۱۹ پاسخ

این چه حرفیه بچت سالمه ماشالا شیطنت واسه بچه س دیگه ناشکری نکن عزیزم
جایی که بچه ت اذیت میشه نرو
اولویت با آرامش کوچولوته وقتی میبینی یجایی زیاد داره اذیتت میکنه یعنی اونجارو دوست نداره خب نرو بمون خونه با بچت وقت بگذرون بازی کن سرشو گرم کن که انرژیش تخلیه بشه

به نظرم نبرش این جاها
امسال حسینیه نرو چیزی نمیشه،عوضش اعصاب جفتتون راحته.
شاید از محیط خوشش نیومد و اینجوری اعتراض میکرد

وا بچه های منم همینن بچه من پنج سالشه یکی دیگه چهار سالشه همینه

وای بخدا وضع منم امشب همین بود خیلی اذیت شدم

بچه همینه عزیزم میدونم ولی باور کن سالمه و باهوشه که اینقدر شلوغه پسر منم همینه هر جا برم باید دائم دنبالش باشم ولی به حال وقتی که یکی خوراکی یا اسباب بازی هم آورده باشه هرچی هم من بدم قبول نمیکنه باید حتما از دست بچه ها بگیرع منم نمیزارم هی گریه و جیغ کلا هم بدو بدو بقیه میشینن من باید همراهش برم بازی برم بیرون حتی گاهی قسمت مردونه مسجد شوهرمم همینطور خیلی شلوغه

چقد امشب دل همه پره
منم کلی فحش به خودم و خودش دادم دلم خنک‌شد

دختر منم اصلا جایی آروم و قرار نداره یعنی نمیشینه درکت میکنم کنجکاوه و شیطون ماشالا حق داری کلافه بشی من برم جایی میذارمش پیش مادرم چون واااقعا کنترل نشدنیه باید دنبالش فقط بدویی

عزیزم این تحرک نشونه رشد بچه شما و شکوفایی هوش اونه
خجالت نداره اتفاقا با افتخار برو اگرم میبینی اذیت میشید یه مدت نبرش پسر منم همین طوره والا جاهای خیلی شلوغ نمیرم که هردومون اذیت نشیم

دختر منم همینه،دو شب پیش باغ خاله شوهرم بودیم دیگه آخراش هم بحثم شد با مادرشوهرم هم حالم بد شد ......
یعنی همش نق اینو میخام اونو میخام،استخر داشت میگفت برم توش.....
بخدا هیچ جا نمیتونم برم از فردا هم میخام برم هیئت امیدوارم یکم راه بیاد باهام

بچه ای ک شیطونه سالمه. چ ناشکری شما. کسایی و میشناسم بچه شون فلجه ارزوشونه بچه شون پاشه خونه رو بهم بریزه و شلوغ کنه

زینب نگران نباش برادر زاده من چهارساله است همه این کارا ک گفتی انجام میده 🫨تازه دهنش هم یک سره بازه ولی چشمش دریغ از ی قطره اشک

بچه همینه دیگه. الهی شکر ک سالمه و پر انرژیه. بهش بیشتر محبت کن و باهاش بازی کن

خدارو شاکر باش بچه ات مقابلت راه میره میخنده گریه میکنه غذاشو میخوره رفت و آمدشو میبینی خیلیا بچشون رو تخت بیمارستانه حاضرن زندگیشونو بدن بچشون سالم باشه🌹حرفتو پس بگیر و همین الان خدارو شکر کن بابت بودنش و سلامتیش♥️

خب تو خونه عزاداری کن

عزیزم بچه اس دیگه
همین ک تو شلوغی حسینیه گریه زاری نکرده خودش خیلیه
دخترمن غریبه ک میبینه چنان گریه می‌کنه انگار زدنش
من الان یک ساله عمه و عمو و خاله و دایی مو ندیدم چون دخترم پیش اونا نمیمونه

عزیز من بچه همش یک سال و نیمه شه یجوری درموردش حرف میزنی انگار ده سالشه خب شاید محیط دوست نداشته
می بردیش خونه

پسر منم به شدت شلوغه
مادر شوهرم همیشه می‌گفت فلانی آرومه بچه دخترم شلوغه ببین اصلا صداش درنمیاد ها به شدت آرومه
که مثلا دخترش زحمتش بیشتره
این دو روز که اومدیم شهرستان یه رویی از خودش نشون داده کرک و پر همه ریخته😂

خب پیش خودت نگه میداشتی

بچه منم همینه خواهر.خداروشکرک شیطونی میکنن یعنی حالشون خوبه

سوال های مرتبط

مامان پارساو آیلین مامان پارساو آیلین ۱ سالگی
سلام خوبین ی مشورت میخاستم ازتون من میخاستم بعد تعطیلات عید برم کلاس خیاطی دخترم خیلی اذیت میکنه مدام گریه میکنه ادمو ذله میکنه دیشبم خونه مادربزرگم بودیم همینطوری مدام گریه میکرد شیر هم نمیخورد غذاهم بهش داده بودم خاله هام و مامانم همشون باهم تو همین حین ک بچه گریه میکرد میگفتن شیرش بده نمدونم بچه گناه داره یکی میگف غذاش بده یکی میگف گناه داره بچه چجوری دلت میاد گریه کنه
اینم ک از صب ک بیدار میشه تا اخرشب همش گریهذمیکنه بخدا ک منم جونی نمیمونه برام خلاصه وقتی دیدم همشون باهم هی پشت سرهم و بی وقفه حرفاشونو تکرار میکنن عصبی شدم گفتم میشه ساکت بشین ادمو خسته میکنین خودم میدونم چجوری ارومش کنم یبار گفتین تموم کنید دیگه ....بعدم بردم تو حیاط چرخوندمش تا خابید ..خلاصه امروزم ک رفتیم تفریح بیرون خیلی اذیت کرد غر زد مجبور شدم موقع ناهار ببرمش دورو اطراف بچرخونم خودم اخر از همه غذا خوردم الان از خستگی سرم داره میترکه اخر ک میخاستیم بریم تو ماشینا دخترم بغل مامانم بود منم دستم کلی وسیله بود دخترمم گریه میکرد بیاد بغلم گفتم ببین دستام پره نمیتونم مامانم گف بچمه رو اذیت میکنی همش گریه میکنه😑منم گفتم وسیله دارم خوب گف بده من بگیرش وسایلارو دادم بچه رو گرفتم گفتم ازین ب بعد ماهی یبار میام خونتون ب خنده گفتم البته اونم گف اره نیا کلاس خیاطی هم لازم نیس بری بشین بچتو نگه دار من نمیتونم نگه دار ...دلم خیلی شکست شما جای من بودین میبردین بچه رو پیشش بزارین کلاس برین یا ن.انقد سراین کلاس رفتن ذوقمو کور کردن ک دیگه دلم نمیکشه برم
مامان hosin مامان hosin ۱ سالگی
از مامانم بدم میاد خیلی نامرده هیچجا حمایتم نکرده همیشه هم ادعا داره من اگ نبودم تو نمیتونستی بچتو بزرگ کنی هیچ شبی نیومده پیش بچم بخابه با اینکه انقدر پسرم بدخابه و اذیت میکنه دوران بعد زایمانم هیچکار نمیکرد بااینکه طبقه پایین خونشون میشینم میگف بدخاب میشم مادرشوهرم اومد کمک تا این بچه جون گرف حتی مادرشوهرم واسم انار دون میکرد میوه پوست میکرد بعد مامانم میومد یواشکی میوه هایی ک مادرشوهرم واسم دون کرده بودومیخورد،هرکاری بهش میگم انقدرررررر غر میزنه نق میزنه ک حد ندارع همه هم میدونن شوهرمم بعضی وقتا میگه چرا مامانت اینجوریه بازمن میگم نگودرموردش حتی بابامم همیشه میناله ازش طفلک پیرکرد بابامو،همیشه از بابام واسمون ی قول ساخته بود ک حتی بابام مریض میشد میگف الکی میگه دلم میسوزه واسه بابام هیچوقت باورش نکردیم طفلی سرطان گرف مامانم میگف ادا درمیاره
امروز خونشون بودم پسرم با پشت از رو مبل افتاد انقد باهام دعوا کرد ک چرا نگرفتیش هرچی از دهنش درومد بهم گف خودم بااون حال باز اون میگه وای چرا آب بینیش اومد بینیش قرمز شد دور چشش کبود شد ضربه ب سرش خورد این بعدا چشاش چپ و کلاج میشه انقد گف منم پسرمو برداشتم اومدم خونه کلی سرپسر کوچولوم داد زدم انقدر گریه کرد تا خابش برد همیشه بهم میگه تو مادربدی هستی تومواظبش نیسی در صورتی ک خودش هیچوقت ب خودش تکون نمیده ک ی بارم اون بگیرش دس کمکم باشه