۷ پاسخ

عزیزم خب خودتون وقتی میگین دستش خالی بود مشغله داشت درک میکنین دیگه ، کادو نمیگیری نگیر یه گل و کیک بگیر دونفره باشین😍

خودت فک کن ببین همیشه اینطوریه یا نه اگ مردیه که مناسبتها اصلن براش اهمیت نداره و اگه داشته باشه هم براش مهم نیست یه تبریک خشک و خالی بگو و تموم ولی اگ واقعن می‌دونی روز تولدت فکرش درگیر بوده دست و بالش خالی بوده و اگ می‌داشته حتمن بیادت بوده بنظرم در حد توانت براش تولد بگیر

اگه بعدش ک دستش باز شده چیزی خریده برات ب تلافی اون ، بگیر براش
وگرنه توام همون کیک بگیز براش

بنظرم زیادی بچگانه بود سوالت

بخوای تو هم مثل اون رفتار کنی بعد میشه یه لجبازی ک دفعه بعد حتی اگه یادش باشه هم نه کیک میگیره ن کادو

ی کیک بخر شام درست کن دوتایی جشن بگیرید

بنظرم یادت نره تولدشو
منم تولدم هیچی نگرفتم چون دستش خالی بود

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۸ ماهگی
قصه کودکانه امشب👼🌜
یه روز آفتابی ☀️، یه دختر کوچولو به اسم “آوا” تصمیم گرفت بره پیک نیک. آوا یه سبد بزرگ پر از خوراکی‌های خوشمزه برداشت 🍎🍓🍌🍪 و به سمت پارک به راه افتاد.
توی پارک، آوا یه درخت بزرگ 🌳 دید که یه تاب خوشگل بهش آویزون بود. آوا خیلی خوشحال شد و سریع رفت سوار تاب شد. 👧🏻
همینطور که داشت تاب می‌خورد، یه سنجاب کوچولو 🐿️ رو دید که داشت دنبال یه فندق می‌گشت. آوا یه دونه از بیسکوییت‌های سبدش رو به سنجاب داد.🍪
سنجاب خیلی خوشحال شد و بیسکوییت رو با خودش برد. آوا دوباره شروع کرد به تاب خوردن. یهو یه پروانه زیبا 🦋 اومد و دور سر آوا چرخید.
آوا خندید و به پروانه گفت: “چه پرهای قشنگی داری!” پروانه هم انگار فهمید و بیشتر دور آوا چرخید. آوا از سبدش یه توت فرنگی 🍓 برداشت و خورد.
یه دفعه بارون شروع شد! 🌧️ آوا خیلی ناراحت شد، چون فکر کرد پیک نیکش خراب شده. اما بعد یه رنگین کمون زیبا 🌈 توی آسمون ظاهر شد.
آوا با دیدن رنگین کمون خیلی هیجان‌زده شد و تمام ناراحتیش رو فراموش کرد. اون فهمید که حتی توی روزهای بارونی هم میشه چیزهای قشنگی پیدا کرد.😊
آوا وسایلش رو جمع کرد و به سمت خونه رفت. توی راه، به این فکر می‌کرد که چقدر روز خوبی داشته و چقدر خوشبخته که می‌تونه از چیزهای کوچیک زندگی لذت ببره. 💖
مامان آسنا💖حسنا💖 مامان آسنا💖حسنا💖 ۹ ماهگی
سلام
خوبین
من زیاد نه فکرم خیلی درگیره...هفته آینده خواهرشوهر با شوهر و دخترش میان و حدود دو هفته مهمان هستن و برمیگردن ولی از الانش منو غصه گرفته هم برای پذیرایی و مهمونداری هم برا چیزای دیگه...دیروووز همین عمه دخترم زنگ زده تبریک بگه تولد آسناجان رو بهم میگه تولد آسنا هفته دیگه بگیر دخترمنم بیاد گفتم من تولدی نتونستم برا آسنا بگیرم و این حرفا باز باوجود حرفام میگه دخترمن میخواد بیاد تولد آسنا پیراهن عروسکیش میاره توام یه پیراهنی برا آسنا بگیر داشته باشه بیاد بپوشن...دخترش به آسنا تلفنی میگه پیراهن من توریه عروسکی پف پفیه سفیده...به مامانت بگو مثل من بخره برات بیایم بپوشیم کفش فلان تل فلان...به خنده میگم مگه میخواد عروسی بره اینقدر همه چی قشنگ...دیگه آتیشی بود که بر پا کرد و بعد اون آسنا کلی سفارشاتش شروع شد لباسش رنگ السا باشه و پفی باشه دور بزنه بچرخه و....واقعا من میگم بچه ها درکی ندارن ذوق دارن اما خب عمه اش که بلید متوجه حرف من باشه...خواهرمم زنگ‌که تولد نمیگیری و‌چی ...گفتم نه انشالله سال بعدش الان موقعیتش ندارم.
نمیخوام منتی بذارم ولی تولد پسرخواهرم با اینکه دستم خالی تره ولی شده با یه لپ لپ یا یه جفت جورابی یه اسباب بازی ساده که تولدش گذشت تپ زمستون بوده به هرحال تولد بوده نبوده درحد توان خودم خوشحالش میکردم....اما چون تولد نداشتم هیچ به هیچ.حتی همین مادرشوهرم که ۲۴ساعته همینجایه یه تبریک روبوسی با دخترکم نکرد با اینکه خبرم داشت...واقعا مگه چه کار کرده یذره بچه...
نمیدونم این چه اوضاعیه و قراره چه در پیش باشه این ماه با وجود مهمان...
شما جای من باشین چه میکنین من که موندم...🥲
مامان پِسته🤰😎🧒🧿🫀 مامان پِسته🤰😎🧒🧿🫀 ۱۰ ماهگی
سلام به مامان های مهربون و خوش قلبم
با توجه به تایپیک قبلیم
پسرمم سرما خورده بود چهارشنبه هفته قبل بود بردمش دکتر دارو اینا داد که بهتر نشده بود دیروز بود بردمش دوباره دکتر که اسپری و دم یار داد تا استفاده کنه ان شاالله که خوب بشه
بعد اون جوش ها رو نشونش دادم گفتم می‌تونه حساسیت غذایی باشه؟؟؟
گفتش که حساسیت غذایی نیست عرق سوز و از گرما و اینا هستش
خودمم حدس میزدم که از حساسیت غذایی نباشه چون قبل هم از سوپ های که تو تایپیک هام عکسشو گذاشتم دادم مشکلی نبوده
خوب منم یه مامان اولی هستم به شدت ترسو
خیلی بچه رو میپوشونم چه تو خونه چه بیرون هنوز که هنوزه بخاری روشن میکنم
دکتر تا دید گفت زیاد میپوشونی ؟؟ گفتم آره
از طرفی هم پسر بچه هستش و گرمایی منم بخاری روشن میکردم و زیاد لباس تنش میکرد از طرفی بنا به شرایطی که تو تایپیک قبلی گفته بودم حمام نرفته بود زبون بسه کهیر زده بود
حمام رفت پوستش آب خورد خیلی بهتر شد
ان شاالله که خوب بشه بره از تنش
خوب که شد کلن از تنش رفت دوباره همون غذا ها رو بهش میدم ببینم از گرما هستش یا غذا با اینکه مطمئنم و میدونم از غذا نیست
چون قبلا هم داده بودم ولی از اونجایی که من ترسو هستم واسه خاطر جمع شدن باز امتحان میکنم 😅🥹
ببخشید که تو تایپیک قبلی نتونستم جواب همه رو بدم🥺🥺🥺🙈