۹ پاسخ

انقدر حساسیت اصلا لازم نیست
بچه زمین میخوره خب چه ایرادی داره

حالا من از زیادی حساس بودن همسرم متنفرم
ازینکه حتی بچه دستش ب جایی میخوره ده بار دستمال مرطوب میزنه
ازینکه زیادی محتاطه
دیوونم میکنه🥵

مردا همشون همینن بی خیاااال برا همینه که اکثر خانوما زود پیر میشن در حالی که مردا جووون میمونن

توچقدرمنی منم سرغذا تمیزی خیلی حساسم داغونم ینی من چی بگم شوهرم یه حال نداشتم داشت بچروگشنه وتشنه میخابوند میگفت بخاب صبح ماشوصبحونه بخور 😭😭

همه مردا همینن دختر من هر بار میره بیرون بیشتر وقتا زانوش زخمی میشه میخوره زمین حالا دوست داشته بهش خوش بگذره اشکال نداره اصلا حساس نباشید بچه اونم هست خب دشمنش نیست که

واااااااای من فکر میکردم شوهرِ نفهم من ، تنها ترین بی‌خیال ‌و بی‌مسئولیت روی کُره زمین هست فقط 😂
البته الانم نظرم تغییر نکرده و امکان نداره از این بیخیال تر و بی‌مسئولیت تر وجود داشته باشه !
من حتی نیم ساعت هم بچه امو دستش نمیسپارم ، چون بلا سرش میاره همیشه .

ای کاش مال من ببر بیرون دستشو میبوسم

یه چیزایی رو همش گوشزد باید کنی
مثلا همیشه بگی غذا چه جوری به بچه میدی
یا چندباااار بگی چجوری باید مواظب بچه باشه
مردا ذاتا بلد نیستن..ما خانوما باید یادشون بدیم

بله حق با شماست ولی باور کن گاهی نیاز نیست اینقدر حساس باشیم

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد ۲ سالگی
مامانا وقتی بجه هاتون بهونه های بی دلیل میگیرن چیکار میکنید ؟ مغزم دیگه درد میکنه از صدای اراد همش یچیزی برای گریه داره. مثلا بردمش پارک داره سرسره بازی میکنه بعد میره سمت وسیله بازی برقیا ک‌ خاموشه و گریه میکنه و جیغ میزنه ک میخوام درحالیکه تعطیله. یا مثلا ی چی میبینه تو خیابون میخواد و گریهههههه یا بیخود و بی جهت یهو وسط ی مهمونی میگه من ماشین صورتی میخوام بعد گریههههههه
یا مثلا هندوانه اوردم بعد کریههههه ک من انگور میخوام. یعنی یجوری شده ک استرس دارم بیدار شه به چی میخواد گیر بده و سر چی میخواد گریه کنه.
توروخدا بگید چکار کنم. خیلی عصبانی شدم از بعد مادر شدنم. اصلا رفتارامو دوست ندارم از صدای خودم ک‌مدام دارم نصیحت میکنم و آموزس میدم بهش بدم‌میاد وقت لحنم تند میشه واقعا بدم‌میاد از صدام. تکراری شده ک حرفامو لحنمو .... تکراری ک دوست داشتنی نیست برام‌
دلم میخواد مثل قبل از ته دل بخندم بیخیال دنیا باشمو لذتدببرم الاندهمش استرس همش یاد دادن اینکه چماری بکن و چ کازی نکنن ب بچه و....
مامان ❤  hana ❤ مامان ❤ hana ❤ ۳ سالگی
آخر شبی یکم درد دل کنم بعد بخوابم 😅😅😅

شوهرم یه ماهه ک نیست رفته اصفهان واسه خاطر کارش ....
دخترم یه هفتس ک بشدت بهونه گیر شده و مدام میگه پس بابا کی میاد
اون سرکار نمیتونه بیاد ما بریم پیشش
صب ک بیدار میشه میره اتاقا رو دنبال باباش میگرده
چیزی هم نمیگه بعدش یه گوشه کز میکنه

از ۹ صب ک بیدار میشه تا ۱۱شب ک بخوابه باهاش وقت میگذرونم بازی بیرون مغازه نقاشی .....

دیگه واقعا کم اوردم
احساس میکنم دخترم از دوری پدرش داره افسرده میشه تلفنی و تصویری ک با باباش حرف میزنه بغض میکنه

گوشیمو میبره تو اتاق ب باباش ویس میده بعد میرم گوش میدم ب صداش گریه ام میگیره
همش میگه بابام دلم برات تنگ شده
بابا بیا دیگه
بابا نهار اینو خوردم
بابا رفتم اینو خریدم
بابا رفتم حموم
واسه باباش توضیح میده کلان هر روز شرح حال میده 😅😅
باباشم خیلی وقت میزاره تک تک ویس هاشو جواب میده با اینکه کارش خیلی شلوغه و احتیاج ب تمرکز زیادی داره

امروز بردمش تو حیاط مادرشوهرم گفت بزار بیاد پیشم تنهام
یعنی شاید ۲ دقیقه طول کشید تا رفتم دستشویی و بعدش رفتم دنبالش دیدم یه نعلبکی چایی با ۶ تا قند داده ب بچه ....میخندید میگفت ۶ تا قند بهش دادم بخوره
خواهش کردم ازش ک اصلا ب بچم چایی و قند نده
ب زور خودمو نگه داشتم چیزی نگم بهش بخدا

چقدر زود بزرگ شدیم چقدر مادر بودن ما رو پخته و با تجربه میکنه چقدر سختی ها رو بخاطر بچمو ن تحمل میکنیم و دم نمیزنی
مامان جوجه هام مامان جوجه هام ۳ سالگی
بچه ها من از خانوادم محبتی ندیدم نمیگم‌نداشتن ولی خیلی کم‌بوده خصوصا از طرف بابام شایدباورنکنید هیچ دختری نمیادشب خاستگاری ب‌دوماد بگه اگه شوهر خوبی واسه من نیستی یانباشی ولی باید واسه بچه هامون محبت‌کنی چیزی‌ک‌ن ب دار ن ب باره من این‌حرفوزدم الان بچه هام س سالشون داره تموم‌میشه هیچ‌محبتی ندیدم ازش واسه این بچه هابکنه خصوصا ک‌دوقلوان آخه دوقلوها خیلی طرفدار بیشتر دارن باباهاشون مامانشون یجوردیگه ای محبتی دارن‌واسشون من توی یک‌ماه پسرم سرش ضربه خورده یکبارش بااستفراغ بوده یکبارش باحالت تهوع یکبارش ک استفراغ داشت دکتر و شوهرم باهم دیگه یکی شدن و نزاشتن من سی تی بگیرم گفتش الان حالش خوبه برو یچی شیرین بهش بده اگه حالش بدشد بیارش ک خداروشکر میکنم هیچیش نشد خب دوباره بعدازظهری داشت بازی می‌کرد عین همون صحنه ی یک‌ماه پیشش اتفاق افتادواسش ب‌پشت روچرخ اومد زمین ایندفه حالت هوع داشت ولی وقتی اومدم بلندش کنم دیدم انگاری دارم چوب بلندمیکنم انقد بدنش سفت شده بود ک حد نداشت خیییلی ترسیده بودم اولش گفتم شاید گریه‌میکرده بدنشو سفت گرفته دیدم ده دیقه ای گذشت این بچه همچنان بدنش سفته سفت نمیتونه راه بره از ناحیه سرم ک فقط تکون‌میداد بهش گفتم پاشو ببریمش بیمارستان اصلا تعادل نداشت این بچه گفت دیوونه ای هردفعه میخوره زمین ما بایدببریم‌دکتر گفتم اصلا اونسری بچه عکسش نگرفتن الانم درست تو یک ماه سرش ضربه خورده دیگه نمیزارم ازش عکس‌نگیرن ادامش پایین‌میزارم