سلام مامانا میخوام از اولین تجربه سفر هواییم با هلسا (به مشهد)بگم شاید بدرد بعضیاتون بخوره ✈️

راستش همسرم یهویی بلیت هواپیما گرفت و سفرمون خیلی یهویی اتفاق افتاد
همش حس میکرد ممکنه هلسا تو هواپیما خیلی جیغ و داد کنه ‼️
اولش برای هلسا عجیب و جدید بود و از اینهمه آدمی که دورمون بودن خجالت کشید کم کم اوکی شد دلش میخواست از بغلم بیاد پایین من سعی کردم با گوشی فیلم و کلیپ و بازی سرگرمش کردم

به مشهد رسیدیم تو هتل تقریبا اذیتی نداشت و هتلمون رو به حرم بود اکثرا میرفت پشت پنجره خیابون و مردم و گنبد رو نگاه میکرد یا با وسایل بازی که براش بردم سرش گرم بود
تایمی که میرفتیم حرم اصلاااا نمینشست و مدام در حال بازی بود خصوصا با بچه های دیگه
من تمام مدت با کالسکه میبردمش همه جا و این خیلی کمکم کرد
موقع برگشت هم انقدر خسته بود که از لحظه پرواز خوابید تا برسیم فرودگاه تهران☺️
.
بنظرم چند مورد مهم تو این سفر خیلیییی کمکم کرد :👇🏻

۱) بردن کالسکه مسافرتی
۲)پستونک، باعث شد فشارهوای داخل هواپیما اذیتش نکنه و هرتایمی خسته بود آرومش میکرد
۳)نزدیک بودن هتل به حرم ،هتل ما تقریبا توی صحن حرم بود و خیلییییی رفت و آمد با بچه برام راحت بود
۴) وسایل بازی که دوست داشت همرام بردم و هرجا حوصله اش سر میرفت با اونا بازی میکرد
۵)من همرام بلوز و شلوار گرم هم بردم اتفاقا شبا داخل هتل خیلی خنک میشد و میپوشوندم که دو هوا و مریض نشه
۶)از کیکی و خوراکیایی که دوست داشت ۴-۵ تا قبل از رفتنمون خریدم همرام بردم و که مجبور نشم اونجا دنبالش بگردم و بخرم، هرموقع گرسنه اش بود بهش میدادم

خلاصه جای همتون خالی امیدوارم به زودی قسمت هرکسی که دوست داره بشه😍😘

تصویر
۸ پاسخ

داخلی ک پرواز کمه راحته ما اخرین سفر نزدیک۸ساعت تو پرواز بودیم خداروشکر چون شب بود خوابید همشو تقریبا اخرا بیدار شد ک جاش راحت نبود یکم نق زد کلا سفر سخته با بچه😆ولی من ترجیح میدم برم با هر سختی ای🤣

زیارت ثبول چون گرمه موندم اواخر شهریور برم
غدا چی غدای هتلو میخوره راحت؟؟

منم یه سالکی دخترمو بردم خداروشکر زیاد اذیت نکرد

پسرمن اصلاروی کالسکه نمیومونه

عزیزم زیارت قبول
ما هم ۱ اردیبهشت رفتیم مشهد تا ۴ اردیبهشت
من دوس داشتم با قطار بریم ولی همسرم گفت سخته با قطار با بچه
گفت هوایی بهتره
و خداروشکر اذیت نشد بچم خیلی هم با مهماندارای هواپیما اوکی شده بود براشون می‌خندید اونام عاشقش شده بودن همش میومدن میگفتن چیزی کم کسر نداره علیسان☺️🫢

مرسی که تجربتون روبه اشتراک گذاشتیدزیارتتون قبول

زیارت قبول..انشالله

زیارت تون قبول باشه 😍

سوال های مرتبط

مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱ سالگی
تو این سن دیگه کم کم به بچه ها نوبتی انجام دادن بازی ها رو آموزش میدیم‌
اینطوری تو بازی با بچه های دیگه، صبرشون میره بالاتر.
من خودم همیشه نقش هم بازی دیگه ش بودم‌
توپ بازی که میکردیم میگفتم‌الان نوبت مامانه.
ولی تو این سن که خیلی با وسیله های بازیشون ارتباط بیشتری میگیرن و دنبال نقش دادن بهشون هستن،
از اسباب بازی هاش کمک میگیرم.
مثلا وقتی داریم خاله بازی میکنیم، خرسی هم میشینه یه گوشه تا نوبتش بشه،
اول رز برای عروسکاش غذا و چای درست میکنه، بهشون میده.
بعد یه تایمی بهش میگم الان نوبت خرسیه.
وخرسی میاد جلو قابلمه رو از رز میگیره و شروع میکنه به آشپزی میکنه.
اولین بار که اینکاررو کردیم رز گفت نه.
بهش گفتم مامان تو بازی کرد و نوبت خرسیه.
با اکراه داد وسیله هاشو.
بعد بازی ازش تشکر کردم که منتظر بود بازی خرسی تموم بشه.
امروز اما وقتی بهش گفتم نوبت خرسیه با ذوق داد وسیله هاشو و کمک هم میکرد، انگور میداد بهش که به عروسکاش بده.
یادتون باشه که بچه ها از بازی کردن همه چیز رو یاد میگیرن❤️
تایم کیفیمون بود و عکس نداریم ازش
عوضش عکس خودم🤣
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
#ایده بازی
سلام خانوما خسته نباشین
امروز با رایان بازی قایم باشک بازی کردیم یکی از اسباب بازی هاشو نشون دادم گفتم اینو تو اتاق قایم میکنم بگرد پیدا کن برام بیار
اول اسب رو چند بار تو اتاق گذاشتم جلو چشمش مثل رو عسلی یا رو تخت رو شوفاژ که پیدا کرد برام آورد بعدشم خروس رو هم اضافه کردم دوتاشو تو جای مختلف اتاق گذاشتم که پیدا کنه برام بیاره و هرسری با ذوق پیدا میکرد میورد منم میگفتم آفرین اسب رو پیدا کردی
اینجوری کلمه ی اسب رو هم یاد میگیره کلی به دایره ی لغاتش اضافه میشه یک ساعت باهم بازی کردیم و هم بازی بود هم من تونستم اتاق رو جمع و جور کنم 😀😀
این بازی کمک می‌کنه به :👇
۱-تقویت هوش
۲ـ تقویت دقت
۳ـ تقویت بینایی
۴ـ تقویت حافظه
۵ـ شناخت وسیله
۶ـ تکرار کلمه وسیله مثل اسب ، خرسی
با هرچیزی که دوست داری مثل پستونک یا اسباب بازی مورد علاقه بچه انجام بدین
برای بچه ها زیر یکسال که نمیتونن راه برن جلو چشمم زیر پتو یا پارچه قایمش کنین و بپرسین اسب کووو؟ تا پیدا کنه (راین ۹ماهه بود زیر پتوش قایم میکرد پیدا میکرد )
شماهم اگه ایده بازی دارین برام بنویسین👇
مامان 🍓شایلین🍓 مامان 🍓شایلین🍓 ۱ سالگی
سلام دوستای خوبم تجربه از شیر گرفتن شایلین:
شایلین از بدو تولد به انتخاب خودم شیرمادر میخورد و پستونک دهنیم نمی گرفت... و فقطم با شیر میخوابید
رفته رفته وابستگیش به شیرمادر بیشتر میشد و شبی چند بارم واسه شیر بیدار میشد و این اواخر حتی غذاها و میوه های مورد علاقشم نمیخورد
و از ۱۸ ماهگی دیگه هیچ وزنیم اضافه نکرده بود و تصمیمم این بود اواسط شهریور از شیر بگیرمش
یکشنبه گذشته نوبت چکاپ پیش دکترش داشت
دکترشم تصمیمونو واسه شیر گرفتن تایید کرد که تدریجی و از وعده های روز شروع کنیم
از دکتر که برگشتیم ساعت ۹ شب بود و آخرین باری که شایلین شیر خوره بود ۳ بعداظهر بود
دیدم بهونه ای واسه شیر نمیگیره کلی باهاش بازی کردیم و بهش غذا و میوه دادیم و ۱۱ شب شد و همچنان شیر نمیخواست
به همسرم گفتم راستش من خیلی حوصله روش تدریجی ندارم😩 چون هم زمانبره هم اواخر شیردهی بخاطر وابستگی شدددید شایلین به شیر بشددددت کلافه و عصبی شده بودم
تصمیم گرفتیم که دیگه از همون شب بطور کامل شیرشو قطع کنیم
و شایلینو گذاشتم رو پام و در عین ناباوری خوابش گرفت هم هم کلی بازی کرده بود و خسته بود هم با غذا و میوه سیر شده بود
همین که خوابش گرفت و گذاشتمش تو تختش بغضم تررررکید و با صدای بلند زدم زیر گریه خیلیییی خیلییییی دلتنگ و ناراحت شدم ...
خداروشکر خوابید تا ۵ صبح
بیدار که شد شیر میخواست و بهونه گیر شده بود و تو خواب غر میزد دیگه ۶ بیدار شدم و بهش صبحونه دادم که بخوابه باز بهونه شیرو داشت همسرمم گفت برو اتاق خودمون که نبینت من میخوابونمش و اونروزو مرخصی گرفت که کمک حالم باشه شایلینم خداروشکر خوابید تا ۱۰ بعدشم با باباش رفتن بیرون دو ساعتی و ظهرم باز رو پام گذاشتمش خوابید
یه بهونه هایی واسه شیر داشت اما خیلی گیر نمیداد
مامان نِلا😍💚 مامان نِلا😍💚 ۲ سالگی
سلام وقتتون بخیر
تجربه ی مهدکودک بردن بچه۲۱ماهه
خانما من امروز دخترمو بردم مهد و خیلیم تعریف شنیده بودم از این مهدی که بردم اما خب اموزش انچنانی که برای این سن ندارن و ساعتش۹تا۱۲بود که خب این تایم دخترمن خوابه ازطرفیم فوق العاده هوا گرمه این تایم و میترسیدم گرما زده بشه بعد ازاینکه بردمش داخل مهد اول که یه چنددقیقه ای دخترم غریبی میکرد و از بغلم نیومد پایین میخواست کنارم باشه و یکم گریه کرد(بااینکه دخترمن فوق العاده اجتماعیه و دوست داره کلا بابچه ها باشه)بعد یکم که گذشت خانمی که مدیر مهد بود دخترمو گرفت از بغلم و برد با بچه ها باشه یکم که گذشت حدودا نیم ساعت دیدم نلا داره میاد سمتم دوباره مربیش اومد دنبالشو بردتش ولی بازم نیم ساعت بیشتر نموند سرجمع یکساعت تونست بمونه،تواین یکساعت من خودم خیلی نگران بودم از همه جهت که نکنه دعواش بشه با بچه ای یا نکنه مریض شه یا اینکه الان شیرو کیکی که دادم ایا بهش میدن یانه کلا خیلی نگران بودم و تصمیم گرفتم دیگه نبرمش تا زمانی که کامل به حرف زدن بیوفته و بیاد تمام وقایعو برام تعریف کنه و راحت بمونه
این بود تجربه من گفتم دراختیارتون بزارم