۳ پاسخ

ای جان دخترا خیلی احساسی ان

من روز شیرخوارگان با روضه گریه میکردم بعد یهو دخترم چادر از رو صورتم برداشت دید چشام خیسه از ته دل گریه کن بعد نازم میکرد
خیلی حس نازی بود🥺🥲✨🩷

وای دختر منم همینه خیلی مهربونن😭😭😭🥺

ای جان دلم دختر منم خیلی احساساتی هستم من از این خیلی میترسم وای خدایش منو پدرش براش کم‌نمیزاریم اصلا از نظر محبت ولی دخترا واقعا احساساتی هستن عشقن🥺🥺🥺🥰😍

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
خانوما یه سوالی داشتم میشه لطفا کمک کنید پسر من خیلی گریه میکنه از صبح که از خواب بیدار میشه گریه میکنه تا شب که بخواد بخابه برا چیزای الکی میزنه زیر گریه خودشو پرت می‌کنه زمین جیغ میزنه خودشو گاز میگیره مبل رو گاز میگیره یا منو یا هم خواهرشو موهاشو میکنه سر من داد میزنه هر کاریم بکنم بدتر میشه بخدا از صبح هم که بیدار میشه همش دستم به دهنشه که گرسنه نباشه بهونه گیری کنه صبح برا صبحونه تخم مرغ میدم تا وقت نهار که بشه شیر موز میدم بهش ظهرا غذاهایی متنوعی درست میکنم میدم ساعت ۲ اینا میخوابن دیگه تا ساعت ۴ و نیم و ۵ بعدش که بیدار میشن بهونه بیرونو میگیرن باباشون میبره پارک تاب بازی یک ساعت دوساعتی میگردونه میاره اورد که خونه بازم گریه میکنه خودشو پرت میکنه اینور اونور میبرمش حیاط ماشین سواری میکنن باهاش بازی کنم باهاش اما بازم گریه میکنه همش دنبال پدرش گریه میکنه که منو ببره اونم کار داره نمیتونه که همش پیش این باشه منم هر کاری میکنم سرشو گرم کنم دنبال پدرش گریه نکنه نشدنیه که نشدنیه دیگه کم میارم از بس باهاش حرف میزنم نازشو میکشم که گریه نکنه هر کاری بگید کردم بخدا سر کتاب هم باز کرذم اما بازم اروم نمیشه اصلا دیگه موندم چیکار کنم از دست گریه هاش از صبح تا شب ۱ ساعت اروم نیس که بگم ارومه منم مغزم استراحت میکنه نه همش گریه همش بهونه خسته شدم دیگه دیگه بعضاً عصبی میشم داد میزنم سرش میزنمش بعدش خودم ناراحت میشم خودم خودمو میزنم که دستم بشکنه چرا زدم 😭😭😭😭😔😔
مامان رقیه خانوم🥰 مامان رقیه خانوم🥰 ۱ سالگی
امشب رفته بودیم مسجد، دخترم با خانمای ذیگ بازی می‌کرد ک یه پسر بچه یکی دوساله دید رفت بهش بيسکوئيت داد،
دوست داشت باهاش بازی ولی بعد اومد کنارم نشسته شروع کردیم به نماز خوندن،
سجده آخری بودیم ک یهو جیغ دخترم رفت هوا دیدم پسر پریده بطری آب دخترم رو بگیره اینم نداد موها دخترمو کشید ،از سجده زودتر بلند شدم و دخترم رو از دستش کشیدم بیرون(وای قلبم میخاد کنده بشه تعریف میکنم) حتی وقتی بغلم بود باز اومد سمت دخترم ک نذاشتم ،همچنان درحال نماز هم بودم،
تموم ک شد دخترم ذیگ آروم بود گفتم مامان نازت کرد، همه خانما ناراحت شدن بخاطر دخترم
پسره هم با مادربزرگش بود، دوباره یهو اومد چنگ زد به گردن دخترم و صورتش ک بی هوا جیغ زدم ذیگ مادربزرگش اومد گرفت بردش
،دیگ شیر دادم دخترم تا اروم شد بعد بلند شد اب بخور
اقا یهو پسره اومد سمت موهای دخترم و محکم موهاشو کشید،وااااااااای اشکم ریخت ،دوست نداشتم چیزی به بچه بگم چون نمفهمید ،
،نمیدونستم چ کنم،با باباش تماس گرفتم بیاد پشت پرده بگیره رقیه رو،
ذیگ آروم نشد باباش برد بیرون ،نماز نخوند،
ذیگ نماز عشا خوندم رفتم بیرون شوهرم گفت اونقدر عصبی شده بودم میخاستم بیام کسی ک این بچه رو اذیت کرد بکشمش،
جرات نکردم بگم چی شده ،گفتم پسر بخاطر آب رقیه موهاشو کشید گریه کرد،
بعد مادره پسره رفت داخل مسجد و خیلی راحت پسرش رو آورد بیرون و رفت، (خانمه اصلا مذهبی نبود)
تورو خدا هرجور شده اجازه ندین بچه هاتون مو کشیدن و چنگ زدن یاد بگیرن،
من اگر کوتاهی میکردم (حتی به مادرشوهرم محکم تذکر دادم ک موهاتون رو دست رقیه نذارید ک یاد بگیره) پس میشه به بچه یاد داد ک مو نگیره،

بهش فکر می‌کنم عصبی میشم و دستام میلرزه،
مامان آرینا گلی🌸 مامان آرینا گلی🌸 ۲ سالگی
درد و دل...😭😭😭😭
کاش میمردم ولی مادر نمیشدم..من نمیدونم چه حکمتیه؟هروقت میام اینجا مینالم از دخترم،بعدش میشه بهترین دختر و مظلوم ترین دختر روی کره ی زمین و من از عذاب وجدان دق میکنم که چرا اومدم اونجوری از دخترم گفتم😭😭😭😭😭۲،۳ روز بود به یکی از سینه هام که خیلی بیشتر شیر داشت و بیشتر دخترم میخورد،چسب زده بودم،میگفتم اوف شده امروز به اون یکی تلخک زدم😭😭😭😭دخترم یه بار خورد خیلی بدش اومد،دیگه سمتش نیومد.امشب خیلی مظلوم شده بود،هی میومد بوسم میکرد،بهم پرتقال و موز میداد....
میخواستم شب خوابیدنی طبق معمول شیرش بدم بخوابه،هی میگفت نه،اَهه😭😭😭بعد گریه میکرد ک نخوره،اخرم خودش خوابید😭😭😭😭دارم از عذاب وجدان دق میکنم،نکنه تو روحیه ش تاثیر بذاره؟من خیلی مامان بدی ام،اگرم دخترم یه موقع هایی رفتار بد داره،تقصیر خودمه،شیر حرص و جوش بهش زباد دادم،توروخدا برام دعا کنید😭😭😭دعا کنید دخترم لطمه نبینه،خیلی غصه شو میخورم😭😭😭😭😭😭😭😭😭