نمیدونم از کجا بگم که خالی شم من اون مامانی بودم که دوسال تموم بچهاشو سرپا میچرخوند شیر میداد حتی نصف شباچون اوایل سینه مو نمیگرفتن دکتر گفته بود هرجوربه باید شیر بدی و بعدم عادتشون میشد و هرروز سو پو فرنی تازه میوه ومغزوانواع مولتی .... امااز اونجایی که خودمون کم وزنیم خودم 43کیلو قد158شوهرم58کیلوقد167 بچهامم باهمه تلاشام ریز وکممممم وزننننن نخور ژنی... 🥲حالاهم من اون مامانی که هیچوقت هیچوقت سر بچهاش داد نزد کتک که اصلا از همه ی مامانای اطرافم خواهرم و جاریامو خواهرشوهرو هرکسی که میشناسم بخدا بیشتر بابچهام بازی کردم بازی های مختلف خاله بازی شهر میساختیم بازیای خلاقیتی حرکتی هرروز چندنوع بازی. بچهام خداخواسته پشت سرهم شدن همین باعث اذیت اولیم شد بلاخره نمیتونستم وقت زیادی براش بذارم مثل قبل اما خدا شاهده همون وقت کمی که نوزادم میخوابیدم بجای کوچیکترین استراحتی با اولیم بازی میکردم یا مجبورا کارامو اماااا بازم برای اولیم سخت بود با شوهری که شیش صبح میره تا 9شب بعدشم شام و خواب و توشهر غریب که هیچکسو نداشتم البته که هروقت شوهرم بود هفته ای یکی دوبار پارک و خانه بازی میبردیم اما کلاس ثارت نرفت هنوز و اینکه منوشوهرمم یکم اختلافو دعوا داشتیم که اینم بهش اسیب زد اما مهمترینش این که من

۹ پاسخ

اینا ک گفتی همشون چیزای عادی بودن و همه مادرا انجام دادن شیر دادن سوپ و حریره دادن مغز و میوه دادن دیگه وظیفشون انجام دادن حالا مبخاد بچه چاق بشه میخاد نشه
نمیدونم چاقی چیه ک شما اینقد دنبالشین الهی شکر بگید بچه ها سالمن

بعد مادرشوهرت سگ داره یچیزیه ک باید باهاش بسازی یا ب بچه هات بگی نزدیکش نشن تا کی میخای حرص بخوری بخاطر کادای بقیه
بزار بگن حساس نباش
حاضرم شرط ببندم ۹۰ درصد مادرایی ک اینجان از مادر پدر خودشونم جمله حساس نباش رو شنیدن مادرشوهر ک عادیه
بچت میگه من دختر بدیم ؟بخاطر این نیست ک داداشت بش چش غره رفته چون زیادی بهش سخت گرفتی یکم ریلکس کن فردا میره مدرسه شوکه میشه دنیا رو با بدیاش بهش نشون بده ولی بهش قشنگ توضیح بده ک نترسه از دنیا تو مادری میتونی بچتو از ی گرگ بترسونی یا ن میتونی کاری کنی ک گرگ براش ی مشکل نباشه راه حلا رو نشونش بده راه درستو بش بگو

خودم وسواس دارم الان کمتر اما از کودکی همراهم بود و وسواسم عوض میشد نوعش مثلا همزمان با به دنیااومدن بچه اولم کرونا شد و من حساسیتم رو بچه شد اخ نبوستش کسی نکنه راهی بیمارستان بشیم خدای نکرده البته والاهمه میترسیدن اونموقع کل جهان مغازه هارو بسته بودن اما خانواده همسرمن فقط نمیفهمیدن نباید تواین شرایط نوزاد بوسید و به من خرده ویگرفتن کللااااا برعکس من همه چیو راحت میگیرن مادرشوهرم دهات تو حیاطشون سگ ازاد دارن بعد قابلمه هاشو میبره حیاط میشوره دراب میکنه خیس بخوره سگ دهنشو میزنه من میگم خب نبر میگن چقدر حساسی میشوریم رب کپکی استفاده میکنه بگم نه میگه حساسی غذارو میذاره سیاه بشه ماکارونی بو گند میدت میگم من غذای مونده به بچم نمیدم کلا میگه چقدر حساسی البته که منم حساسم مثلا اصلا تاحالا به بچم سوسیس کالباس ندادم لب نزده یعنی اما یه سری چیزا از نظر اکثریت حساسیت نیست ولی از نظر اینا هست خلاصه بخاطر این شرایطا و حساسیتای من انگار ژنی بازم از من 😭به بچم رسیده و الان حسااااس چندروز پیش به خالش گفته عوضی داییش بهش چشم غره رفته و بقیه هم گفتن وای وای بچم از اون موقع دچار اضطراب شدید شده همش میگه احساس بدی دارم همش ناراحته همش میگه من دختر بدیم یکی تو فکرم میگه حرفای رد بزن دقیقا علائم وسواس داره😭😭جیگرم داره میسوزه که باید از من ژن بد بهش برسه اونوقت خواهر شوهرم روزی صد بار بچهاشو کتک میزنه به هیچیشونم کار نداره همش ساندویچ از بیرون بچهاش روزبروز بهترو سرحال ترو چاق تر و شادتر😢😢😢

عزیزم منم دخترنوخیلی سخت بزرگ کردم همین الانی که بیست ماهشه هنوزم خوابش تنظیم نیست وقتی ساعت سه میخوابه من نمیتونم هفت بیداربشم ،وقتی میریم خونه خانواده همسرم ما رو لب بچه بوس کردن حساسیم دقیقا دهنشونو بازمیکنن انگاربابچه میخوان لب بگیرن وهربار بچم تب میکنه هرچی میگم نمیفهمن ،سوسیس به بچه میدن باقاشق دهنی خودشون غذا میدن ماخودمون سوسیس و..نمیخوریم اگه همسرم بخوادبخوره میگم بیرون بخوروبیاکه بچه نبینه دلش بخواد، حرف زشت یادش میدن ی دفعه دیدم دختر هرکی میادجلوش میگه گم شو 🤦‍♀️ پیش بچم بامن بلندوحالت دعوا صحبت میکنن بچم میترسه ومیگه مامان وگریه ،همه اینامن باید دفاع کنم .بار یه زندگی همراهمه نوشخوارفکری وسواسی تمیزی ،افسردگی بارداری وزایمان ،هرروز جارو وبشوروبساب ،شبا از فشار استرس و فکروخیال نمیتونم بخوابم درحالی ک تنم خستس

عزیزم وسواس داری باسد بری درمان بشی حتما شوهرمنم وسواه بچم ب شکل خورده عیچیش مث من نیس همه چیش عین باباش

اگه قد بچها خوبه وزنش دیگه ارثی هست نگرانی نداره همون که بهشون میرسی همه‌ی ویتانینابه بدنشون میرسه ،کارای مادرشوهرت که میزاره سک دهن بزنه به ظرفا اصلا کار بهداشتی نیست شما وسواس نیستی مادر شوهرت دیگه خیلی راحته من خودم هم حساسم به بهداشت

ببین دختردایی من خودش دکترنوزادن بچه هاشوهمیشومیذاشت میرفتن توگل یابادست غذامی خوردن خلاصه خیلی آزادشون میذاشت میگه همه میکروبابرای بدن مضرنیستن زیادن بچه رواستریل نگه داری تایک میکروب ضعیف ازکنارش ردبشه بچه سریع مریض میشه ارثی نیس وسواست بچه هات تورومی ببین رفتارتوروتقلیدمی کنن

به نظر من تو وسواس نداری مشکل اینه که با خانواده خیلی متفاوتی باید بسازی که این سخته . این چیزایی که تو گفتی منم رعایت میکنم .منم اصلا حاصر نیستم بچه ام‌تو همچین کثافتی بجرخه. اگه میتونی باهاشون رفت و امد نکن .

با خانواده همسرت زندگی میکنی؟
اگه نه خب خیلی خیلی کم برو
منم بدم اومد اون قابلمه و سگ تعریف کردی
وقتی میری اونجا خودت پاشو ظرفارو بشور غذا برای بچه هات درست کن
کلا آدم جایی که اعصابش بهم میریزه کمتر بره بهتره
قطعا شما مادر خوبی هستی اینایی که گفتی بنظرم وسواس نیست منم باشم نمیتونم تحمل کنم اما اصلا آدم وسواسی نیستم ی چیزایی دیگه نظافت حساب میشه
از نظر حرفی که دخترت زده اما حساس شدی بچه ش دیگه بهش گیر نده بکن نکن زیاد نگو
وقتی درباره حسش حرف میزنه باهاش همدردی کن بگو میدونم بابت حرف دایی ناراحت شدی درکت میکنم اما..
اما شما نباید اون حرف میزدی وقتی ما حرفایی بزنیم که دیگران ناراحت بشن اونام ممکنه مارو ناراحت کنن
خلاصه اینکه قد و چاقی هم مهم نیست الان اینقد ویتامین تو بازار هست بهشون بدی چاق میشن
درباره تغذیه گاهی چه ایرادی داره خوراکی مضر بخورن خوشمزه س😁😁

خب عزیزم خودت خیلی حساسش کردی میدونم مادری منم اوایل همین بود هرچیزی نمیدادم دخترم خیلی حساس بودم از لباساش بگیر تا خوراکش دستاشو همش میشستم پاهاشو میشستم همه چیش باید تمیز میشد یه سری دختر عمم گفت اینکارو نکنا من انجام دادم الان دخترم هیچی نمیخوره همشم بهم چسبیده دیگه اینکارمو گذاشتم کنار الان اهمیت نمیدم دخترم هرچی بپوشه هرچی بخوره البته یه کم مدیریت میکنم بچمو که ول نمیکنم ولی چون طبقه بالای مادرشوهرمم میره پایین میگیره میخوره

سوال های مرتبط

مامان سیدعلی طاها مامان سیدعلی طاها ۵ سالگی
سلام خانوما ، من سر زایمان دومم خیلی اذیت شدم و بشدت بعدش اعصابم داغون شد ،زایمانم راحت بود ،اما پسرم زود دنیا اومده بود 36هفته و بستری بود و مراقبتهای بعدش و....، بعد پنج ماهگی فهمیدیم چشمش انحراف داره ،و به خاطر اینکه موقع زایمان بهش اکسیژن نرسیده بوده اینجوری شده و...... ، همش دکتر و.....
بشدت اذیت شدم همین که الان سه سالش کامل و درست نمیتونه حرف بزنه ،با صدای بلند حرف میزنه و جیغ جیغو هست ، هرچی هم بهش بگم آروم نمیفهمه، پسر اولم خیلی آروم و فهمیده بود واقعا باهاش وقت گذروندم و براش وقت گذاشتم ، دومی سر همین جیغ جیغو بودنش واقعا ذله شدم از دستش ، نمیدونم چیکار ، سر همین کاراش هم مدام توبیخش میکنم و دعوا و.... اونم بی تاثیر نبوده
اصلا یه موقع های هم دلم میخواد بزنمش اینقدر که رو مخ شده
الان یه عده نیان فاز روشنفکری و....بگیرن گفتم که سر پسر اولم صبر داشتم و واقعا با آرامش براش وقت میذاشتم اما این کلا انگار سر و صدا تو وجودش همش با صدای بلند و جیغ
واقعا بریدم اصلا پشیمون شدم از آوردنش ناشکری نمیکنم
ولی واقعا خسته شدم از دستش ،راه. حلی هست
کتابی چیزی بازی اسباب بازی که فقط این آروم بگیره
😭😭😭😭😭😭😭😭😭