سوال های مرتبط

مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

#پارت_یک

روز چهارشنبه ۲۴اردیبهشت ساعت ۹صبح بیدار شدم و تو همون حالت دراز کش احساس کردم به چیزی ازم خارج شد.خدا خدا میکردم خونریزی نکرده باشم چون هنوز زود بود.۳۶ هفته و ۴ روز بودم!
دیدم فقط لباس زیرم یکم خیس شده.توجهی نکردم
یه نیم ساعتی گذشت و پاشدم برم سرویس.همینکه پامو گذاشتم تو دستشویی، یه پارچ آب گرررم ازم ریخت همراه با رگه های سیاه خون!
دیگه مطمئن بودم کیسه آبه.فقط نمی‌دونستم نشتیه یا پارگی.
همون روز نوبت دکتر داشتم که برم نامه بیمارستان بگیرم با این اتفاق قید دکتر رفتنو زدم و سریع به همسرم خبر دادم بیاد دنبالم
همسرم اومد سریع راه افتادیم سمت بیمارستان ولی ذره ای فکر نمی‌کردیم بخوام اونجا بمونم
انقدر خجسته بودیم تو راه داشتیم در مورد قطعی برق حرف میزدیم و به باعث و بانیش تف و لعنت میفرستادیم😂
رسیدیم بیمارستان و اولین قدم معاینه کردن
شل کردم و نفس عمیق کشیدم خیلی درد نداشت
گفت الان یک سانتی و باید بستری بشی🥴
گفتم چرا؟؟ نمیشه با سرمی دارویی چیزی یکی دو هفته دیگه نگهش دارین؟
گفتن کیسه آبت پاره شده فقط باید بستری شی و ختم بارداری
...
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
بیمارستان حجتیه
دکتر غروی

۲۲ ام ساعت ۱۲ شب احساس کردم که خیس شدم
یه دوش سریع گرفتم وسیله هام و که جمع کرده بودم و برداشتم و رفتم بیمارستان


ازم تست گرفت و nst و یه آزمایش ادرار که با سوند ازم گرفتن(اصلا درد نداشت)

توی nst انقباظ های منظم داشتم
ولی خودم خیلی احساس نمیکردم

همون موقع زنگ زدن دکترم و دکتر گفتن که بستری بشم
دیگه لباس پوشیدم و رفتم توی بخش

مدام پرستار میومد چک میکرد و ازم nst میگرفت
تا ساعت ۶ صبح دکتر زنگ زد و گفت یه قرص و سوزن بهم بدن

خیلی کم درد داشتم
که ساعت ۹ معاینه کردن هنوز یک سانت بودم که دیگه زنگ زدن دکتر اومد
و خود دکتر کیسه آبم و پاره کرد
یه حجم زیااااد آب ازم خارج شد
خدمات بیمارستان مرتب با خوش اخلاقی زیرم و عوض میکردن و انرژی میدادن بهم
دیگه با کمک پرستار ها رفتم توی زایشگاه
اینم بگم که زایشگاه بیمارستان LDR بود و نیازی نبود که بخوایم اتاق بگیریم و میتونستیم یه همراه داشته باشیم حتی همسرم هم میتونست بیاد

ادامه اشو اینجا میذارم👇🏻
مامان آریان مامان آریان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۲ ماهگی
تجربه زایمان من 💕 پارت یک
سلام مامانا من چند روزی بود که ورم شدید داشتم یه طرف بدنم بیشتر از اون طرف بود خلاصه آزمایش دادم و چند روزی درگیر این بیمارستان و اون بیمارستان بودم دکتر شخصی خودم میگفتم باید بستری سی دفع پروتیین خطرناکه ولی هیشکی گوش نمی‌داد و می‌گفت خطرناک نیست خلاصه سه شنبه واقعا پف کرده بودم رفتم بیمارستان میلاد تحویلم نگرفتن گفتن برو هیچی نیست طبیعیه باز از اونجا رفتم شماره دو ( که خداروشکررررررر تحویلم نگرفتن به جون خودم اگه اونجا میزاییدم جنازمم بیرون نمیومد ) خلاصه عصبی شدم گفتم من میرم خونه دیگه بیمارستان نمی‌رم هرچی شد بزار بشه خلاصه تا رسیدم خونه ۳ نصفه شب بود 😐 یکم نون و ارده و شیره خوردم و خوابیدم نیم ساعت یه چیزی تو شکمم گفت تق عینه اینکه یه بادکنک بترکه ینی چشمتون روز بد نبینه کل تشک و فرش و همه چی خیس شد تا مادر شوهرم و صدا کردیم و زنگ زدیم مامانم شد ساعت ۴ دیگه سریع سوار شدیم رفتیم سمت بیمارستان .......
مامان محمدمهدی مامان محمدمهدی ۲ ماهگی