۱۶ پاسخ

صدقه براش بده
بلا ازش دور باشه
اینو بدون همیشه میتونست بدتر باشه و خدا رحمش کرده
شمام مواظب بودی و پیش آمده
میدونم رنج دیدن بچه سخته ولی تو با آرامش و مدیریت اوضاع میتونی التیام بهتر و مفیدتری باشی
بیقرار نباش بچه آرامش بگیره ازت

این چه حرفیه عزیزم‌حالتو درک میکنم منم خار به پای بچم میره خودمو مقصر میدونم ولی این یه اتفاق طبیعیه.بچه تا زمین نخوره بزرگ نمیشه که‌.صدقه بده خدا رحم کرده اتفاق بدتری نیوفتاده اگه ضربه به سر یا چشمش میخورد چی؟خداروشکر کن و سعی کن این مدت صبرتو بالا ببری در برابر بهانه گیری هاش.این روزام تموم میشه

ای خداا طفلی عزیزم تقصیر شما نیس اتفاقه دیگه

عزیزم
طفلک
خوب میشه
خداروشکر اتفاق بدتری نیفتاده
صفحه رشدش درگیر نشده
صدقه بده
کله پاچه هم براش بپز بده دزود خوبشه

چه ربطی داره نگو این حرفو میدونم ادم خودشو یعه میکنه ولی گاهی چشم نذر میشه من مادرشوهرم میگ لگن دخترش خیلی مسخره شکسته تو بچگی نشسته رو پشتی یهو پشتی سرخورده افتاده بعد ۶۰روز توکچ بوده لگن و پاهاش بعد حموم با دستمال تمیزش میکردن میگف بجه رو لخت نگه میداشتن تابستونم بوده ادیت بوده عیبی نداره
چیزای خوب بده بخوره برو تاپیک قبلمو بده اون عالیه پای مرع و حلیم گوسفندی و عصاره قلم بده بزن تونت دربیار ببین چیا خوبه بده بخوره خوب جوش بخوره اتفاقه صدقه بده خطر رد شده

عزیزم بچه است زود جوش میخوره شما همیشه بهترین تصمیم رو برای فرزندت گرفتی بی خودی خودت رو سرزنش نکن هیچ کس به اندازه مادر بچه اشو دوست نداره... شما بهترینی

اشکال ندارہ اتفاقیہ کہ افتادہ خودتو سرزنش نکن
انشاللہ زود خوب میشہ
براش عصارہ قلم درست کن تو غذاھاش بریز بخورہ

غصه نخور دوهفته ای کامل خوب میشه پای مرغ وعصاره قلم بده من درک میکنم چقد سخته پسرمنم دوماه پیش ازروی مبل افتاد مفصل بازوش ترک برداشت بعد اونموقع که افتاد وازگریه ودرد بخودش میپیچید من وشوهرم باور نمیکردیم طوریش شده چون ارتفاع کم بود همش میگفتیم خودشو لوس میکنه طفلک بچم دید مااهمیت نمیدیم خودش مث یه دکتر راه حل دردشو پیدا کرده بود میگفت دوطرف دستم بالش بزارید حرکت نکنه میخوردی به دستش دادش میرف هوا با بدبختی غذا خورد نتونس بخوابه جمعه بود مطبها بسته بردیمش اورژانس اطفال دکتر بی تجربه دستشو فشار میداد میگف چقد لوسه چیزیش نیس ببرین عکس بندازین بچم از رادیولوژی انقد ترسید با بدبختی نگهش داشتم اون دستش که دردمیکرد گرفته بودم بعد دکتر عکسو نگتکرد گفت چیزی نمیبینم ببرین بیمارستان تخصصی

بهش استامینوفن بده دردش کمتر شه

الهیییی
شکستگیییی‌خییییلی سخته
متاسفانه ما مادرها فک میکنیم بچه چون راه میره وحرف میزنه عقلش میرسه درحالی که واقعا ۲۵درصد مغزشون توانایی فهم داره

وای عاخی بچم
توروخدا مواظبش باش باهاش مدارا کن

چقد بد درکت میکنم خیلی سخته
حالا اتفاقیه ک افتاده
دستش ترک گرفته انشالا ک زودی خوب میشه
اگه خدایی نکرده شکسته باشه نیاز ب جراحی داره
انشالا همیشه بلا از همه بچه ها دور باشه
واسش صدقه بنداز

الهی قربونت برم من ناراحت نباش بچس پیش میاد براش ی خونی بده حتما

عزیزم خودتو سرزنش نکن
میدونم ناراحتی ولی برای خیلی هاپیش میاد

اخ الهی بمیرم فرشته خدا

اتفاقیه که افتاده عزیزم
خودت رو سرزنش نکن لطفا
تو مادر فوق العاده ای هستی جانم

سوال های مرتبط

مامان مامانِ تودلی مامان مامانِ تودلی ۴ سالگی
مامانا چیکار کنم یک هفته اس دخترم رواااانی کرده
خودم دارو اسنترا میخورم
مثلا امروزو بگم صبح بلند شد، بعد گفت موهامو ببند گفتم باشه بعد گفت موهامو بد بستی با داد و گریه گفتم بیا دوباره ببندم بعد میگه نه من نمیخوااام تو نمیبندی بعد خودشوووو میزد و گریه و داد و فریاد خلاصه موهاشو بست و ساعت ۱برقامون رفت گفت ازت ناراحتم تو منو نمیبری پارک گفتم مامان جان گرمه ، بری خون دماغ میشی بعدازظهر میبرم بیرون از اونام هستن ک الکب حرفی نمیزنم واقعا قول بدم انجام میدم ) خلاصه دوباره شروع کرد ن تو منو نمیبری پارک تو الکی میگی دوباااااره گریه دوباره خودشو زدن و جیغ و داد
خلاصه بازم گذشت تاابنکه رفت جلو در با دختر همسایه بازی کنه گفت مامان برم خونه اونا بازی کنم منم گعتم برید بازی کنین منم برم سوپری خوراکی بخرم بیام پیشتون
اونم گفت باشه رفتن و بازی کردن و منم رفتم خوراتی خریدم و بردم دادم یکیشو اون یکیشم دخترم
دوباره دخترم شروع کرد که ن از تو ناراحتم چرا ب اون میدی و دوووووباره جیغ و گریه و مثل لر زبانا که تو مراسماشون مویه میکنن صدرتشو خنج میندازه منم چند روزه انقدر عصبی بودم اخرش از پشتش بشکون گرفتم و اوردمش خونه
واقعا نمیدونم چیکار کنم جدیدا خیلی این حرکتش بیشار،شده
ازمایشم دادیم همش اوکی و مشکلی نداره
و اینکه خودم ادم زود جوشی ام ولی واقعا کنترل میکنم ولی دیگه از صبح ک پا میشه تاااااا شب گریه
واقعا کم میارم واقعا دیگه میشینم گریه میکنم
نمیدونم چیکار کنم
مامان فندوق مامان فندوق ۴ سالگی
ای خدا🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️😭

صبح مادرشوهرم زنگ زده به شوهرم که امشب میاین خونمون؟ اگه میاین شام بذارم شوهرمم زنگ زد یه من گفت بریم یا نه گفتم خب بریم تا رفتیم دیدم داره سرفه میکنه گفت دکتر بودم گفتم چرا گفت یکم گلوم درد میکنه مال هواست دیدم همه داروهایی که دکتر بهش داده دارو سرماخوردگی بعد قبلش با من دست و روبوسی کرد همشم پسرمو بغل میکرد بوس میکرد خیلی ناراحت شدم چون هروقت مریض میشدن خودش میگفت نیاین بعد ایندفعه اینجوری کرد
منم قبل از اینکه برم خونشون خربزه خوردیم با پسرم همینکه خوردم چون آلرژی شدید دارم گلوم شروع که به خارش و سوزش حالا وقتی از اونجا برگشتیم هی توهم سرماخوردگی دارم به پسرمم قبل خواب گفتم مامان گلوت درد میکنه گفت آره گفتم کجاش دست گذاشت رو گلوش گفت این وسطش حالا نمیدونم واسه خربزه که خوردیم اینجوری شدیم یا از مادرشوهرم گرفتیم😭
من تا رسیدم قرص سرماخوردگی و ویتامین دی خوردم به شوهرمم گفتم ویتامین سی بخره بخورم
پسرمو نمیدونم چیکار کنم😭😔