۱۱ پاسخ

با این شرایط و اوضاع اصلا فکرشم نمیکنم
هرچند قبلشم فکرشو نمیکردم چون اون موقع هم شرایط جالب نبود...

ببین کلا دو راهی بزرگیه
ولی مگر همه چیز کودکیه؟ چه تضمینی هست که بچه بزرگ شد خواهر یا برادرش همدم و مونس باشن؟ نمونش خود من از بیست سالگی ازدواج کردم و اندکی ک شهر دیگه و یک رابطه خیلی معمولی با خواهرام دارم،یا همسرم توی ک شهر فقط یکدونه برادر داره و الان قطع ارتباطن باهم
پس اگر بچه دوم هم میخوای بیاری با آگاهی خودت بیار نه به خاطر بچه که صرفا تا پنج شش سالگی مینالن از تنها بودن
بعدش مدرسه و دوست و فلان کمتر غر میزن
و حقیقتا شرایط هم اونقدر گل و بلبل نیست
و بخوای حساب کنی دوتا هم یکجورایی کمه و ناقص
حداقل باید سه تا باشه بچه تا اپن مفهوم تنها نبودن حس معنا پیدا کنه🥲

اونم خدایی داره عزیزم قطعا یکی دیگه میارم

اوضاع مملکت همیشه همین بوده
ولی شما میتونی تضمین کنی ۲۰ سال دیگه شرایط بهتر نشه ؟
یعنی میگم همیشه نمیشه جنبه منفی رو گرفت باید شرایط خودت و خانوادت و بچه ات بسنجی روحی ، روانی ، مالی اوکی هستی یا نه
منم به خودم بود حتی اولی هم نمی‌خواستم ، ولی همسرم خیلی دوست داشت و الان حس میکنم تک فرزندی اصلا خوب نیست چیزی که در اطرافیان دیدم و دارم در مورد دخترمم حس میکنم، ان شاالله تصمیم داریم بیاریم

من که با دیدن این جنگ و گرونی و این همه مشکل نمیارم مگر اینکه از ایران برم

کاری به شرایط مملکت ندارم ،شاید درست شه شایدم درست نشه اما چون شرایط جسمی و روانی و مالیشو ندارم نمیارم ،اگه این سه شرایط رو داری بیار

اگر هم قصدشو داری چند ماه بگذره جو ایران اروم بشه بعد اقدام کن

اگه بخایم اینجوری فکرکنیم که هرموقع از زندگییمون داریم با یسری مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم... پس این افکارو بیخیال...
بچه گناه داره تنها و تک باشه اینکه خواهر و برادر داشته باشند یکی از لذت های زندگیه که ما میتونیم به بچه هامون هدیه بدیم🌹

عمرااااا

منم متنفر بودم اما ناخواسته حامله شدم🫠

خوب عقیدتا نه درسته نه غلت ولی یکم هم یه فکراینده بچه باید باشیم من خودم منتظرم جابه جا بشم بعد بچه دوم بیار چون پسرم خیلی یه خواهر یا بردار میخواد

سوال های مرتبط

مامان معجزه زندگیم مامان معجزه زندگیم ۳ سالگی
سوال: سلام خانوما دلم خون شده از دست پسرم هر روز میگه بریم پارک با دوستام بازی کنم منم میبرمش ولی متاسفانه هر روز یا کتک میخوره یا حلش میدن همش باید بیوفتم دنبالش از کت و کول افتادم امروزم دوباره همین اوضاع بود آخر سر همین قضیه با یه خانومی دعوام شد تمام انرژیم گرفته شد دارم بهش میگم جلو بچت بگیر بچمو حل نده اگه افتاد طوریش شد من چیکار کنم دختر سه برابر سن بچمو داشت در اومده به بچش میگه مامان خوب کاری کردی هر کی زد تو هم بزنش اصلن تعجب کردم گفتم خانم پسر من کوچیکه زورش به بچه ی شما نمیرسه که بخواد بزنتش در ضمن من اصلن به هیچ وجه یادش ندادم به کسی بزنه یا حتی تلافی کنه . پسرم خیلی بچه ها رو دوست داره ولی اونا اینجوری موندم فردا پس فردا تو جامعه چیکار کنه با این اوضاع خیلی غصم گرفته . نه از سری قبل که خانومه اومد معذرت خواهی کرد نه از این خانوم که اینجوری رفتار کرد به خدا آدم میمونه چی بگه . به من میگ چرا پشت سر بچت راه افتادی برو تو هم مث ما تو چمنا بشین . بنظرتون با این جور آدما چجوری باید برخورد کرد مگه من میتونم اینقدر بیخیال باشم بشینم بقیه بهش آسب بزنن منم چیزی نگم بچه ی من فقط سه سالشه خودش نمیتونه از خودش دفاع کنه . خلاصه خیلی حالم گرفته شد
ه
مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 ۳ سالگی
⛔ لطفا 🚫 لطفا 🚫 لطفا 🚫 عزیزی که باردار هستی نخون ...⛔


امروز ۲۷ام رمضانه و من برای بار دوم از ماه مهمانی خداوند بیرون انداخته شدم ...
امسال حتی شب های قدر هم اجازه ورود به خونه اش رو نداشتم چون هم خودم مریض شده بودم و هم پسرم ...
یه جورایی خودمو باختم انگار ...
می ترسم!
چند روز پیش ازش خواستم تا منو نبخشیدی بهم فرزند نده دیگه ... هروقت بهم عطا کنی یعنی بخشیدیم!
۴روزه شده ۲سال!
۲سال پیش ۲۳ماه رمضون ات بعد از احیای شب قدر، بعد از اووون همه گریه و بی تابی اومدیم خونه و من اون قرص هارو با گریه استفاده کردم، عین ۴۵دقیقه رو گریه کردم چون دیگه حوصله بحث نداشتم!
خسته بودم! بریده بودم!
دلشکسته بودم!
من تنها بودم! فقط من بودم! خودم و خودم!
مسعود رفته بود معاینه فنی بگیره و منو تو این لحظات مهم تنها گذاشته بود ...
یه جورایی انگار میخواست خودشو مبری کنه از این کار؛ با اینکه تماما خودش موافق این کار بود و تماااام قد وایساد و گفت باید ک باید!
"با سکوتش با حرفاش با بی محلیاش با تمام وجود ۳روز ی کلمه هم باهام حرف نزد، ۳روز هیچی نخورد، هییچییی! روزی فقط یه استکان آب"!