سلام خانمهای گل 🌸
من دیروز که بچه هام مشغول بازی بودن اومدم جلوشون چندبار گفتم وای سر گیجه دارم اصلا به روی خودشون نیاوردن بعد خودم رو به حالت غش زمین زدم واکنش بچه هام خیلی جالب و دور از انتظار بود
اول پسر بزرگم اومد چندبار اسمم رو صدا کرد بعد آروم زد توی صورتم بعد صورتم رو بوس کرد همین جوری که اسمم رو صدا میزد یه دونه محکم زد توی صورتم از درد نتونستم جلوی خنده م رو بگیرم و خندیدم اینجا انگار فهمید کارش درست بوده امیدوار گفت مامان خوبی گفتم خیلی سر گیجه دارم چشمهایم بسته بود گفت مامان نمیتونم چشمهایت رو ببینم بعد شروع کرد همه موهام رو ریخت توی صورتم 😂🤔 گفت حالا بهتر شد من که نمیتونم چشمهات رو ببینم بعد دوباره من رو صدا کرد جواب ندادم انگار دوباره نگران شد گفت حیف که بلد نیستیم ببریمش یه بیمارستان یکدفعه کوشان پرید روی شکمم چندبار صدام زد بعد گفت مامان میشه با گوشیت بازی کنم🤣😂 بعد هم محکم زانوش رو فرو کرد توی شکمم دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم

۱۲ پاسخ

عزیزم کارت کاملا اشتباهه به اون بچه از الان احساس از دست دادن مادرشو میدی شاید الان متوجه نشی ولی تو بزرگ سالی خیلی نتیجه بدی میزاره

ب تصویر کشیدم 🤣

تصویر

🤣🤣🤣🤣منم یه بار روی مبل دراز کشیده بودم،چشمام بسته بود شوهرم و پسرم توی اتاق بودن، پسرم اومد از کابینت خوراکی برداره دستش نرسید چند بار صدا زد مامان اینقد خوابم می اومد حوصله جواب دادن نداشتم گفتم بزار شوهرم بهش بده. بعد یهو برگشت اتاق به باباش گفت بابا فکر کنم مامان مرده بیا خودت بهم خوراکی بده😐

سلام مریم جون خوبی عزیزم


واااای عجب صحنه ایی 😅😅😅😅 من خیلی زود خندم میگیره
آراد ام همینه سریع میزنه چشم هامو باز میکنه سریع خندم میگیره😅😅😅

یعنی من بیهوش میشم از خنده نمیتونم اینکار کنم😂😂
ولی وقتی واقعا حالم بد باشه پسرام خیلی با نگرانی میان میگن مامان خوبی حالت خوب شده 🥲

لت و پاره ات کردن حسابی

سلام من حالا برعگس امروز واقعا خیلی کار داشتم تولد پسر بزرگمم بود
از عصر رو شکمم دونه هایی زد رفتم حموم ولی بی فایده حالا که دورهمی تموم شد اومدم خوابیدم روی مبل داشتم نگا میکردم به دونه ها پسرم دید
سریع اومد گفت چیکار کردی باخودت مامان
اجازه گرفت و عکس گرفت از دونه ها زد تو گوگل و خوند و پاشد دنبال خوراکی که حالمو بهتر کنه
🥲🥲🥲🥲🥲🥲

ای خدااااااا از دست این بچه ها اعجوبه ان 😂😂😂😂😂

جالب بود 😂😂
منم تا این کارو میکنم کوچیکه سریع عینکموبرمیداره فرارمیکنه بزرگه هم دستمو میزاره رو اثرانگشت گوشی قفلش بازمیکنه یه چندبارم صدام میکنه میره برای بازی کردن😂😂😂😂

منم هر موقع مریض میشم دختر بزرگم همش حواسش بهم هست بعد روز بعدش بیدار میشیم اول میپرسه مامانی خوب شدی

الهی
خدا در پناه خودشون حفظشون کن،هم پسرای مهربون شما،و هم تمام بچه های ایران زیبا رو

منم خودمو میزنم به غش کردن بچه هامون جوری کتکم میزنن ترجیح میدم ادامه ندم🤣

سوال های مرتبط

مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۵ سالگی
میبینی از مساجد زنگ میزنن یا از یه جایی زنگ میزنن و نظرسنجی میکنن ما هم جواب میدم
الان یه خانومه زنگ زد گفت خانم فلانی گفتم بله گفت از فلان جا زنگ میزنم شما فرزند زیر شش سال دارین گفتم بله دوتا دیگه شروع کرد به سوال کردن منم قبل جواب دادن گفتم ببخشید شما از کجا زنگ میزنین آدرستون کجاست گفت از فلان جا و میخوایم خانوما رو شناسایی کنیم براتون کارگاه برگزار کنیم منم گفتم خب منکه نمیخوام شرکت کنم چرا اطلاعات بدم گفت دیگه من باید اطلاعات رو ثبت کنم منم گفتم خب نمیشه که من چرا اطلاعات بدم خلاصه اصرار کرد منم گفتم بپرس ولی اگر سوالتون رو نخوام جواب بدم نباید مشکلی داشته باشین گفت باشه اسم بچه ها رو با پدرشو رو گفتم دیگه اومد تاریخ تولد و کد ملی بگیره گفتم شرمنده من اینا رو نمیتونم بگم قصد شرکت هم ندارم فکر میکنم ادامه دانش الکی باشه خانمه هم گفت باشه خدافظ
شما میبودین اطلاعات میدادین؟؟؟؟منکه تصمیم گرفتم دیگه به هیچ کس اطلاعات ندم از کجا معلوم راست میگفته باشه
مامان آراد🎆 مامان آراد🎆 ۵ سالگی