سلام وقتتون بخیر
تجربه ی مهدکودک بردن بچه۲۱ماهه
خانما من امروز دخترمو بردم مهد و خیلیم تعریف شنیده بودم از این مهدی که بردم اما خب اموزش انچنانی که برای این سن ندارن و ساعتش۹تا۱۲بود که خب این تایم دخترمن خوابه ازطرفیم فوق العاده هوا گرمه این تایم و میترسیدم گرما زده بشه بعد ازاینکه بردمش داخل مهد اول که یه چنددقیقه ای دخترم غریبی میکرد و از بغلم نیومد پایین میخواست کنارم باشه و یکم گریه کرد(بااینکه دخترمن فوق العاده اجتماعیه و دوست داره کلا بابچه ها باشه)بعد یکم که گذشت خانمی که مدیر مهد بود دخترمو گرفت از بغلم و برد با بچه ها باشه یکم که گذشت حدودا نیم ساعت دیدم نلا داره میاد سمتم دوباره مربیش اومد دنبالشو بردتش ولی بازم نیم ساعت بیشتر نموند سرجمع یکساعت تونست بمونه،تواین یکساعت من خودم خیلی نگران بودم از همه جهت که نکنه دعواش بشه با بچه ای یا نکنه مریض شه یا اینکه الان شیرو کیکی که دادم ایا بهش میدن یانه کلا خیلی نگران بودم و تصمیم گرفتم دیگه نبرمش تا زمانی که کامل به حرف زدن بیوفته و بیاد تمام وقایعو برام تعریف کنه و راحت بمونه
این بود تجربه من گفتم دراختیارتون بزارم

۵ پاسخ

مرسی عزیزم جالبه منم دخترم شرایطش مثل دختر شما هست تنها هست و خیلی دوست داره کسی کنارش باشه همش دوست داشتم ببرم جای سرگرم بشه اما درسته واقعا باید بزرگتر بشن که کمی از پس خودشون بر بیان دکتر بهم گفت از ۳سالگی بزار مهد.فعلا در حد خانه بازی و پارک میبرم فقط

اگه شاغل نیستی و مجبور نیستی مهد نبر چون هنوز نمی تونه اتفاق هایی که میفته و رفتاری که باهاش میشه رو بیاد بهت بگه. من شاغلم و مجبور بودم بزارمش مهد ولی از شرایط و رفتار اونجا راضی نبودم و بعد 6ماه از مهد آوردمش بیرون و براش پرستار گرفتم

سلام گلم ممنون😚

نمیدونم والا آدم تا مجبور نباشه نباید بچه ی دوساله رو بزاره مهد

ببین هم رو خودت باید کار کنی که استرس کمتری داشته باشی، هم اینکه بچه یه کم بزرگتر شد خواستی بذاری، این عادیه که حتی تا یکی دو هفته بچه همچنان غریبی کنه.

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
پارت اول
سلام مامان ها
می‌خوام از یه تجربه بگم از راهی که خیلی ها سردرگم هستن که برن.
یا نرن
من قبل از اینکه دخترم رو از شیر بگیرم اینجا سوال پرسیدم
بعضی ها در حد چند کلمه جواب دادن و نتیجه نگرفتم کامنت ها رو
خوندم و بعضی ها خیلی خوب راهنمایی کرده بودن خلاصه من زیاد اهل پیام گذاشتن نیستم فقط چون خیلی زجر کشیدم این چند روز
خواستم اینجا بگم شاید کمکی به بعضی از مادرها بشه
دختر من از ساعت دوازده شب که موقع خوابش بود تا دوازده ظهر که بلند میشد دو ساعت دو ساعت شیر می‌خواست گاهی یه ساعت به ساعت نه با آب نه با سرپا دور دادن آروم نمیشد بخاطر اینکه باباش غر نزنه سریع مجبور میشدم شیر بدم
سعی کردم صبح ها ۹صبح که برا شیر بیدار میشه دیگه ندم که بلند بشه ولی باز چشم بسته گریه میکرد و شیر می‌خواست وقتی بلند میشد هم صبحونه نمی‌خورد و بسیار بد غذا بود .البته تا اردیبهشت که پیش مامانم بود و من سرکار بودم بهتر بود
تابستون که کنارش بودم بدتر بدغذا شد و طلب شیر میکرد
منم مجبور بودم بخاطر اینکه مهر باید برم سرکار و دیگه نمیتونستم از شیر بگیرم و بدغذاییش ازارام‌میداد شوهرم هم یا سرکار بودو وقتی خونه بود خیلی باهاش بازی نمی‌کرد و به این خاطر نمیتونستم رو اون حساب باز کنم و
تصمیم به گرفتن شیر کردم اونم موقع ای که شوهرم شبکار باشه و آرامش بیشتری باشه واونم بد خواب نشه و غر بزنه
فقط هم شیر خودم رو میخورد
طبق تجربه یک یکی از مامان ها آبلیمو زدم لب زد دید ترشه و چند دقیقه بعد دوباره امتحان کرد و دیگه اصلا سراغش نیومد
یکم بی قراری کرد و خوابید دوبار تا صبح بیدار شد و گریه کرد
روز دوم خونه مامانم خواهر زاده هام پیشش بودن خوب بود
مامان هلـــــــسا مامان هلـــــــسا ۱ سالگی
سلام مامانا میخوام از اولین تجربه سفر هواییم با هلسا (به مشهد)بگم شاید بدرد بعضیاتون بخوره ✈️

راستش همسرم یهویی بلیت هواپیما گرفت و سفرمون خیلی یهویی اتفاق افتاد
همش حس میکرد ممکنه هلسا تو هواپیما خیلی جیغ و داد کنه ‼️
اولش برای هلسا عجیب و جدید بود و از اینهمه آدمی که دورمون بودن خجالت کشید کم کم اوکی شد دلش میخواست از بغلم بیاد پایین من سعی کردم با گوشی فیلم و کلیپ و بازی سرگرمش کردم

به مشهد رسیدیم تو هتل تقریبا اذیتی نداشت و هتلمون رو به حرم بود اکثرا میرفت پشت پنجره خیابون و مردم و گنبد رو نگاه میکرد یا با وسایل بازی که براش بردم سرش گرم بود
تایمی که میرفتیم حرم اصلاااا نمینشست و مدام در حال بازی بود خصوصا با بچه های دیگه
من تمام مدت با کالسکه میبردمش همه جا و این خیلی کمکم کرد
موقع برگشت هم انقدر خسته بود که از لحظه پرواز خوابید تا برسیم فرودگاه تهران☺️
.
بنظرم چند مورد مهم تو این سفر خیلیییی کمکم کرد :👇🏻

۱) بردن کالسکه مسافرتی
۲)پستونک، باعث شد فشارهوای داخل هواپیما اذیتش نکنه و هرتایمی خسته بود آرومش میکرد
۳)نزدیک بودن هتل به حرم ،هتل ما تقریبا توی صحن حرم بود و خیلییییی رفت و آمد با بچه برام راحت بود
۴) وسایل بازی که دوست داشت همرام بردم و هرجا حوصله اش سر میرفت با اونا بازی میکرد
۵)من همرام بلوز و شلوار گرم هم بردم اتفاقا شبا داخل هتل خیلی خنک میشد و میپوشوندم که دو هوا و مریض نشه
۶)از کیکی و خوراکیایی که دوست داشت ۴-۵ تا قبل از رفتنمون خریدم همرام بردم و که مجبور نشم اونجا دنبالش بگردم و بخرم، هرموقع گرسنه اش بود بهش میدادم

خلاصه جای همتون خالی امیدوارم به زودی قسمت هرکسی که دوست داره بشه😍😘