خانما شوهر من خیلی به شدت ناشکره
بی نهایت آدم ناشکریه
سر همین ناشکر بودنش پسرم بی دلیل از پنج ماهگی تشنج کرد
هر گناهی و هر اتفاقی هم میوفته نمی دونم چرا باید من و بچه ام تاوانشو پس بدیم
مثلا تشنج کرده بود پسرم
بعد دکتر گفت همین دارو کفایت می کنه نیازی نیست داروی سختی تجویز کنم
بعد شوهرم مدام اسرار بر اینکه نه داروی خارجی و سخت بده
این دوباره تشنج می کنه
یعنی خیلی راحت هم لفظ همه چی رو میاره
خیلی راحت ناشکری می کنه
انقدر از دست شوهرم و خانواده اش حرص و جوش خوردم
که امروز تیک عصبی بهم وارد شد
یهو عروس بچه رو محکم کوبیدم به دیوار
عین دیوونه ها شدم انقدر باهاش بحث کردم
خانوادش هم از اون......نقطه چین
مثلا مادرش هر موقع منو اذیت می کنه
پیر من چند وقت پیش بیمارستان بستری بود بخاطر همین ضعیف شده
بعد مادرشوهرم
چون فهمیده بود دارم غصه ضعیف شدن بچه امو می خورم
هی نیش میزر عه خیلی ضعیفه اصلا به یکساله ها نمی خوره این بچه
بچه های من دوشت بودن
یا اون دفعه برگشت بهم گفت فلانی سطحش بالاتر از شوهرش بوده براهمین موقع زایمان مادرشوهرش پیشش مونده
چون خودش موقع زایمان حتی نیومد دیدنم
منم هر موقع سر حرفاش حرص می خورم
آه می کشم دلم می شکنه
اما هر موقع از مادرش آه می کشم و ناراحت می شم
به جای اینکه یه بلایی سر اون بیاد
سر بچه ام میاد
هر دفعه که از دست مادرشوهرم ناراحت شدم
بلا سر بچه ام اومده علتش رو نمی دونم
عدالت کجاست
الان می ترسم دیکه می گم هر چی و اذیتم کنن ناراحت نشم
به نظرتون دعاو سحر نیست

۱۲ پاسخ

یه دعا چشم زخم واسه خودت و بچت بگیر عزیزم ..حتمنا

مادرشوهرت ول کن هر چی میگه ولش کن اگر شوهرت حرفش گوش نمیده و دهن بین نیست اگر هست باید چاره ای بکنی از یه دری وارد بشی بخاطر بچه ات زندگیت سر و سامون بدی

عزیزم اگ پیامو میبینز لطفا کمکم کن منم مثل شما ب بچم گفتن احتمالا تشنج داره

دوماه پیش باهاشون دعوای بدی داشتم ک دخالت هاشون داشت زندگیمو میپاشوند تا پای طلاق رفتم ولی ب خاطر بچم برگشتم از اونجاس ک دخالت میکردن خدا خواست ب شوهرم انتقالی دادن مجبوریم از تهران بریم گرگان نمیدونی چقدر خوشحال شدم واگذارشون کردم ب بالاسری ب گوششونم رسوندم ک حلالشون نمیکنم بهشم فکر نمیکنم چون وقتی یادم میفته عصبی میشم ی موقعی خدایی نکرده باعث بشه کم بزارم برای زندگیم نزدیک ۶۰۰ میلیون ازشون میخوام گفتن نداریم بدیم تازه خیلیم ادعای با خدایی دارن هر روز چهار قل بخون و اسفند دود کن صدقه کم ولی چند بار در روز بزار ایشالا بلا دور باشه از خودت و بچت

به نظرم برو پیش مشاور ما تخصصی نداریم نظرات مون کاربردی نداره من رفتم خیلی خوب شدیم

خدا خودش شاهد همه چیزه .خودت ناراحت نکن

حالا شوهر من شبانه روز خداروشکر میکنه اگه یه کلمه از زندگی گله کنم میگه ناشکری نکن خدا قهرش میگیره چنان حس عذاب وجدانی میگیرم ..

ولشون کن عزیزم بزار هرچی میگن بگن ماشالا الانا همه مون از این فظولا داریم بزار بگن مهم خودمونو بچهامونه انشالله خدا جواب همه شونو خودش بده تو اصلا ن ناراحت شو نه غصه بخور ارزشش رو نداره

هر روز 5 تا ایت الکرسی بخونی از هر خطری حفظ میشی
4 قل هم عالیه ،من هر وقت بچمو شیر میدم میخونم

حرز امام جواد از جای معتبر بگیر ، یا اینکه همون دستوری حرز که تو مفاتیح هست انجام بده

خانواده شوهر همینن طبیعیه

ن بابا ب این خرافات اعتقاد نداشته باش هروقت ناراحت شذی بسپر به خدا

سوال های مرتبط

مامان ❤️زندگی مادر❤️ مامان ❤️زندگی مادر❤️ هفته ششم بارداری
خدایا من واقعا نمی دونم چیکار کنم
شوهرم خیلی آزار روحی روانی میده بهم
مثلا امشب بهم می گه فردا می خوام یه کاری رو برم
منم گفتم نمی خواد بری
بعد بلند بلند حرف میزنه نمی گه بچه خوابه خودم هم چشمام خسته بود
دوباره می گه درست بگو برم یت نرم
بعد من می گم نه نمی خواد بری
دوباره می پرسه
بخدا خیلی روحی روانی داغونم کرده
به شدت دارم کم میارم خیلی سخته با همچین مردایی زندگی گردن
اصلا آدم خوبی نیست
بخدا نمی دونم باهاش چیکار کنم
حتی مس خواستم به خانوادم بگم که خیلی اذیتم می کنه تو خونه
اما گفتم خانوادم که اصلا طلاق رو قبول نمی کنن
پسرم هم گفته داره خیلی کوچولوئه تازه پسرم تشنج های بدون تب داره
باید سرساعت دارو بخوره و همه چیش به موقع باشه
باهمه وجود ایم مرد هم به شدت منو اذیت می کنه
هر کاری بهش می گم انجام نمیده
مثلا خودش شام می خوره
پسرم هم دائم گریه می کنه نمیزاره من غذا بخورم
همیشه ناهار و شام من نمی تونم بخورم
چون شوهرم خودش غذاشو می خوره میره
دیگه حتی برای چند دقیقه بچه رو نگه نمی داره
واقعا این حجم از بی رحمتش تو خونه رو نمی دونم چیکار کنم
بدگویی منو خانوادم رو میره به پدرومادر می کنه
منو پیش خانوادش بی نهایت بد می کنه
واقعا من چیکار کنم تو رو خدا بگید😭😭😭😭😭
مامان اراد مامان اراد ۱۳ ماهگی
نمی دونم چرا خوابم نمیاد
یه چی رو خیلی وقته میخوام تعریف کنم هی یادم میره حوصلم نمیکشه
پسرم سر یه مسئله ای چند روز بستری شد تو همون تایم یه دختر دیگه هم اوردن بستری کردن
حقیقتا من اولین بار که دیدمش فکر کردم معلول ذهنی دختره رو نمی تونستن نگه دارن از تخت در دیوار بالا میرفت جرت پرت می گفت اصلا عجیب غریبا
بعد مامانش تعریف کرد که عصری یکم مریض شد تب داشت منم دستمال رو با اب یخ گذاشتم رو سرش تن شویه می کردمش 😑
گفتم اخه ادم عاقل با اب یخخخخ
بعد می گفت خوابید و من دیگه توجه نکردم بعد یکی دو ساعت رفته بود دیده بود بیدار نمیشه و کلا بیحال اوردنش بیمارستان گفتن تشنج کرده تو خواب و تبش به شدت بالا بوده
خلاصه که اون ادم عادی بوده کاملا یه دختر ۱۰ ساله ولی انگار کلا عقلشو از دست داده بود حتی نمی تونست دستشوییش رو کنترل کن


هدفم از تعریف این نگران کردنتون نیست فقط میخوام بگم خواهش می کنم تب رو جدی بگیرید اصلا نزارید از ۳۹ نهایت ۳۹ نیم بالاتر بره زودی برسونید بیمارستان اگه اول شب دیدی تب داره ساعت زنگ بزارید هر یکی دو ساعت پاشید تبشو اندازه بگیرید
پیاز کف پا این داستانا فقط یه خرافه است اول پاراکید نیومد پایین با فاصله شیاف و بعد برسونید بیمارستان