رفته بودم سونوگرافی مادرشوهرم و مامانم و شوهرم اینا زنگ زده بودن چون بیمارستان بستریم نمیتونن بیان شوهرم دیروز اصن سرکار نرفت معطل بود بابامم شب کاره وقت ملاقات نمیشه بیاد حداقل ۱ ساعت و نیم راهه ... مامانم سرکار و مادرشوهرمم خونه اینجا ها رو بلد نیست .
بعد مادرشوهرم زنگ زد میگ کجا بودی جواب نمیدادی گفتم رفته بودم سونو گوشیم نبرده بودم😂🤭 بعد هعی دلداری میده هر موقع زنگ میزنه میگه نگرانن نباش خوب میشی توکلت به خدا باشع...و ازین حرفا🤣 بعد میگ سونو چکار کرد میگم هیچی اندام های بچه رو چک میکردن بعد بچه برعکس بود قیافش معلوم نبود فقط معلوم بود دستش کرده دهنش داره میخوره 😍😋 یهو دیرم میگه آی الهی فداش بشم ناز میکرده قربونش بشم گرسنش بوده گفتم اره من از ساعت ۱۲ تو صفم دیگ تازه ناهار خوردم هم خودم گرسنه بودم هم بچه😂😂😂 اولین بار بود این حرفا رو میزد 🤣 هم من ذوق کردم هم خدش😆😂😂😂😂 صحنه باحالی بودا با خنده داشت قربون صدقه نوش میرفت 😍😍

۳ پاسخ

بازم خداروشکر. ♥️♥️

بازم خوبه قربون صدقش میره
برا من تاقبل اینکه بفهمه حاملم چپ و راست میگفت خدانکنه حامله بشی بعدشم ک فهمید حاملم و پسره گفت بچه میخاسی چیکار
الانم میگ این پسر خودمه ب ت نمیرسه خودم میخام ببرمش خونم بزرگش کنم😏😏 انگار ک خودش میخاد بزاعه

چرا نگفتی بستری هستی
چرا بیمارستانی

سوال های مرتبط

مامان آنی و ویهان🩵🩷 مامان آنی و ویهان🩵🩷 هفته بیست‌وهشتم بارداری
خانوما بیان بگین چجوری فهمیدین باردارین 🥺😍
من خودم ۶ماه بود که زایمان کردم چون شوهرم کارش کرج بود من خونه مامانم بودم تو این تایم یع بار اومد بهمون سر زد ناگفته نماند 🍑🔞داشتیم ولی جلوگیری هم طبیعی داشتیم فکر نمی‌کردم باردار بشم باز شوهرم برگشت سر کارش منم خونه مامانم بودم تو این تایم هم‌من مریض شدم سرما خوردم کلی دارو آمپول سرم زدم رقصیدم نمیدونستم باردارم هیچی نشد اینم بگم ( من پریود هم نمی‌شدم) بعد این سرما خوردگیم یادمه ماه رمضون بود من روزه هم‌میگرفتم یه روز بعد افطار ناجور حالم بد شد روز بعدش نگرفتم از اون روز منو حالت تهوع گرفت بد جور تخمگ‌هام درد میکرد اومدم داخل گهواره گفتم مامانا بهم گفتن برو‌ تست بده مثبتی منم با اون تهوع و هوای بارونی بدو بدو رفتم تست گرفتم و دادم یهو شوکه شدم دیدم باردارم و گریه کردم کلی سترس داشتم به هیچ‌چی‌نگفتم روز بعدش به شوهرم زنگ زدم گفتم اونم استرسی هست کلا هنگ کرد یه وعضی بود منم چون خیلی تهوع داشتم و اینا گفتم یه سنو بدم ببینم قلبش تشکیل شده یا نه دخترم اون موقع شیش ماهش بود رفتن سنو گرافی دیدم بله یه جوجه تو شکمت هست که قلبشم تشکیل شده من و میگی خوشحال شدم نمی‌دونستم چجوری جلو خندم بگیرم زنگ زدم به شوهرم گفتم شوهرم هم فوری گفت بچه چیه گفتم معلوم نیست 🤣🤣 بعد یه هفته به مامانم گفتم مامانم میگی با ملاقه دنبالم کرد که زوده سنت کمه آنی کوچیکه خانواده شوهرم هم خیلی خوشحال شدن از روز میگذره و الا پسر مامان خدارو هزار مرتبه شکر ۷ماهه تو‌شکمم هست انشالله دوماه دیگ میاد بغلم الهی همه چشم‌انتظار ها باردار بشن باردار ها هم فارغ بشن بسلامتی 🥺🩵💖🩷