۲ پاسخ

من تو فکر آمپول بودم
گفتم شاید نزده مامانت

وای الهی😢

سوال های مرتبط

مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۲ سالگی
ادامه:


بهش گفتم بچم چش شده، گفت هيچي براي يه ديقه نفسش قطع شد
و من اونجا دنيا روسرم خراب شد كفري از پرستاري كه به همين راحتي گفت نفس بچت قطع شد
و مني كه همه زندگيم عين يه تيكه گوشت و صورت باد كرده رو تخت بود و كلي دم و دستگاه
همونجا بود كه دلم شكست و بغضم تركيد
رفتم در گوش پسرم گفت تا اخر عمرم علي اصغر صدات ميزنم
به امام حسين(ع) همونجا گفتم اين پسرته اسمشو ميذارك علي اصغر كه پسر خودت بدونيش،بچمو بهم برگردون(اخه من پسرمو بعد يك سال كه هي اقدام ميكردمو نميشد و برا اولين بار اربعين رفتم كربلا و بچه خواستم و بعد ٣ ماه خدا و امام حسين(ع) و حضرت عباس(س) دعامو مستجاب كردنو علي اصغرمو بهم دادن)
از اتاق اومدم بيرون و زار زار گريه ميكردم،گفتم بچم نفس رفت،همتون تا هميشه علي اصغر صداش بايد بكنيد
به همسرمم گفتم اسمشو ميذارم علي اصغر و شوهرم رفت شناسنامشو گرفت و پسرم شد علي اصغره امام حسين(ع)
خلاصه سرتون رو درد نيارم ١٦ روز پسرم بستري بود و فقط چون خوب ساكشنش نكرده بودن و اب تو ريه هاش بود و شير نميتونست بخوره قندش افتاده بود و تشنج كرده بود
خداروشكر به خير گذشت
٣ ماهش شد اسهال شديد گرفت يه صبح تا عصر چنان بدنش بي اب شد و منم بي تجربه كه تو خونه دوباره تشنج زد
چون داروي شد تشنج ميخورد،سراسيمه برديمش پيش دكترش تو اتاق دكتر دوباره تشنج كرد
من اونجارو گذاشتم رو سرم،مادرشوهرم و برادرشوهرم بالاسره بچه بودن
منو شوهرم دم در و من هي خودمو ميزدمو شوهرم منو ميگرفت،بهش گفتم مگه من اسمشو عوض نكردم كه امام حسين(ع) نگاهي به بچم بندازه و مراقبش باشه پس چرااااا دوباره اينجوري شد چرا؟؟؟دكتر گفت تشنجش تايمش كم بود ولي براي منه مادر انگار يكسال طول كشيد


😍😍😍😍
ادامه تاپيك بعدي