مامانا صبح بخیرررر
از دیشب ک شوهرم گفته میخوای با مادرمینا زندگی کنیم فکرم مشغوله.
الان زنجان زندگی میکنیم.شوهرم کارش ی شهر دیگس.میخوایم زمستونا بریم جنوب.تابستونا زنجان.حالا میگه چ کاریه من بخاطر ۶ماه خونه بگیرم بریم پیش مامانمینا.خیلی خوبن مادرشوهرمینا.ولی الان دیگه زمان قدیم نیست من با خانواده خودمم دوست ندارم بیشتر از چن روز زندگی کنم.ناخوداگاه کشمکش و...بوجود میاد.سر تربیت بچه.سر غذا درست کردن.بیدارشدن و خوابیدن و.....
دارم خداخدا میکنم ک ی خونه بتونیم بگیریم یا ی فرجی بشه اونجا نریم😣

اصلا قبول نکن.دقیقا همین طوره که خودت گفتی.آدم‌با خانواده ی خودش هم راحت نیست و خدای نکرده سر چیزهای الکی دلخوری پیش میاد.

نگیریا.....

بگو عزیزم نزدیکی زیاد باعث کدورت میشه باعث نشو رابطه ام با مادرت بد بشه

میگه قیمت پایین جای بد شهره.منم شهرشون رو نمیشناسم که دقیق.اهواز میشن.سمت مادرشوهرم جای خوب شهره.میگه اونجا قیمتا خیلیییی بالان

خوب با شوهرت صحبت کن بگو عزیزم مادرت خوبه من بدم نمیاد 6ماه بخورم بخوابم راحت حالا ی کمکی هم بکنم ولی خودت یکم فکر کن سر کار میری میایی میخوای استراحت کنی سختت میشه بعد آدم ی ماه اصلا جلوی بچه هارو بگیره اذیتت نکنن 6ماهه شوخی نیس ک بیا ی جای کوچیک پیدا کن یا خودت بگرد ت دیوار پیدا کن

مادرشوهر من خیلی خوب ومهربونه
ولی بازم هرکاری کنی از دو دوران مختلف هستیم .من بعد عروسیم تا خونم ازاد بشه رفتم که تقریبا سه ماه طول کشید فکر نمیکردم انقده طولانی بشه.به لباس پوشیدنم که مبادا سرما بخودی،داخل چایی فلان چیزو نریز،باهم بحث نکنین،تعارف زیاد غذا خوردن،.... قبل عید خونه خودمم خداروشکر
ولی نسبت به اونجا که شهر دیگست جبهه گرفتم

اگر یک واحد جدا تو ساختمون دارن خوبه وگرنه تو یک خونه اصلا نری
برو منطقه پائینتر، خونه کوچیکتر، قدیمی تر