۱۳ پاسخ

یعنی من مادر شیر ب شیر دار ندیدم عذاب وجدان نداشتع باشه واقعا ظلمه تو حق بچه ها مخصوصاااا بزرگتره یعنی من جیگرم به پسرم میسوزه همیشه مجبور میشم از حقش بگزرم یعنی وقعا پشت هم اورن محظ غلطع هیچ خوبی نداره مادرم این وسط پیر میشه

دقیقاپسرای من، 5سال و دوسال ونیم، سختی داره ولی الان اینقدر حواسشون به هم هست باهم بازی میکنن مخصوصا کوچیکی مدام داداششوصدامیزنه،خوراکی براش برمیداره دنیایی دارن کیف میکنم

اره خیلی بچه های دو سال و نیم فاصله دارن
الان که بزرگ شدن پسرم سه سالش شده دخترم پنج و سال و نیم دیگ میتونم یکم براشون وقت بزارم

من کلا از اول حوصله نداشتم برای همین بازی نمیکردم باهاش الانم تغییری نکردم با هیچکدوم بازی نمیکنم😬 سر همین تغیییری ایجاد نشده وجدانم راحته
بعد دخترم از اول اذیت کن بود الانم همینه
اذیت هاش بیشتر از پسرمه که کوچیکتره

دقیقا👍
پسرم ۵سال و نیمشه
دخترم ۱یکسال و ۸ماهشه
طفلی پسرم😔😔😢🥹

والا ما شیر ب شیر هم نیستن ولی توقع درک داریم .ادمیم دیگه
هدا برامون خفظشون کنه

من یدونه بچه دارم دخترمو الکی اذیت میکنم ک اره خواهر بیارم گریه میکنه میگه نه فقط من بعد میگه یعنی دگ منو دوست نداری اینقدر هنوز حسودی میکنه اگه انتخابم تک فرزندی نبود میاوردم چش چال بچرو در میاورد😄ولی بچه هاتون بزرگ میشن پشت پناه همدیگن اینارو به خودتون یادآوری کنید

من هم خیلی عذاب وجدان دارم همیشه
ولی خیلی وقتها هم عملا اولویت رو به پسر بزرگترم میدم

همیشه میگم چ ظلمی کردم در حق بزرگه 😭

منم خیلی ناراحتم براش خیلی 🙃🙃

آره بخدا چ شبایی ک بخاطرش گریه نمیکنم

از این ببعد جبران کنیم

دقیقا منم
همیشه ازش توقع داشتم سکوت کنه ک کوچیکه بخوابه. خیلی اذیت شد بچم
واقعا مرد بار اومد

سوال های مرتبط

مامان عشقام مامان عشقام ۵ سالگی
نمیدونم از کجا بگم که خالی شم من اون مامانی بودم که دوسال تموم بچهاشو سرپا میچرخوند شیر میداد حتی نصف شباچون اوایل سینه مو نمیگرفتن دکتر گفته بود هرجوربه باید شیر بدی و بعدم عادتشون میشد و هرروز سو پو فرنی تازه میوه ومغزوانواع مولتی .... امااز اونجایی که خودمون کم وزنیم خودم 43کیلو قد158شوهرم58کیلوقد167 بچهامم باهمه تلاشام ریز وکممممم وزننننن نخور ژنی... 🥲حالاهم من اون مامانی که هیچوقت هیچوقت سر بچهاش داد نزد کتک که اصلا از همه ی مامانای اطرافم خواهرم و جاریامو خواهرشوهرو هرکسی که میشناسم بخدا بیشتر بابچهام بازی کردم بازی های مختلف خاله بازی شهر میساختیم بازیای خلاقیتی حرکتی هرروز چندنوع بازی. بچهام خداخواسته پشت سرهم شدن همین باعث اذیت اولیم شد بلاخره نمیتونستم وقت زیادی براش بذارم مثل قبل اما خدا شاهده همون وقت کمی که نوزادم میخوابیدم بجای کوچیکترین استراحتی با اولیم بازی میکردم یا مجبورا کارامو اماااا بازم برای اولیم سخت بود با شوهری که شیش صبح میره تا 9شب بعدشم شام و خواب و توشهر غریب که هیچکسو نداشتم البته که هروقت شوهرم بود هفته ای یکی دوبار پارک و خانه بازی میبردیم اما کلاس ثارت نرفت هنوز و اینکه منوشوهرمم یکم اختلافو دعوا داشتیم که اینم بهش اسیب زد اما مهمترینش این که من