۶ پاسخ

به نظرمن همشون همینن هستن شوهر من بعداز فکنم بیست و خورده ای روز منو دخترم و دیده اومده خونه مادرم اینا شهرستان فقط به فکر اینکه که بره خونه مادرش اینا که رفتن روستاشون
ما ۱۲ ماه سال اونجاییم
منم چون روبات های پام آسیب جدی دیدن نمیتونم بلند شم و راه بره
تو بگو اصلا بگه چیزی میخوایی کاری داری هیچی مثل یه آدم طلب کار فقط رفتار میکنه

شوهر منم همینجوریه
پریشب رفته بود خونه باباش اینا چند شبه کار نقاشی دارن
شب قبلش ساعت ۳ اومد ولی پریشب من یهو خوف برم داشت
پیام دادم امشب میترسم خوابم نمیبره کی میای
گفت چراغارو روشن کن بخواب 😐
از دو شب پیش باهاش حرف نمیزنم

همه اینطورین عزیزم فقط تونیستی غصه نخور اینا هنوز بزرگ نشدن شوهر من که به خاطر خانوادش حاضر منو بکشه منم دیگ بیخیال شدم

دختر شانس مونه بخدا .ک این همه مامان دوست هستن .تاحالا هیچ وقت پشت مامانش خالی نکرده حتی اگ مقصر هم باشه.منم دیگ هیچی نمیگم .بخدا دیشب ی حالی داشتم وسط مردم دیگ چشام پر شد بزور خودم نگه داشتم.

خب چرا گفتی نمیترسم

چرا گفتی نمیترسم حتی نمیترسی هم ناز کردن یاد بگیرم مردا بیشعورن

سوال های مرتبط

مامان جانا مامان جانا ۱ سالگی
سلام مامانا،از دیشب تصمیم گرفتم یه وعده شیر جانارو که موقع خواب شب میخورد و حذف کنم😢
دیروز با همسرم تصمیم گرفتیم شیردهی و قطع کنم و ۳ ماه آینده برم برای لیزیک...
دیروز رفتیم پارک کلی بازی کرد و بدو بدو کرد و موقع برگشت هم تو ماشین خوابید و همینطوری گذاشتمش سر جاش،یخورده بعد بیدار شد دنبال پستونکش و گذاشتم دهنش و خوابید،پستونک فقط نصفه شب که بیدار میشه میدم بهش...
امشب هم گذاشتمش روی پام و تکون میدم بخوابه ولی عذاب وجدان گرفتم،براش لالایی خوندم ولی با بغضی که تو گلوم خوندم،هنوزم نخوابیده و همش داره تکون میخوره و خمیازه میکشه و صورتش و میماله،ولی خودمم دیگه چشمام خیلی اذیت میکنه و میخوام زودتر برم برای لیزیک،حالا الان میگم نکنه مادر بدی هستم که شیرش و قطع کردم تا به فکر خودم باشم😭😭بخدا از روز اول که بدنیا اومد کلا شیر خودم و خورد تا الان،دیگه گفتم یخورده به فکر خودم باشم،حتی لیزر بدن هم میخواستم برم گفتن بعد از شیردهی بیا...
حالا نشستم دارم زار میزنم و پیش خودم میگم چه مادر بدی هستم که به فکر خودمم و شیر بچه رو قطع کردم😭😭😭😭😭


#فرزندپروری
مامان سید علی مامان سید علی ۱ سالگی
مامانا دلم طاقت نیاورد گفتم بگم قبل گفتنش بگم که اصلا شرایطش دست خودم نبوده
از سر کار اومدم میخواستم بچه رو تعویض کنم دیدم نم زده خودم هم به شدت دستشویی لازم بودم شدید گفتم باشه میبرمش تو توالت چون بزرگه توالتمون اون طرف اون مشغول بشه منم دستشویی منم راحت خونه ما شوفاژه لامصب خبر نداشتم فشار آب گرم رادیاتور پایین اومده و آب گرم نداریم وگرنه نمیبردمش اوباش خوب بود آب گرم بود بعدش میخواستم بیارمش بیرون آب گرم نبود میخواستم برم پم پ رو بزنم تنها بودم وپسرم هم تنها بود گریه میکرد میترسید ناچار شدم گفتم سریع با آب سرد میشورنش میارم بیرون خودمم با آب سرد مجبوراشستم اومدم حوله پیچش کردم قبلش می‌لرزید وای پیچوندمش گرم شد آروم شد خلاصه لباساش رو پوشوندم بعد اومدم شربت پلاژین یه سه سی سی بهش دادم که سرماخورده نشه حالش بد بشه دیگه گفتم اگه چیز دیگه ای میدونید راهنمایی کنید از اونجا همش جوش میزنم الان زیر پتوش کردم بهش شیر دادم خوابیده