۹ پاسخ

پسر منم یکم دست بچه هارو فشار میداد یا هول میداد.منم سریع دستشو میگرفتم می‌آوردم خونه‌.هر بار هم بریم باهاش طی میکنم دستش به کسی بخوره باید بلافاصله بیایم خونه.الان دیگه خوب شده

بچه اس اشکالی نداره اینم یه دوره اس ناراحت نباش آروم باش سخت نگیر برا منم اینطوری بود چند بار هی تو خونه باهاش تمرین کردم جایزه دادم با نرمی و ارومی درست شد البته بازم معلوم نیست در کل میخوام بگم عیب نداره تحمل کن و اروم باش

ای بابا بد شانسترین چیه بچه خب شما براش توضیح بده کم کم یاد میگیره

بخدا که انگار وصف حال منو گفتی موندم چکار کنم

پسرت حرف نمیزنه؟اخه پسر منم حرف نمیزنه نمیدونم چکارش کنم

تازه ی اتفاق جدید ک واقعا ازردهندس برام افتاده اینه ک ب همه میگه برو خونتون،یکی میاد خونمون اینو میگه من آب میشم خدا میدونه چ حالی میشم تو پارکم همش ب بچه ها میگه برو خونتون بقیه همینطور نگاش میکنن عذاب میکشم جدا

منم همینم خواهر

اول اینکه ببین آهن و دی بدنش کامل بعد دوم اینکه برگرد نگاه کن به تغدیش چیزهای شیرین بهش ابدا نده و سوپری نده خیلی تاثیر داره

ناشکری نکن انرژیش زیاده پسر منم وقتی ذوق زده بشه از پسش برنمیام

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۳ سالگی
سلام مامانهای مهربون لطفا هرکسی تجربه داره بیاد منو راهنمایی کنه
پسرم 3.5 سالشه دخترم 3 ماه خیلی بد قلقه همش در حال گریه هست و با کوچک‌ترین صدا بیدار میشه
پسرم هم من سعی میکنم باهاش وقت بگذرونم نقاشی کنم آب بازی کنم ولی واقعا کشش ندارم دیگه کارهای خونه غذا درست کردن رسیدگی به بچه بی‌خوابی شبانه
از یه طرف هم پسرم خیلی به ابجیش گیر میده با اینکه من اصلا عکس‌العمل نشون نمیدم ولی تا میبنه خوابه سریع می‌ره بالا سرش خم میشه توی صورتش جیغ میزنه دخترمم از ترس شروع میکنه گریه کردن یا تا میبینه خوابهای صداش میزنه میگه باید بیدار شه
توی خونه همش بهم چسبیده دستشویی میرم بدو میاد پشت در
دیشب موقع خواب خیلی گریه میکرد که تنهام نزار میدونم ترس از دست دادنم رو داره ولی نمیدونم باید چیکار کنم واقعا کم آوردم باباشون هم تمام شیفت سرکاره مجبوره اضافه کار بیاسته تا بتونیم جوری که بچه ها میخوان زندگی کنیم ولی خودمم دیگه کشش ندارم آرزو یه خواب راحت دارم خواهر شوهرم وقتی باشه پسر بزرگه رو نگه میداره میبره پیش خودش وی دلم میخواد یکی دخترم رو بگیره پسرم رو ببرم پارک ببرم فروشگاه