بیاین یه دقیقه

بچه من دست بزن داره از دوماهگیش میزد الآنم تا یکی ناراحتش می‌کنه میزنه یا مو میکشه یا با دست میزنه تو صورت یا خنج میزنه
خب طبیعتاً این چیزی نیس که ما یادش داده باشیم و غریضی هس
و من هم اصلا استقبال نمیکنم از کارش
بچه جاریم اما اینجوری نیس به اقتضای سنش که ۱سالشه تا میبینه کسی بچه منو بغل کرده واکنش شدید نشون میده اما اصلا دعوایی نیس منم نمیزارم بچم بزنتش
شوهرمو برادر شوهرم هم اصلا تو کار بچه ها دخالت نمیکنن منم همینطور فقط حواسم هست که بچم ندونسته به کسی آسیب نزنه اما جاریم هی به بچش میگه بزن اونو 🤦 به بچه ۱ساله میگه نزار اون بهت دست بزنه هلش بده از خودت دورش کن
با اینکه من بهشون میگم همو ناز کنین همو بوس کنین
اصلا نمیزارم بچم بزنتش اما چون میبینه بچه خودش دعوایی نیس هی یادش میده که بچه منو هل بده و بزنه هیشکی هم به این رفتارش واکنش نمیده منم ارتباطم باهاش خوب بوده همیشه و کاراشو ندید میگرفتم اما این مربوط به بچمه و واقعا نمیتونم ببینم اینجوری می‌کنه مثلا بچش عروسک بچمو پاره کرد حتی معذب هم نشد کلی هم ذوقشو کرد
الان من باید چه واکنشی نشون بدم که تکرار نکنه؟ نمیتونم ببینم میخاد از همین الان با هم دشمنشون کنه

۶ پاسخ

رفت وآمدت رو کم کن جز موارد واجب برو

عزیزم موضوعت با جاری مهمه ولی واقعا نظری ندارم ولی برای بچه ات پیگیری کن چرا خشن هست البته که ممکنه مقطعی باشه و گذر کنه ولی فکر کنید با بزرگ شدنش ی رفتار هم وسعت پیدا کنه

دقیقا این ک میخان دشمنشون کنن منم دارم باهاش دست و پنجه نرم میکنم دختر جاریم ۵ سالشه تازه نمیذاره مادر شوهر پدر شوهرم سام بقل کنن میگه بهش دست نزنید کسی با سام بوس بازی کنه یا بوسش کنه میشینه گریه میکنه مادرش هرکی هرکاری کنه میگه همونجور ک با سام رفتار میکنید با اینم رفتار کنید بچشو کرده دشمن بچم میترسم حتی یک ثانیه پیش بچم تنهاش بذارم میگم بلای سرش نیاره،، میگم اون ۵ سالش این ۸ماه اخه

خوب چون رابطه ت باهاش خوبه. خیلی دوستانه این موضوع باهاش مطرح کن . بگو ناراحت میشی وقتی همچین چیزی میگه. اگه‌نگی الان دوستانه بعد یهوو میبینی یه جایی عصبانی میشی از کوره درمیری یه چیزی بارش میکنی .

الهی.🥺درکت میکنم.هممون این ادم های مزخرف دورمون هستن🥺

عجب آدمیه،نرو پیشش یه مدت

سوال های مرتبط

مامان آرکان مامان آرکان ۹ ماهگی
امروز ناهار خونه مادرشوهرم بودیم، مادر بزرگ و خاله های همسرمم اومدن ( خاله هاش مجردن و معلم ان)
هرچی می‌خوردیم یه خاله اش به زور می‌گفت به آرکان هم بدین میدید ما نمیدیم خودش میداد، فک کنین شربت خوردنی می‌گفت بزار یذره بدم گناه داره! سر سفره می‌گفت ماست رو نگاه می‌کنه انگشتشو میزد به ماست بده بهش!!! از چایی خودش میخواست بده بهش!!! اصلا یه کارای خاصی میکرد حالا خوبه خدارحم کرده مادرشوهرم اصلا اینجوری نیست بخواد هم چیزی بده میپرسم بدم؟ یا میگه اگه صلاح بود بده
نمی‌فهمم این چرا این جوری میکرد اصلا عجیب اعصابم خورد شد حالا من که مادرشم اصلا تو لیوان خودم یا قاشق خودم بهش چیزی نمیدم
حالا اینش عجیبه بستنی سنتی آوردن میدونستم باز داستان شروع میشه گفتم من نمی‌خورم بخورین میام میخورم رفتم اتاق بچه رو بخوابونم اونم که نخوابید گریه کرد مجبور شدم بیام بیرون!!!
انگشتشو کرده تو بستنی میده به آرکان من جوری عصبانی شدم رفتم بچه رو از بغل شوهرم کشیدم بعد به شوهرم با عصبانیت گفتم تو چرا اینجا اینجوری شدی خب مگه خونه خودمون می‌دیم گفت نه گفتم پس چرا اینجا پایه رفتارهای اینا شدی زود جبهشو تغییر داد ولی با این حال من خیلی کفری بودم بعد که رفتن هرچی از دهنم دراومد پشتش به مادرشوهرم گفتم اونم گفت دلش میسوزه میگه گناه داره منم گفتم دایه مهربان تر از مادر شده پس!!
اینم بگم بچم حساسیت به پروتئین گاوی داره بستنی و ماست هم که سنتی بود دیگه فک کنین چه نورعلی نوری بود