سوال های مرتبط

مامان یاس مامان یاس ۸ ماهگی
مامانا درددل دارم...
همسایه طبقه پایین ما یک دختر داره که از دختر من(۵ساله) سه سال بزرگتره.
بعد مدل تربیتی ماها فرق داره و کلا ذات دو تا بچه هم فرق داره. اون از اون بچه هاست که دل و روده همه وسیله های برقی و غیر برقی رو میریزه بیرون، به همه چی کار داره، وسایل آشپزخونه رو میریزه، مدادا رو نصف میکنه نمیدونم از اون یکی سرش تراش میکنه، خرده ریزه ها رو آتیش میزنه ،هرچیزی رو خراب میکنه حالا از روی کنجکاوی یا چی.
دختر من اما بی آزاره از این جهت
با وسایل خونه کاری نداره با اسباب بازیاش بازی میکنه و چیزی رو هم خراب نمیکنه. اون دختره هم اصلا حرف گوش کن نیست. دختر منم خیلی علیه السلام نیست ولی ببینه داره آسیب میزنه ادامه نمیده و حرف گوش میده.
ساختمونمون فقط همین دو تا بچه هم سن هستن
دختر کوچیکمم که ۴ ماهشه.
اون دختر همسایه خیلی علاقه داره بیاد بغل کنه و رو پاش بذاره و ...
الان مشکل من اینه که دخترم دوست داره با این دختره بازی کنه،
ولی هم کل خونه زندگی منو به هم میریزن
هم اینکه دائم باید نگران بچه کوچیکم باشم، رو دختر بزرگمم اثر میذاره، چون بزرگتره میترسونتش و ... اصلا روح و روانم رو به هم ریخته
گاهی لعنتش میکنم
از اینورم دخترم عاشق اینه باهاش بازی کنه
و من نمیذارم فکر میکنه من چقدر ظالمم
مامان آوین و آسمان مامان آوین و آسمان ۵ ماهگی
۲ سال پیش دختر اولیم یهو مریض میشه بعد هزار مدل آزمایش و سونو سینی اسکن فهمیدم توده تو شکمش.. حتی از نخاع کمرش آب گرفتن که ببینن سلول سرطانیه یا نه. به جایی از بدنش زده یا نه‌ .. آخ بمیرم واسه آوینم همه بدنش سوراخ سوراخ بود. بچم ۴ سالش یود نمی‌دونست اصلا چی شده واسه چی یهو اینجوری شد. فقط گریه میکرد و ترسیده بود.. نگم از حال و روز خودم.. دلم می‌خواست خودمو بندازم جلو ماشین فقط بمیرم درد بچم نبینم. تو قسمت بچهای سرطانی بستری بود. اونارو می دیدم با اون وضع که یعنی قراره اوین منم ایقدر درد بکشه. از بس گریه و جیغ میزدم. مارو تو اتاق خصوصی گزاشتن که روحیه بجها دیگه خراب نشه. خلاصه اینکه دخترمو اورژانسی عمل کردن مجبور شدن یه تخمدانش در بیارن.اون توده کل تخمدان راستشو گرفته بود.. قرار بود اونو آزمایش بگیرن که بگن بدخیم یا نه.. یک هفته طول می‌کشید تاجوابش بیاد. خدارو به هرکی می‌شناختم قسم میدادم. تک تک امامارو. بچه هاشونو. هر کیو که بلد بودم به همدیگه قسم میدادم که جواب آزمایش بچم خوب باشه آوینم از دست نره. از این اتفاق فقط خانوادمون میدوتستن. شبی ک میخواست عمل بشه خالم خواب می‌بینه منو دخترم تو صحن‌امام‌رضاییم‌ یه خادم مارو راهنمایی میکنه میگه برین اون سمت بهتون غذا نذری بدن.. مطمعنم که شفای دخترمو امام رضا داد.. بعد ۱۰ روز جواب آزمایش اومد که توده خوش خیم بوده.. اون روز گفتم تا زنده ام تولدش شیرینی میدم. وفاتش نذری پلو مرغ..
فردام باید ۶ صبح بیدار شم و نذرمو درست کنم
فردا اگه جایی رفتین مراسمی دارین آوین منم دعا کنین
مامان رستم دستان مامان رستم دستان ۸ ماهگی
سلام یک سوال
ببینید من پر توقع هستم یا زیاده خواهم
دختر اول خانواده هستم و بچه هام نوه اول ،نوه دیگه هم نداریم ،مادرمم معلم بوده بازنشست شده ،خیلی اهل تفریح و خوش گذرونی هست مامانم
خونشون تا خونه ما ۵ دقیقه کمتر باماشین
منم سه تا بچه دارم یکی دوسال و ۷ یکی ۴ ماه
و اینا ب معنای واقعی کلمه منو نابود میکنن ن خواب درستی دارم ن میتونم ب خودم برسم
دخترم شدیدا لجباز و اذیت کن ،هیچی هم نمیخوره ...اون نوزاده هم یک ریز میگه بغلت باشم یا باید بخوابونمش یا زیر سینه یا ور دلم
خلاصه ک شرایط سخته
حالا مامان من تو کل هفته حتی یکبار هم نمیاد سر بزنه یا بیاد کمک ...
ن مریضی داره ن سن بالاست ن بچه کوچیک
تا ظهر میخوابه عصری هم میره تفریح و گردش و بازار ...
بعدم ک بهش زنگ بزنم نصیحتم میکنه با بچه بازی کن یا وای چقد سخت و ...
ولی ذره ای کمکی بده یا یک روز بیاد اصلا
قبل زایمانم میگفت من هر روز میام کمکت ساعت ۱۱ ،اما کلا بعدش دو روز هم نیامد ..
خیلی بهم فشار میاد از بیخوابی ک میکشم و برای همینم حوصله وقت گذاشتن با بچه ندارم اصلا ...
مامانم میگه دخترت بفرس بیاد خونمون ،اونم ظهر اگر بشه بره ولی هم خیلی براش تلویزیون میزاره هم گوشی میده دستش و از نظر اینکه لخت یهو از دستشویی میفرستش بیرون و ...خیلی نگران میشم بفرستم خونشون