۱۳ پاسخ

خوب شبا تو. گوشی نرو بهجاش برو سمت شوهرت

سعی کن از فضای مجازی دور شی مهمترین چیز برای مردا رابطه ی جنسی این مورد که براشون فراهم باشه بقیه ی مشکلات خود به خود حل میشه هرچقد حسی نداشته باشی برو طرفش اینقد زندگیا هست دوراز جون شما به خاطر همیم مسائل از هم پاشیده

چرا به موقع باشه سعی کن ذهنت رو ببری طرف شوهرت اینطوری خودتم لذت میبری

مثلا چیکار کرد ک انقد عصبی شدی

هرچی کمتر بهم محبت کنین وپیش هم باشین حس هم کمترمیشه ب مرور این طبیعیه

من شوهرم اگه هر روز روزی دوبارم بهش بدم کمشه خسته شدم

منم همینطورم.
شوهرم خیلی سعی میکنه برام و خیلی رابطه میخواد.
ولی من اصلا😔
نمیدونم چی به روزم اومده💔

چراانقدرنسبت بهش بی حسی خو

دقیقامن همسرم زیادرابطه میخوادکششی ندارم مثلاهفته ای سه بارنخوامم مجبوری بایدم بدم وگرنه رسوامیکنه

منم چون دوستش ندارم اصلا راضی به رابطه باهاش نیستم وقتیم بخاد معاشقه انجام نمیدهم میگم کارت بکن تموم شه بره

من اتفاقا لذت میبرم حتی اگه خسته باشم یاحوصله نداشته باشم اون بیاد سمتم هیچوقت رد نمیکنم چون واقعا جامعه خیلی بدشده بایدبترسیم خانم ها

چقدر شبیه منی

ینی دوماه یه بار رابطه دارین؟

سوال های مرتبط

مامان نگار مامان نگار ۴ سالگی
خانما توروخدا بیاین بهم بگید کار درست چیه اونایی ک تاپیکای قبلیمو خوندن مسدونن همون اقاعه دخترشو میفرسته خونمون همش رابطه دخترمو دخترش خیلی خوب شده دختر منم میره پیش اون باباش بهش میگه برو هرچیم من میگم میگه عیب نداره دختر اونم میاد بزار بچه راحت باشه بعد من رفتم دم در ک پسرم ک کوچیکه دور نشه از خونه اخه بدموقعست این مرده ام اومد دونه بهم داد برا پرنده هام هرچی بهش گفتم نه احتیاجی نیس زیر بار نرفت منم ب ناچار گرفتم بعد گف انقد بچه هاتو صدا نزن بزار راحت باشن دوبا ه بعد چند دقیقه بهش گفتم پسرمو لطفا بیارین دوباره شروع کرد ب تعارف ک ولش کن بزار راحت باشن بدون شام خوردن برن ناراحت میشمو از این حرفا منم بهش گفتم نه میخوام ببرمش دستشویی دیدم دوباره خودش رف اوردش ی لقمه کبابم گرفت سمت من گف حتما باید بخوری گفت نه ممنون من شام خوردم یه سره اصرار کرد تا پسرم از دستش گرفت خیلی حس بدی دارم نمیدونم واقعا تو عالم همسایگی اینطوره یا کلا ادم خوبی نیس
مامان دختر گلی مامان دختر گلی ۴ سالگی
خیلی اعصابم خورده نمیتونم بخوابم
من برای دخترم هیچ وقت لباس گرون نخریدم همیشه لباسای قیمت مناسب گرفتم
ولی چند بار تو هفته باهم میریم یا کافه یا پارک یا بازار یا شهربازی

هیچ وقت نشده مثلا بهش میگم بریم اینو برات بخرم بعد گریه واصرار کنه اکع بکنع هم میگم بهش قرارمون ققط یدونع بود
ولی اگه غذا خوراکی یا میوه بیینه دلش بخواد همون موقع میخرم

امروز رفتیم بیرون خیلی ذوق داشت ی چیزی دیدم برام بخر اسباب بازی لوازم آرایشی بود
نتونستم بخرم براش با اینکه بغض کرد خیلی تو ذوقش خورد
هرچی. گفتم که ی اسباب بازی دیگه بخر می‌گفت فقط همین و دوست دارم چون. نمیخواستم استفاده کنه از اون مدلا ک سایه داره و رژ داره میخواست منم نخریدم
خیلی کلافم دلم نمیخواد اصلا وقتی بزرگ شد تو دلش بمونه
دیگه براش شام خریدم و دو دست لباس برگشتیم

البته اصلا هم مراقبت نمیکنه از وسایلش گفتم یدونه رو نام ببر سالم باشه بخرم برات

الان نمیدونم چکار کنم برم بخرمش فردا یا نخرم