میگم این چندروز خیلی فکرکردم راجع به این که برم سرکار یانه دیدم مثل زمانی که میخواستم تصمیم بگیرم ازدواج کنم یانه شده همیشه باخودم میگفتم چرا بچه ازدواج کردم و واقعا هنوزم مطمئن نیستم از تصمیمم چون دغدغه هاو سختیای زیادی برام داشت وهمسرم اخلاقای بدش زیاده اما اونموقع من همش به شیرینیاش فکرمیکردم که ای وااای عروسی میکنی مورنگ میکنی برای شوهرت ارایش میکنی با چهارتا رمانتیک بازی که توفیلما دیده بودم اماخیلی سختهو این چیزاهم اونقدرا خاص نبود به نظرم الان... حالاهم همش به موقعیت اجتماعی سرکاررفتن هدف داشتن هرروز تواجتماع رفتن وتجربه های جدید و.. پوووولش البته و این که اینهمه سال پس درس خوندم واسه چی فکرمیکنم اماااا اونطرف قضیهههه اینه که من همین الانشم زیر بار کارای خونه بادوتا بچه پشت سرهم له لهم بزووووور میرسم به کاراااام به سختی زندگیمو فقط رد میکنم هیچکسو ندارم بچمو بهش بسپارم و حساااااس ترین مادرروزمینم که یه بارم غذای بیرون به بچش نداده و بیشترین تایمی که از بچهاش دور بوده بجز زایمان دومم یک ساعت دکتر و نیم ساعت ارایشگاه اونم چندوقت یکبار بوده به سختی اصلا از من حساس تر نیست موندم چطور بازم این فکرتوسرمه که برم سرکار هم اینورو میخوام هم انورو ببین کارخونه هم دوس دارم از مرتب کردنو غذای تازه به بچه دادن وباهاشون بودن لذت میبرمااا اماخب کی تنوع دوس نداره یا پول برااای خودش که شوهرش یه قهر کنه دلت بمونه پیش فلان ماتوولباس... از طرفیم مثل همون ازدواجه که الان یکم پشیمونم بابت سختیاش میگم شاید بعدا سنم بالاتر رفت بچهام بزرگتر شدن پشیمون بشم که چرا نرفتم واسه خودم سرکار یا اگه برم شاید پشیمون بشم که اگه بالاسر بچم میموندم بهتر بود.... هیچوقت تو دوراهیام نمیتونم تصمیم بگیرم

۱۳ پاسخ

سرکار‌رفتن‌واقعا خسته کنندس
باید همش رو دور تند باشی
باید کسیو داشته باشی بچه هاتو بهش بسپاری
گاهی واقعا خسته میشی ازاین همه دوندگی
اما شیرینی خاصه خودشم داره
اینک اگ کارتو دوست داشته باشی احساس‌مفید بودن میکنی
صبح هدف داری‌ک‌از خاب‌پا میشی
دستت تو جیب خودته اعتماد بنفس میگیری

ولی واقعا اینهمه حساسیت تو بچه داری خوب نیست داغون میشی

سرکار رو وقتی نخواستی میتونی ادامه ندی ولی ازدواج و بچه رو نه😁😁😁

بستگی به شغلت هم داره اگه موقیعت خوبیه از دستش نده شغل برای زن و حتی بچه ها پشتوانه هست فردا همون بچه ها بهت میگن چرا نرفتی سرکار الان حقوق داشته باشی رفیقم مامانش معلم بود شغلش رو به خاطر نگهداری از بچه ها ول کرد الان رفیقم به مامانش میگه میزاشتی مهد ما رو میرفتی

منم تو دوراهی سر کار رفتن و نرفتنم

اگه به پولش احتیاج نداری بیخیال شو
من الان خودموشوهرم کارمندیم و این وسط پسرم آسیب دید خودش تنها همش هی پیش مادرم بود .باعث شده یه سری مشکلات پیدا کنه .
مرتب کردن خونه و غذا پختن خیلی سخته برام گاهی اوقات .
ولی بازم هر جور که خودت مایلی و برات خیر هست انجام بده عزیزم

احتیاج دارین به پولش؟؟
به نظرم اگه احتیاج نداری نرو تو فامیل ما هر زنی که کارمنده پشیمونه چون بچه به حظور مادر بیشتر از پدر احتیاج داره زندگی یک خانوم خانه دار کلا همیشه مرتب تره آرامش بیشتر توشه به علاوه اینکه خودت اذیت میشی
البته این نظر منه

ببین بستگی ب شغلت دادع و اینده ی بچه هااا
اگ فکر میکنی دراینده موقعیت اجتماعی خوبی داری و الانم شغلت خوبه چرا ک نه حتمااا برو
اگ فکر نمیکنی نمیتونی بری نرو خب
ولی منم چند سال پسش ی شغل عالی داشتم با داداشم کار میکردم وک ب لطف شوهر شکاکم ک سرکار نمیرفت و هر روز خونه بود باعث شد از اون شغل بیام بیرون
حالام خونه نشین با دوتا بچه و همیشه دستم جلوش درازع و..
بچه ها خودشون ب مروز بزرگ میشن ولی ابن ماییم ک از بین داریم میریم این وسط
ولی ی چیزی شغلت اگ ارزش نداره مثل فروشندگی وو..هست بنظرم بشین خونه. بالا سربچه هات باشی خیلی بهتره تا بری سرکار
البته این نظر منه
ان شاالله ک تصممیم ددستی بگیری

بنظرمن سرکار رفتن اصلا ارزش نداره با دوتا بچه. اونم تو این اوضاع ک هیچ پرستاری خوب درنمیاد و نمیشه ب کسی اعتماد کرد واسه اینکه بچه هات رو اذیت نکنه

شرایطش فراهم بشه برو سرکار چون میگی ادم حساسی هستی بچه هاتم کسی نمیسپری پس یکم بذار بزرگ بشن .انگارمرخصی داری بعدش برو سرکار منکه همسرم مخالفه خیلی چیزارو برام ارزوکرده 😥😥😥امادیگه نمیتونم اختیارم دست خودم نیس

من چند سال پیش همین بودم تازه بچه هم نداشتم با چندتا حرف خر شدم و قیدشو زدم اما الان مث چیییییی پشیمونم بزرگترین اشتباه عمرم رو کردم ک نرفتم
فوقش واسه بچه هات پرستار میگیری یا میبریشون مهد و تاکید میکنی رو حساسیت هات
منم الان عین شمام بچم ب جونم بستس نمیتونم تنهاش بزارم و اگر اجباری پیش بیاد همش دلم پیششه خیلی نیاز دارم حتی ک دستم تو جیب خودم باشه خیلی بهم کمک میکنه و رفاه بیشتری تو زندگیم میاد اما من همون ادم ترسوی چند سال پیشم ک همه چیو بوسید کنار و چسبید ب شوهرش الانم بچه شده بهونه ام
نمیدونم خانمای دیگه چجورین ک میتونن این مرحله رو پشت سر بزارن ولی ی چیزو خوب میدونم اگر همسر ادم همراهش باش وپشتش میشه حیف ک ن همسرم ن خونواده ام هیچکس پشت من نیس ک برم سر کار

دقیق. تو خود منی دختر. دارم. کم میارم دیگه

ب این فکر کن هزاران مادر شاغل هستن که بچهاشونم خیلی موفق شدن واینکه بستگی داره چه کاری باشه

سوال های مرتبط

مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
سلام مامانا من بچمو وقتی میبرم خونه مامانم داداشم و برادرم راحت جلوی بچم سیگار میکشن تا اینکه چندروز اونجا بودم دیدم پسرم ته سیگار پیدا کرده و داره میخوره و میکنه توی دهنش تا ی چیزی میگم میگن که بزرگ میشه دست بقیه میبینه .باور کنید از عیدی نرفتم تا اینکه چندروز پیش رفتم و چندروز موندم چون راه خونمون دوره و ی شوهرم هم سرکاره ‌. به نظرتون چیکار کنم با این رفتارا برم یا نه درضمن اینکه خانوادم هم اصلا به من احترامی قائل نیستن میترسم این رفتار رو یاد بچه هام بدن و اوناهم باهام همین رفتار داشته باشن به نظرتون الکی وسواس دارم یا همینجوری میشن درآینده .اصلا نمیدونم چیکار کنم برم خونه پدرم یا نه یا قطع رابطه کنم موندم خانوادم اصلا خانواده خوبی نیستن کلن نمیگن بچه ماله یکی دیگه هست خودشون صاحب بچه میشن نمیگن برای رفتن به جایی باید از مادرش اجازه بگیره باید برای خوردن ی خوراکی از مادرش اجازه بکیره همه جور خوراکی میدن میخوره غذا هم نمیخپره ی سره هم سوار موتور میبرنش بیرون تا هم میگم میگن بزرگ که شد نمیشه بکنیش توی شیشه منم میگم خوب الان عادت نکنه به این کارا بزرگی هم عادت نمیکنه داغونم داغون حایی رو ندارم برم اینجا هم موندم برم یا نه مثلا برادرم و پدرم به خودشون اجازه میدن سر اینکه بچم کفشاشو اشتباه بپوشه یا کار بدی کنه محکم دعواش کنن که بچم گریه کنه سخت میگیرن کلن الان از عیدی نرفتم الان که اومدم خونه رادمهر کلی عادت اشتباه یاد گرفته نمیدونم چیکار کنم چی غلطه چی درست چون بچم خیلی اونجا هست میترسم عادتای اشتباه ازشون یاد بگیره مثلا فوش هم یادش میدن .اصلا کلن خودشون صاحب بچه میدونن الان هم نرم خودشون میان اینجا رادمهر رو ببرن اما تا الان اجازه ندادم چون میدونم خیلی رفتارای بدی دارن با بچه
مامان 👼🏻آیهان👼🏻 مامان 👼🏻آیهان👼🏻 ۲ سالگی
سلام مامانا خوبین
میخواستم یه چیزی بگم که حواستون جایی طبیعتی میرین جمع باشه
ما هفته پیش رفتیم تفریح با خانواده دره اشنویه که اونجا هم یه چوپون گوسفنداشو اورده بود چرا
پسر منم گیر داد به شوهرم که بره رو باید بغل بگیره چند بارم به شوهرم گفتم ول کن مریضی میگیره بچه گوش نکرد به حرفم داد بغلش
الان بعد یک هفته دیروز دیدم بدن پسرم اول سه تا جوش زد بعد چند ساعت تبدیل به حاله گرد و رنگ قرمز شود اول فکر کردم چیزی نیش زده ولی با رفتن ساعت بیشتر میشود این دایره ها تو بدنش
امروز صبح سری بردم دکتر که دکتر تشخیص داد که بیماری پوستی گال یا همون به زبون ما ترکا {قوتور} گرفته و من بد بختم شودم اینطوری درسته پماد و شربت داد که گفت خوب میشه الان بعد استفاده خیلی بهتر شوده نصبت به صبح ولی باید به مدت یک ماه این پماد ا استفاده بشه
ما خودمونم هم دام داریم ولی گاو که مریضی ندارن ولی از شانس ما از اون بره که پسرم گرفت بغلش مریضی سرایت کرد بهش
تو رو خدا رفتنی بیرون مراقب بچه هاتون باشین نزارین هر چیزی رو لمس کنن که خدایی نکرده اینجوری بشن
مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
خسته ام، ناراحتم، سردردگمم، مضطربم
چقدر مادر بودن سخت تر از انتظار من بود
حالا که دیگه کم کم داره همه چیزو می فهمه و یاد می گیره تازه داره ایرادای کارم دونه دونه معلوم می شه. گیج شدم نمی دونم چجوری بایید باهاش رفتار کنم. نمی دونم تا چه حد باید بهش سخت بگیرم اصلا نمی دونم چی باید بهش بگم😫😫هر جمله ای که می گم یه غلطی از توش در میاد😭 خیلی سختههههه اون داره هر روز بزرگتر می شه و هر روز چیزای جدید یاد می گیره که خیلیاشم ممکنه چیزای خوبی نباشه ولی من بلد نیستم چجوری جلوشو بگیرم. مثلا برنامه کودکایی که می گن مناسب سنشه هم خیلی کمه هم اصلا براش جذاب نیست و سرگرمش نمی کنه ۲۴ ساعته هم که نمی شه دیگه باهاش بازی کرد برنامه های برای سن های بزرگتر حتیییی ژانر کودک و نوجوان هم پر از حرفای بد و ‌کارهای اشتباهه😫😫😫 چرا چهارتا فیلم کودک درست و حسابی نداریم که هم جذاب باشه هم چیز بد توش نباشه؟چندتا حرف بدم شنیده یاد گرفته😭 چجوری باید حالیش کنم اونا رو نگه. اون روشایی که روانشناسا می گن خیلییی مزحک ک پیش پا افتادست اصلا رو بچه امروزی جواب نمی ده حداقل رو بچه با بهره هوشی بالای متوسط راحت بهتون بگم که هیچچچچ جواب نمی ده. شایدم من زیادی حساسم و باید رهاش کنم تا به سن درک برسه بعد با صحبت و توجیحه حالیش کنم چون اصلااااا امکان اینکه جلوی مواجه شدن بچه با حرفا و کارهای منفی رو بگیریم وجود نداره چون بلاخره از یه طریقی بهش می رسه البته اینم بگما من هرگز دنبال این نبودم که بچه ای تربیت کنم که اسوه اخلاق و ادب باشه فقط می خوام یه آدم شاد باشه که از خودش راضی باشه و حسش نسبت به خودش خوب باشه😮‍💨😮‍💨😮‍💨اووووف ولی بلد نیستم چجوری چون خودم اونجوری نیستم ولی می خوام اون باشه🤷‍♂️🤷‍♂️