ای وای خدا زیر پاهام ذوق ذوق می‌کنه از صبح یه بند سر پام .اول جانان بردم واکسن یک‌سالگی شو زدیم یکی پاش یکی دستش .فکر نمی‌کردم اذیت بشه دوبار تب کرد بی قراری درد پاهاش نمی‌توانست راه بره میخورد زمین تند تند گریه میکرد اصلا پاهاشو می‌کشه راه رفتنی .بعدش خواهرشوهرم و جاری اینا یهو زنگ زدن تو این وضع از کرج اومدن از این ور خونه تمیز کن و غذا بپذ الان یهو یادم افتاد بغضم گرفته من کار میکردم بچه از درد پاش تند تند میخورد زمین خدا منو ببخشه همیشه تو شرایط بد و سخت یهو مهمون میاد واسم یا اتفاقی میوفته نمیتونم به جانان برسم بمیرم برات مادر
تا همین یا ساعت قبل اونا نگه داشتن من کار میکردم الان لهم در اومده دراز کشیدم اینام که خوابیدن

کاش بهشون میگفتی واکسن دخترتو زدی و شرایط میزبانی نداری ازشون معذرت خواهی میکردی
اینجوری هم دخترت اذیت نمیشد هم خودت
من به شخصه اینجور موقع ها بخاطر بچهام با کسی رودروایستی ندارم

خسته نباشی🌹🙏

منم دیروز انقد کار کردم تا دیشب ساعت دوونیم کار میکردم انقد خسته شده بودم که اخلاقم مث سگ شده بود

واااا من بودم میکفتم نیستم
مگه مجبوری درو باز کنی
گون لقشون
ب اینش میرزه چ عذاب وجدان بچتو بگیری‌و خستگی خودت