#زایمان_طبیعی
قسمت یازدهم : نورای مامان♥️

شنیده بودم که ورزش و پیاده روی به سریع شدن روند زایمان کمک میکنه ولی خودم هم با چشم دیدم که چجوری از ۴ سانت شدم ۸ و فاز فعالم ۲ ساعت طول کشید همش

از هرکی پرسیدم بچه اول بیشتر اذیت شدن پس کاملا طبیعیه ولی بچه های بعدی خیلی راحت تر به دنیا اومدن و پس فکر نکنید بعد هر بارداری قراره مث زایمان اول اذیت بشید

در کل ترس وحشتناک نداشته باشید درسته من انقدر تمرین کرده بودم تحمل دردم کم نبود ولی با وجود اینکه هیچی نتونستم بخورم و با سرم های قندی نفس میکشیدم😂 خدا قوتی بهم داد تونستم زایمان رو از سر بگذرونم که اصلااااا فکرشو نمیکردم بتونم دووم بیارم و از حال نرم
واقعاااااااا با هر نفس کشیدن کمک خدا رو با چشم میدیدم و بعد زایمان مدام خداروشکر میکردم که صدامو شنید و کمکم کرد وگرنه بدون یه نیروی مافوق بشری با اون حال و روز خواب و گشنگی و بی جونی و روند کند نمیتونستم پیش برم😂

۱ پاسخ

سلام عزیزم از چند هفتگی پیاده روی میکردی و ورزش میکردی؟ در روز چقدر پیاده روی داشتی؟

سوال های مرتبط

مامان آریان مامان آریان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان کارن💙 مامان کارن💙 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی 👇👇
مامانای گل
الان ۱۱ روز از زایمان من میگذره و اگر بخوام از تجربه ام بگم ؛ باید بگم اگر برگردم عقب باز هم طبیعی انتخاب می کنم . من آخرای ۳۷ هفته بودم که زایمان کردم و از هفته ۳۵ ؛ ورزش ها و پیاده روی رو شروع کردم (پیاده روی به صورت منظم خیلی کمک میکنه توی روند زایمان)
من زایمان طبیعی بدون اپیدورال و گاز و.‌.. انجام دادم ؛ من ترجیح دادم بدون بی حسی زایمان کنم البته با توجه به بدن و شرایط تحمل هر فردی هم بستگی داره ، مسلما دردهای خودش رو داره بدون بی حسی . در روند زایمانتون اصلا سعی کنید جیغ نزنید و طبق کارهایی که دکترتون میگه پیش برید تا براتون راحت تر بگذره . و سعی کنید با تنفس عمیق دردهاتون کنترل کنید ، برای طبیعی اگر بیمارستانی که میرید اجازه بدند همسرتون هم میتونه در کل تایم زایمان کنارتون باشه . پیشنهاد میکنم مامای همراه حتما داشته باشید خیلی بهتون کمک میکنه . ورزش هایی که دکتر برای قبل از زایمان بهتون میده رو انجام بدید . (پیاده روی کنید ، اسکات بزنید به صورت نیمه ، دوش آب گرم ، پله بالا رفتن، تمرینات کششی ، تمرین های روی توپ ، داخل آب شنا اگر شرایطش دارید و تمرینات برای لگن ) این ها خیلی بهتون کمک میکنه برای بهتر شدن روند زایمان .
باز هم اگر سوالی هست بپرسید عزیزان اگر چیزی جا انداخته ام بگم😊🙏🏻
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
#زایمان_طبیعی
قسمت ششم : نورای مامان♥️

ماماهمراه دستمو گرفت آرومم کرد گفت آب گرم گرفتی به خودت گفتم نه
کمکم کرد تا برم سمت دستشویی
بماند که در فاصله تخت تا دستشویی که چن قدم بیشتر نیس من دو بار دردم شروع شد و با گریه اسکات میزدم که زودتر تموم شه و بتونم خودمو به آب گرم برسونم
از معجزه آب گرم گرفتن به شکم و پا و کمر همین بس که خانم مجیدی به زور اومد درم آورد از دستشویی چون بخار گرفته و راه نفس کشیدن نبود😂 ولی من چون آروم میشدم آب گرم میگرفتم به خودم و موقع دردام آروم نفس عمیق میکشیدم
خلاصه بعد اینکه اومدم بیرون یکم ورزش و اینا انجام دادم تا به ۴ سانت برسم بتونم گاز بی دردی استفاده کنم
ماماهمراه معاینم کرد و ۴ سانت شده بودم تقریبا ساعت ۶ونیم عصر
هم خوشحال بودم از اینکه ۴ سانت شده بودم بعد ۱۰ ساعت و هم ناراحت که ینی تا ۱۰ سانت قراره چی بشه؟ منی که اصن انرژی ندارم میتونم دووم بیارم؟

ولی در تمام این ۱۰ ساعت ناراحت میشدم ناامید میشدم کلافه میشدم اما بعدش خودم و جمع و جور میکردم و میگفتم تو میتونی ..
از خدا کمک بخواه ...
من حضرت زهرا و امام زمانم صدا میکردم و ازشون کمک میخواستم و حقیقتا بعد هر توسل تحمل دردام راحت تر میشد کمتر بی قراری میکردم
اینم مثل بقیه ی امتحان های الهیه ، بالاخره باید ازش بگذری کاریش نمیشه کرد؛
بعدا وقت داری هم بخوری که جون بگیری هم راحت بخوابی که خستگیت در بره
این درداهم بالاخره تموم میشه
ولی الان وقت جا زدن نیست ... 🙃❤️‍🩹
مامان بچه مامان بچه ۲ ماهگی
سوال:تجربه زایمان
من ۲۸ اردیبهشت ساعت ۸ صبح با درد خفیف کمر بیدار شدم هی میومد ول میکرد و تا شب موقع شام یهو درد کمرم +شکمم شد اما شدید تر از قبل
من دیگه فهمیده بود از صبح زایمانم نزدیکه کل روز ورزش میکردم حموم رفتم
شب هم ساعت ۱۰ با اینکه دردام بیشتر شده بود ولی قابل تحمل رفتم پیاده روی بعدش هی دردام میومدن میرفتن و تا صبح درد داشتم جوری که نمیتونستم بخوابم تا صبح بیدار بودم از درد نماز خوندم سوره انشقاق زیارت عاشورا دیگه ۳ و۴ خیلی شدید شدن ولی نفس عمیق بکشید تا جای ممکن نقس عمیق چون فهمیدم باعث باز شدن زودتر دهانه رحم میشه بعدش تا ۶ صبح نفس عمیق و پیاده روی تو خونه دیگه نتونستم بیشتر تحمل کنم۶ .۷ رفتیم بیمارستان معاینه کردن ۴.۵ سانت بودم تا کارای بستریم انجام دادن و زنگ زدم ماما همراهم بیاد رفتم اتاق زایمان دراز کشیدم رو تخت ۸ سانت شدم و میگفت موقع درد زور بده من فقط موقع زور شدن اذیت شدم انرژی نداشتم چون روز قبلش هیچی نخورده بودم غذای مقوی بخورید بتونید راحت زور بزنید
بلاخره ۸و۲۵ دخترم بدنیا آمد
نکته:هی بخودتون بگید ک شما میتونید از پسش برییاد گریه نکن نفس عمیق بکشید واز نظر روحی خودتون همینطور ک بدنت با ورزش و پیاده روی اماده میکنی آماده باش درد داره ولی قابل تحمل و من خودم استانه دردم خیلی کمه ولی میگم دردش ترسناک نیس من زایمانم دوست داشتم و اذیت نشدم خدا رو شکر
#زایمان
مامان فاطمه‌یاس🩷 مامان فاطمه‌یاس🩷 ۱ ماهگی
شرح زایمان طبیعی

حدود ده روز سه سانت بودم و با کلیییی پیاده روی و ورزش سر بچه داخل لگن فیکس شد و رسیدم به چهارسانت و دکتر دستور بستری داد
از ساعت ۷:۴۵ امپول فشار رو برام شروع کردن و دردام منظم شد ولی کاملا قابل تحمل و حتی از درد پریود کمتر
حدود دو ساعت بعد کیسه ابم رو ماما زد و کلی اب داغ ازم خارج شد و دردام کم کم شدید تر میشد و تحملشون سخت تر ولی با تنفس سعی میکردم ردشون کنم این حین دکترمم رسید و من تازه ۶ سانت بودم هی معاینه میشدم
دیگه از ساعت ۱۱ دردا خیلی خیلی زیاد شد و گاز انتونکس هم جوابگو نبود فقط کمک و قوت قلب همسرم بود که میتونستم انقباضا رو رد کنم
دیگه ۸ سانت شده بودم که حالت تهوع گرفتم و بالا اوردم که دکتر گفت خیلی عالیه یعنی داری پیشرفت میکنی و سریع خوابوندم رو تخت زایمان و گفت موقع انقباضا زور بزن و وقتی نداری فقط نفس
ساعت ۱۲ بود که سر بچه کاملا داشت می اومد پایین و من دیگه فاصله بین انقباضا رو نمیفهمیدم همش حس میکردم انقباض دارم و زور میزدم تا بلاخره ساعت ۱۲:۲۰ دختر قشنگم به دنیا اومد و رهاااااا شدم و خوشحال از اینکه طبیعی رو انتخاب کردم از بس که بعدش احساس سبکی داشتم و انگار نه انگار زایمان کردم!
درباره برش و بخیه هم هیچی حس نکردم فقط خونریزی روز اول چون خیلی زیاد بود اذیتم میکرد و حس بدی میگرفتم چون وقتی بلند میشدم از تخت ازم میریخت تا برسم دسشویی ولی از روز دوم کمتر شد و حدود دو برابر پریود شد ولی دیگه از پد رد نمیشد
در کل توصیه ام ورزش و ورزش و ورزشه با اینکه خودم ورزشم منظم نبود ولی حرکاتی که یاد گرفتم برای نزول سر بچه و پیشرفت واقعا کمکم کرد مخصوصا پیاده روی های هفته اخر که تادحدود ۲ ۳ رسونده بودمش
مامان آقا حسین مامان آقا حسین روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان بچه مامان بچه ۲ ماهگی
تجربه زایمان
من ۲۸ اردیبهشت ساعت ۸ صبح با درد خفیف کمر بیدار شدم هی میومد ول میکرد و تا شب موقع شام یهو درد کمرم +شکمم شد اما شدید تر از قبل
من دیگه فهمیده بود از صبح زایمانم نزدیکه کل روز ورزش میکردم حموم رفتم
شب هم ساعت ۱۰ با اینکه دردام بیشتر شده بود ولی قابل تحمل رفتم پیاده روی بعدش هی دردام میومدن میرفتن و تا صبح درد داشتم جوری که نمیتونستم بخوابم تا صبح بیدار بودم از درد نماز خوندم سوره انشقاق زیارت عاشورا دیگه ۳ و۴ خیلی شدید شدن ولی نفس عمیق بکشید تا جای ممکن نقس عمیق چون فهمیدم باعث باز شدن زودتر دهانه رحم میشه بعدش تا ۶ صبح نفس عمیق و پیاده روی تو خونه دیگه نتونستم بیشتر تحمل کنم۶ .۷ رفتیم بیمارستان معاینه کردن ۴.۵ سانت بودم تا کارای بستریم انجام دادن و زنگ زدم ماما همراهم بیاد رفتم اتاق زایمان دراز کشیدم رو تخت ۸ سانت شدم و میگفت موقع درد زور بده من فقط موقع زور شدن اذیت شدم انرژی نداشتم چون روز قبلش هیچی نخورده بودم غذای مقوی بخورید بتونید راحت زور بزنید
بلاخره ۸و۲۵ دخترم بدنیا آمد
نکته:هی بخودتون بگید ک شما میتونید از پسش برییاد گریه نکن نفس عمیق بکشید واز نظر روحی خودتون همینطور ک بدنت با ورزش و پیاده روی اماده میکنی آماده باش درد داره ولی قابل تحمل و من خودم استانه دردم خیلی کمه ولی میگم دردش ترسناک نیس من زایمانم دوست داشتم و اذیت نشدم خدا رو شکر
مامان HOSNA مامان HOSNA ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت آخر
من سعی میکردم حواسم و سمت بچه پرت کنم که متوجه بخیه ها نشم و اونا بخیه رو میزدن و بهم گفتن از داخل یه مقدار پارگی بیشتر بوده و بخیه خوردم اما از روی پوست شیش تاست و زیاد نیست اما بخیه های داخلیم بیشتره دیگه خلاصه دکتر کوچولو من با وزن۳۷۰۰ به دنیا اومد و دهن مامانش و سرویس کرد پرستار ها به شدت از زایمانم راضی بودن چون کاملا طبیعی و بدون آمپول فشار بود و به خاطر ورزش ها لگنم خیلی خوب از پس زایمان براومد و همه تعریف می‌کردن و میگفتن خیلی عالی زایمان کردی
ولی با وجود همه اینا واقعا درد داشت و درد کشیدم خداروشکر که تموم شد ولی کلا زایمان طبیعی روند سختی داره
درسته الان درد خاصی ندارم میتونم بنشینم و خودم بچم و شیر بدم و راحت راه برم و همه اینا به خاطرش خداروشکر می‌کنم اما نمیشه از دردهاش چشم پوشی کرد.
موقع اذان ظهر دختر قشنگم به دنیا اومد و من عاشقم اصلا این حسی که الان دارم وصف ناپذیره انشاالله که قسمت همه بشه
بماند به یادگاری۱۴۰۴/۳/۲۱