۱۲ پاسخ

خب چرازاول به دکتر و ماماها نمیگفتی ک سزارین هستی

عزیزم چقد قشنگ و کامل توضیح دادی منم شنبه نوبت سزارین دارم و خیلی میترسم

یعنی دکترت نامه نداد همینجوری گفت برو؟

خلاصه تجربه ی خیلی خوبی بود و اگر باز هم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم منتها با پمپ درد
امیدوارم شمایی که هنوز زایمان نکردی یه تجربه ی عالی از زایمان برات رقم بخوره و بیای به اشتراک بزاری . برای منو نی نی کوچولو ی سیدم خیلی دعا کنید چون چند روزه درگیر زردی هست خودمم دعا کنید بخیه هام عالی جوش بخوره. بوس بهتون .. سوال دیگه ای هم داشتید شخصی بپرسید جواب میدم

خلاصه فرداش ساعت شش صبح سوندمو در آوردن و گفتن باید راه بری . حقیقتا اولین راه رفتن اون چیزی نبود که تصورش رو میکردم ،میگفتن خیلی درد داره و فلانه و بهمانه ولی خب قابل تحمل بود . صبح کارای نی نی رو انجام دادن خداروشکر اوکی بود تا شب هم خودمو ترخیص کردن و اومدم خونه . تا امروز که نه روز میشه کماکان درد دارم ولی روز به روز درد ها خیلی بهتر کنترل میشد با شیاف و قرص

سریع شکمم بسته شد و بردنم ریکاوری
اینم بگم که تو اتاق عمل من درخواست پمپ درد کردم دکتر بیهوشیم اجازه نداد گفت مواد مخدر داره و میره تو شیرت برا نی نی ضرر داره ، درداتو با مسکن و شیاف کنترل میکنن پرستارا منم قبول کردم که کاش نمیکردم
وسط ریکاوری دردام شروع شد تا برسم اتاقم خیلی درد کشیدم
دردی که اذیتم میکرد درد بخیه ها نبود ،درد انقباضای رحمم بود که انگاری داشت جمع میشد من درد میکشیدم
حالا هنوز نتونستم برم پیش دکترم که ببینم این دردا طبیعی بود یا بخاطر همون یکم آمپول فشاری که دریافت کردم
تا فردا صبح با شیاف دردا قابل کنترل بود ولی خب مسکن محض نبود بگم هیچ دردی نداشتم شب قبل که نی نی رو آوردن و سینه امو میک میزد این دردا خیلی بیشتر هم میشد

جلو صورتمو پوشوندن و من حتی متوجه این نشدم که کی اولین برش رو زدن پنج دقیقه نشد که با فشاری که تو شکمم اوردن فهمیدم لایه باز شده و قراره نی نی رو در بیارن ، بعد چند ثانیه نی نی هم اومد بردنش رو تخت نوزادی که اونجا بود سریعا تمیزش کردن و کل حواس من رفت سراغش و اصلا نفهمیدم کی بستن شکممو
فقط حین بستن یه کوچولو احساس نفس تنگی کردم که به اون پرستاری که بالاسرم بود و دستمو گرفته بود گفتم یه چیزی بهم تزریق کرد که یه کوچولو گیج شدم ولی متوجه اطرافم بودم و یه حالت تهوع خفیف هم اومد سراغم در حد دو سه تا اوق زدن که من چون معدم خالی بود اصلا اذیت نشدم

کادر اتاق عمل همه خانوم بودن و کلی مهربون بودن یکیشون از همون اول کنارم بود ،کمکم کرد بشینم لباسامو مرتب کرد و آماده ام کرد برا اسپاینال
اصلا و ابدا درد نداشت تزریق اش
با اینکه من کلی تحقیق کرده بودم و عکس و فیلم دیده بودم میتونم بگم دردش به اندازه تزریق یه آمپول عضلانی هم نبود سریعا دراز کشیدم و گفتن الان پاهات داغ میشه ،داغ شد ، شروع کردن ضد عفونی کردن ناحیه عمل دکترمم داشت اماده میشد

آخی عزیزم
آره منم سزارین اختیاری بودم ژل لوبریکانت زدم رفتم گفتم کیسه آبم پاره شده
دوبار معاینه ام کردن ولی خب اصلا چیزی نفهمیدم

کلی دوباره اذیت شدم و کلی گریه کردم ،حالم خیلی بد بود کلی فشار و استرس داشتم که خدایا چرا تموم نمیشه
مامائه تیکه اشو انداخت بهم که تو یه معاینه اینی چجوری میخوای بزائی و رفت ،ده دقیقه بعدش که ساعت پنج بود اومد گفت دکتر گفته شش شش و نیم میاد ببرتت اتاق عمل ، منم گفتم باشه
خلاصه دکترم اومد و من رفتم اتاق عمل
اتاق عمل خیلی باحال بود ،اصلا اونجوری نبود که شنیده بودم

خلاصه سرم بعدی رو وصل کرد امپول فشار رو زد توش خیلی کم داشت تزریق میشد ، منم هی تا این میرفت بیرون سرمو میبستم میدیدم میخواد بیاد دوباره وصل میکردم ولی خب کماکان یکمش تزریق شد بهم برا همین یه کوچولو انقباضام شروع شد در حد گرفتگی درد پریودی
ماما اصلی اومد گفت باید معاینه ات کنم گفتم همکارتون تو شیفت قبل معاینه ام کرده بود من دیگه اجازه نمیدم تا دکترم بیاد خلاصه راضیم کرد که باید اینکارو بکنه تا شرح حال به دکتر بده

بعد زنگ زد دکتر گفت همه چی خوبه منتها فشارش بالاست و دهانه رحمم بسته است .‌ فشار بالا بهانه ی خوبی بود که دکتر بگه بستریش کنید
خلاصه منو بستری کردن و من از صبح ساعت نه که صبحانه خورده بودم تا ساعت دو نیم که بستری شدم هیچی نخورده بودم و به همه گفتم چیزی خوردم که ان اس تی و اینا بگیرن ازم
خلاصه سرم اول رو وصل کرد که سرم خوراکی بود و نوار قلب اولو گرفت منم دائم ذکر میگفتم و استرس داشتم که دکترم برسه زودتر
تا ساعت چهار که شد مامائه اومد گفت باید القای زایمان رو شروع کنیم منم هی میپرسیدم دکترم کی میاد چرا نمیاد اونم فکر میکرد من زایمان طبیعی ام میگفت باید حداقل چند سانت برسی تا دکتر بیاد
چند تا اتاق اونور تر من جیغ میکشیدن مامان منم دم در استرس داشت فکر میکرد منم که دارم جیغ میکشم و کلی حالش بد شده بود هی میومد می‌پرسید دکترش چرا نمیاد

سوال های مرتبط

مامان مهرو کوچولو مامان مهرو کوچولو ۱ ماهگی
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۱ ماهگی
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۶ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 ۱ ماهگی
برای مامانای سزارینی
صرفا چیزی که میگم تجربه شخصی خودمه و بستگی به بدن ، بیمارستان و دکتر هم داره
من خودم عاشق زایمان طبیعی بودم و تا هفته ۳۸ قصدم طبیعی بود، تمام ورزش هارو انجام دادم و آماده طبیعی بودم که لحظه آخر همسرم اجازه نداد .
وحشت عجیبی از سزارین و درد بعدش داشتم نمیدونم چرا
اما کلا همه وحشتام صرفا الکی بود چون درد سوزن اسپاینال ، سوند و ماساژ رحمی رو اصلا نفهمیدم بعد بی حسی هم پمپ درد داشتم ، همون شب با کمک پرستار همراه شروع کردم راه رفتن و سعی کردم کمرم رو صاف نگه دارم و از فرداش که مرخص شدم کاملا سرپا بودم و کلا ۲روز بعد زایمان درد کمی مثل درد پریود داشتم همین و بس🤗
پیشنهادم اینه که بدون استرس برید برای عمل ، موقع اسپاینال و یوند کاملا بدنتون رو شل کنید ، از پرستارها خواهش کنید تا بی حس هستین ماساژ رحمی رو داخل اتاق عمل و ریکاوری انجام بدن ،
بعد عمل تا میتونید راه برید و کمرتون رو صاف نگه دارین
ایشالله که زایمان خوبی داشته باشین همه چه طبیعی چه سزارین❤
مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان_پارت۲
رفتیم بیمارستان، ماما معاینم کرد و چشمتون روز بد نبینه😑چون خونریزی داشتم و دردام شروع نشده بود معاینه تحریکی میکرد که دردام شروع بشه که واقعا سخت بود!!
معاینه معمولی رو من قبلش رفته بودم مشکل نداشتم ی چیز عادی بود برام! ولی تحریکی سخت بود😪
اینم بگم هر چیزی که برای ما خوشایند نیست دلیل نمیشه ک حتما طرف با ما خصومت شخصی داره!اون ماما با معاینه تحریکی خیلی منو اذیت کرد اما اگه اون کارو اون شب انجام نمیداد الان ممکن بود بچه ی من دچار مشکل بشه یا خدایی نکرده اتفاق بدتری بیفته🫠
خلاصه بعد کلی معاینه تحریکی من دردام شروع شد اولش قابل تحمل بود با همون دردا و همزمان خونریزی رفتم بستری شدم و دردامم هی شدید تر میشد
برخلاف تصورم ک فکر میکردم از پس درد زایمان طبیعی بر میام،تازه دوسانت شده بودم ولی داشتم از درد شدیدش روانی میشدمم😑و واقعا وسط کار مث چی پشیمون بودم
خدا خودش به دادم رسید که ماما اومد معاینه کنه و ببینه من چند سانتم که انقدررر دارم دادوبیداد میکنم😅که دید هنوز دو سانتم!ولی
ادامه پارت بعد
و م
مامان ..... مامان ..... روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت پنجم

دیگه درد نداشتم فقط خیلی کم درحد پریود که ماما بهم گفت برو رو سرویس فرنگی بشین و هر زمان درد حس کردی زور بزن ،ی نیم ساعت انجام دادم که گفت بیا معاینه کنم ،معاینه کرد و اینبار معاینه درد نداشتم زیاد چون بی حسی داشتم و گفت پنج سانت هستی نزدیک شش
من چون خون بند ناف میخواستم بگیرم باید زنگ میزدن ی نفر بیاد بگیره
گفته بود پنج سانت شد بگید بیام ،زنگ زدن بهشون که بیا
این حین ی ماما دیگه اومد و گفت بخواب معاینه کنم کمکت کنم زودتر بچه دنیا بیاد .
من می‌خواستم حتما ۲۹ بیاد چون تولد خودمم بود ،ولی دیگه فکر نمی‌کردم بشه چون ساعت ده نیم بود و من پنج سانت بودم هنوز
ماما شروع کرد به معاینه و گفت هروقت انقباض داشتی بگو و زور بزن با تمام قدرتت،خودش هم با دست سعی میکرد دهانه رحم رو باز که زمان انقباض ،اینجا خداروشکر میکنم که بی حسی داشتم و چیزی حس نمی‌کردم وگرنه مطمئنا از درد بیهوش میشدم ،چند دقیق ای اینکار رو ادامه داد و بهم گفت دیگه زور نده و رفت به مامای مسئول منو صدا زد که بیا زایمان رو بگیر داره دنیا میاد ،من خیلی فشار رو روی لگن و مقعد و استخوان واژن حس میکردم