از دیشب پاشدم حلیم پختم برا پسرم ظهر مادرشوهرم اومد بردش خونشون چندبار تاکید کردم چیزی ندید بهش خودش حلیم داره باز حرفمو گوش ندادن بردن بهش برنج و خورش دیروز ناهارو ریختن تو حلق طفل معصوم من 😶😶😶 حق دارم خونشون تو سرشون خراب کنم یا ن ؟؟؟ الان من با این حلیم تازه چیکار کنم ازون طرفم غذای مونده دادن بچم یعنی چی اخه

خب حلیم همراش میکردی کداین غذارو بدن.حالا خورده چیزی نمیشه حتما دلشون نیومده ندندبهش

حالا پس خوبه ب هیچ عنوان مادرشوهرم سمت سپهر نمیاد و تحویلش نمیگیره وگرنه منم حسابی دعوا داشتم باهاش🤣🤣🤣🤣 همیشه ناراحت بودم الان با خوندن متن شما ب ای نتیجه رسیدم خیلی هم کار خوبی میکنه سمت سپهر نمیاد ک حسابی داستان میشد

چجوری بچه‌هاتون بدون خودتون میرن اینور اونور🤔🤔🤔
من به همه اینچیزایی که برات رخ داده فکر میکنم و هیچوقت نمیذارم بچم پیش بقیه کمااینکه عزیزترین فرد هم باشه، بمونه چون صلاح بچمونو فقط خودمون میدونین

خیلی سخت نگیرید بابا اونام بچه بزرگ کردن تجربه دارن ....بچه باید همه چیز بخوره دیگه بزرگ شده نزدیک یک سالشه.....شما چیزی خوردنی بچه نگاه کنه یا بوی غذا بیاد نمیدی بهش؟؟

منم هنین مشکل رو دارم.آدم از غذا دادن ناراحت میشه چون مادر بچه رو نادیده میگیرن و فک میکنن بهتر میفهمن.من که خیلی دعوا کردم سر این موضوعها ولی به نتیجه نمیرسه و کار خودشون رو میکنن.شکم بچه رو سیر کن بعد بفرست.

لابد خودشون میخوردن دلشون نیومده این نگا کنه ب اونم دادن زیاد سخت نگیر

بزار شب بده دیگه چاره ای نیس

🤣🤣🤣 اره والا خوش ب حالم شده سعی کن نذاری بره اونجا

وای مادر شوهرمنم چای دهنی داد ب دخترم گفتم دیگه دهنی نده

برا شبش بزار نمیتونی ک کاری کنی دیگ بچه خورده