۲ پاسخ

چقد ناراحت شدم، قبل زایمانت اگه یادت باشه بهت گفتم که بیمارستان پارسا اصلا بیمارستان خوبی نیست....

الهی عزیزم الان بهتری

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۷
خب از سه شنبه ورم پاهام کم نمیشد و قفسه سینمم شروع گرده بود ب درد گرفتن و من هی تو اینترنت میچرخیدم ببینم نرماله یا ن اخرش جمعه ی جا خوندم ممکنه آمبولی ریه باشه و خطرناکه مامانم خونمون بود با شوهرم وبچم ک تازه ۶ روزش بود برداشتیم رفتیم بیمارستان پارسا و ویزیت شدم و ازمایش وسونو داپلر پا دادم خودم گفتم ازمابش دی دایمر هم ازم بگیرید چون تو اینترنت دیده بودم برای آمبولی هست دیگه چشمتون روز بد نبینه جوابش مثبت شد و من مردم و زنده شدم چون جمعه بود مریم کریمی نبود کلا بیمارستان جوابا بردم پیش یکی دیگشون تو اورژانس و گفت ما دکتر قلب نداریم امروز اونم باید ببینت برو بیمارستان قلب تهران مام از همه جا بیخبر رفتیم و اون جا من دیگه خودمو باختم و عین چی گریه میکردم چون شنیده بودم امبولی رو دیر تشخیص بدن نتیجه اش مرگه واقعا و به معنای واقعی مرگو جلوی چشمم دیدم اونجا مارو قبول نکردن و گفتن برید بیمارستان امام خمینی و امان از بیمارستان امام خمینی و تیر آخرو بهمون زد و ....
ادامه پارت بعد
مامان عسلچه مامان عسلچه ۴ ماهگی
منم تعریف کنم ک چطوری زاییدم😁
بعد از تحقیقی ک از بیمارستان شمال کردم فهمیدم هزینش برای سزارین خیلی زیاده و من فقط ۱ماه مونده بود ب زاییدنم.رفتم بابل پیش دکتر سرشناسی ک پرفسوره و ۹۰ سال سنشه و متخصص زنان و زایمانه...۱ماه زیر نظرش بودم هفته ای ۲بار میرفتم استرس بدی گرفته بودم.نزدیک زایمانم شده بود دکتر گفته بود باید یه بهونه ای برای عملت پیدا کنیم چون سهامدار بیمارستان بابل کلینیک بود بهش گیر میدادن ک زیرمیزی بگیره.چکاپ اخری ک انجام داد ضربان قلبم خیلی بالا بود دکتر خودش تعجب کرد منو فرستاد پیش مشاور روانشناس ک نامه فوبیا بگیرم.گفت نامه رو گرفتی برو بیمارستان کمیسیون پزشکی تایید کنه.۳روز با ساک رفتم بیمارستان و برگشتم یا کمیسیون پزشکی نبود یا جلسه داشتن.دیگه روز اخری پلنگ شدم و گفتم من امروز باید زایمان کنم😁کمیسیون پزشکی بهم گفت گمون نکنم قبول کنن برو خونه اگه تایید شد زنگ میزنیم من اونروز ۱۰۰بار ب دکترم زنگ زدم و خواهش کردم دکتر گفت بمون بیمارستان دارم میام انقد ک زنگ زدم بیچاره معلوم نیست چطوری اومد بیمارستان😄تو راهرو منتظر بودم ک دیدم اسممو صدا میزنن میگن برو پرونده سازی کن دکتر اتاق عمل منتظرته.هل هلکی رفتم پرونده سازی کردم و بردنم اتاق عمل.اقای دکترم برگشت بهم گفت بالاخره موفق شدی عمل شی.خدارو هزار بار شکر همه چی ب خیر و خوشی پیش رفت🥹خدارو شکر بچم صحیح و سالم بدنیا اومد