۴ پاسخ

منم حس بدی گرفتم از این کارش

من اصلا بدون گوشیم دسشویی نمیرم🤣

شوهرتو که نمیدونم ولی من میبرم حوصله م سر نره تا بیام🤣🤣🤣

همسر من همیشه با گوشی میره دستشویی 😅😅

سوال های مرتبط

مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
میخوام یکم دردودل کنم🥺
میدونم از دستشویی نرفتن آرشا خیلی گفتم ولی امشب حالم خرابه ازصبح همه کار کردیم که بره دستشویی کلی تلاش کردیم زنگ زدم مامانم اومد شیاف گذاشتیم دارو دادیم ولی باز خودش رو نگه میداره ازصبح تاحالا ۷بار شستیمش دستشوییش میگیره وایمیسته اینقد جیغ میزنه و‌گریه میکنه تا خوب بشه
امروز حالم خیلی بد شد چون کل روز تو اتاقش بود نتونست بیاد پیشمون هی حس دفع میگیره و نمیخواد ما ببینیمش
نتونست هیچی بخوره میگه دستشوییم میگیره حتی خوراکی موردعلاقش رو دادم هیییییچی نخورد بچم ترسیده هی میاد بوسم میکنه و گریه میکنه
حاضرم بستریش کنم ولی اب شدنش رو نبینم همه کار کردم هرکی هرچی گفت انجام دادم اصلا حاضر نمیشه دفع کنه حتی تو شلوارش
گشنشه بیچاره کلی وزن کم کرده عصبی شده
امروز اینقد جیغ کشیدم گریه کردم نذرکردم دعاکردم چرا خوب نمیشه هی داره بدتر میشه میخواستم مهد ثبتنامش کنم
کل روز عرق کرده بخاطر نگه داشتن مدفوع و تو ی گوشه تو اتاق کز کرده و گریه میکنه و لب به غذا نمیزنه شما بودین تحمل میکردین؟
بعد از مدتها دوباره حمله استرسی بهم دست داد
چیکارکنم؟دردیه که درمان نداره صبرم تموم شده م
مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
دیشب فیلما نوزادی و یکی دوسالگیش رو دیدم ازصبح همش دارم بوسش میکنم😂
ارصبح اومدم تو اتاقش و حسابی بهمون خوش گذشت
خانما راجب اختلال بویایی و‌چشایی ارشا کاردرمان گفت ک تدریجی باید تو اون شرایط قرار بگیره
مثلا هرروز تو اتاقش سیر و پیاز با تایم کوتاه بذار تا به بو عادت کنه و‌چیزا دیگه
برا من بو‌مدفوعش مهمه ک‌اصلا کنارنمیاد حالا براشستنش بیشتر نگهش میدارم حتی پوشک کثیف داداشش رو میدم خودش بندازه و میگم ک مواد کثیفه بدنمونه و این حرفا
حالا قصددارم با ی چیزی شکل مدفوع دربیارم و بذارم تو‌پوشک داداشش و بدم مثلا پوشک عروسکش رو‌عوض کنه و ببینه مدفوع کرده
دیگه چیا میتونم برا عادی سازی و عادت کردن به دستشویی رفتن انجام بدم؟
شمابودین برااینکه بتونه تو اون شرایط قراربگیره و دستشویی بره چیکار میکردین؟
به غیراز کتاب و تشویق و بو‌گیر و اینا ک اصلا جواب نیس
اصلا نمیتونه غذابخوره بچم و کلی وزن کم کرده یعنی قاشق دوم حالش بدمیشه حتی نذر کردم فقط مشکل دفعش حل بشه ک خییییییلی اذیتیم
مامان کوثرجون مامان کوثرجون ۴ سالگی
سلام مادر های عزیز میخواموشما قضاوت کنیددببین کارمن بد بوده یانه۳روزه دختره خونه مادرشوهرم بود هرروز میبرده خوراکی میخره من امروز رفتم خونه نادرشوهرم دنبالش خاله شوهرم اونجابود من نگهداشت تاپیراشکی باهم بپزیم خولستیم پیرلشکی بمزین دیدن فلفل قارچ نداریم من رفتم بخرم دخترمنم امد باهام عصری یه بحث کوچکی بین من مادرسد گفتم مادز شما کوثر بدباراوردی هرچی میخواد زود میخرین گفت ازپس جیق گریه میکنه دلم میسوزه منم براش خریدم میکنم تا گریه نکنه منم دیگه کل کل حوطله نداشتم تا شب شد رفتم فلفل قارچ بگیرم دخترم بردم وسیلمو گرفتم هیجی برای دخترنخریدم بهش گفتم مامان جون باید یاد بگیر هروقت میریم سوپرمارکت هیچی نخواهی طبق معمول گریه کرد منم اوردم خونه مادرشوهرم دیدم تو راه حیش کرد با لباس بیرون خودم دخترم یک راست رفتیم تو حمام حمام کردیم امدیم بیرون. دخترم ساکت شد گوشی بازی کرد خوابید به مادرشوهرم گفتم دیدی گریه کرد هیچی نشد مادرشوهرم بهم گفت داشت دلم میترکید گریه میکرد نگاه کن توی خواب دل میزنه منم گفتم اشکالی نداره ازاین بهتره که همش بریم تو سوپر مارکت دنبال خوراکی برای کوثر الان من کاربدی کردم براش چیزی نخریدم