چنان ریدم ب مادرشوهرم زنکه عفریته سرخود میخاست ب بچم قطره بده منم صدامو بردم بالا گفتم نمیخاد بسه هرچی واسه بچم تصمیم گرفتی هیچی نگفتم

اینک اطرافیان یجور رفتار میکنن انگار بیشتر از مادر نگرانن آزاردهنده ترین حالت ممکنه

منم از مادر شوهرم متنفرم

چقدر خوبه که مادر شوهرتون به فکر بچتون بوده ونخواسته بچه اذیت شه عزیزم خوب اروم‌بش بگو خطر داره روش نوشته زیادی تشنج‌میاره، اینجور دیگه قانع میشه اونم‌گناه داره گلم مادر شوهر ما یه زنگ نمی زنه حالم بپرسه

داشتم شکمشو ماشاژ میدادم اومد بچهرو برداشت اخه از زیر دستم

الانم بچهرو بغل گرفته بچم اصلا پیشش نمیمونه یکم دیگ دوباره برینم بهش بچه رو بگیرم

چ قطره ای و براچی میخاس بده مگ

من بچه اولم اونطور بود هی دخالت میکرد بچه دومم کلا نزدیکش نمیاد

زورش میرسه

چه قطره ایی؟؟

🤕حالا اینهمه خشونت لازم نبود

قطره چی؟