن داشتم که گفتن زور نزن دهانه رحمت ور میکنه نفس عمیق بکش اینم قسمت سخت ماجرا بود چون خیلی روم فشار بود دیگه تو دردام ماما معاینه کرد گفت بذار کمکت کنم ی زور بزن تا حس زور زدن داشتی منم همینکار کردم یهو گفت بچها زود اساس آماده کنید همون حینم من گفتم بچم داره میاد حسش میکنم سربع اتاق آماده کردن وگفتن زور بزن چندتا زور با جیغ زدم بچم داشت میومد که گفت قیچی بده یکم برش زد و با دوتا زور حسابی دیگم رادمان کوچولوم بدنیا اومد ساعت ۷و۴۵ دقیقه بود😍🥹انقد حس خوبی بود دیگه هیچی درد نداشتم بچمم گذاشته بودن روشکمم انقد بدنش گرم بود🥹هی پرستارا ذوقش میکردن چقدر نازه 😍
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
پارت سوم
خلاصه ماما اومد و کلی ورزش کردیم اوج دردام از ساعت ۶ عصر دیروز گرفت اخرای شب نمی‌دونم ساعت چند بود وقتی ب ۷ رسیدم دلم میخاست زود فول شم و زور بزنم و تموم شم خیلی ها اومدن و زایمان کردن و تمام رفتن من همچنان مونده بودم های نگاه ب دیوار و درد و نگاه ب ساعت و هزارتا فکر خلاصه ب۶ رسیدم و دیگ پیشرفت نکردم فقط تایم می‌رفت و من خسته تر بودم ب هشت سانت ک رسیدم خیلی فشار داشتم همش میخاستم زور بدم نمیزاشتن میگفتن ن بعد گفتن ادرارت کامل تخلیه نمیشه باید برات سوند بزاریم تو اون درد و معاینه سوند هم وصل کردن کلی ادرار اومد وای وقتی بهم گفتن فول شدی و زور بزن انگار دنیا رو بهم دادم خیلی قشنگ همکاری میکردم و زور میدادم اصلا جیغ نمیزدم تایم های استراحت کوتاه نفس می‌گرفتم و تایم های درد فقط زور ب پایین تا اینکه حدودا ساعت های ۲:۳۰ بود وسط زور هام دکتر زنگ زد ک تایم پارگی کیسه آب زیاد شده چ اگه از تایم فول شدن تا یکساعت دیگ زایمان نکرد خبر بدید وکیوم کنم وای منو ترس برداشت فقط زور میدادم و التماس میکردم کمکم کنید بچم بیاد زودتر تا اینکه یکی از پرسنل اومد نشست کنارم دستشو کرد داخل واژنم و میگفتم من معاینه میکنم تو همزمان زور بده سخت و دردناک بود اما طولی نکشید گفت داره میاد و بگید بیمار بر بیاد ببره اتاق عمل وای نگم ک بیمار برم رفته بود استراحت و تا بیمار بر پیدا شد و اومد من روی ویلچر نشستم ک برم اتاق عمل قشنگ حس کردم سر بچه اومد هعی داد میزدم اومد داره میاد بزور از ویلچر پایینم کردن خابوندن تخت زایمان دقیقا سر بچه داخل واژن بود نگم
مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 ۱ ماهگی
همون موقع ماما همراهمم اومد انگار به جون به جونام اضافه شد خانم حاجی زاده از مرکز مادرانه دیگه اومد کمکم گفت بیا ورزش گفتم اصلا نمیتونم گاز و دادن دستم که نفس بکشم ولی انگار هیچ تاثیری نداشت فقط یه ذره بعد به ربع بیست دقیقه خیلی کم درد و کم کرد ولی بلافاصله برمیگشت فقط حالت گیجی و بی حالی میداد تو حال خودم نبودم انقد درد داشتم زمین و زمان و چنگ میزدم دیگه گفتن وقتشه هرموقع درد داشتی زور بزن من با هر درد تا جایی که میشد زور میزدم ولی انقد فشار رو پایین تنم بود حس میکردم الان میخواد پاره بشه زور زدنا همینجور ادامه داشت تا دیدم اومد بی حس کنه برش بزنه آمپول زدن موقع برش قشنگ فهمیدن با قیچی برید ولی درد نداشت و بازم زور میزدم تا اینکه دیدم خیلی فشار میاد یه دفعه دیدم کله بچه تو دست ماماعه یه زور دیگه زدم و بدنش اومد، گذاشتن رو سینم اصلا تو حال خودم نبودم نمی‌دونستم چیکار کنم باورم نمیشد من یه بچه به دنیا آوردم😭بعد بچه رو بردن اونور و گفت یکم دیگه زور بزن جفتت بیاد اونم اومد و تموم شد و نوبت رسید به فشار شکم خیلی درد داشت مردم و زنده شدم🥲بعد بخیه زد که اونم خیلی درد داشت بعضی جاها که بی حس نمیشد قشنگ جیغ میزدم و خوب همش تموم شد و از دردا خلاص شدم یک دفعه و حس کردم بدنم یکم جون گرفته بعد دیگه کارا تموم شد وبچه رو شیر دادم و پاشدم خودمو شستم و لباسارو عوض کردم که بریم بخش...