خانوما بیان بگین چجوری فهمیدین باردارین 🥺😍
من خودم ۶ماه بود که زایمان کردم چون شوهرم کارش کرج بود من خونه مامانم بودم تو این تایم یع بار اومد بهمون سر زد ناگفته نماند 🍑🔞داشتیم ولی جلوگیری هم طبیعی داشتیم فکر نمی‌کردم باردار بشم باز شوهرم برگشت سر کارش منم خونه مامانم بودم تو این تایم هم‌من مریض شدم سرما خوردم کلی دارو آمپول سرم زدم رقصیدم نمیدونستم باردارم هیچی نشد اینم بگم ( من پریود هم نمی‌شدم) بعد این سرما خوردگیم یادمه ماه رمضون بود من روزه هم‌میگرفتم یه روز بعد افطار ناجور حالم بد شد روز بعدش نگرفتم از اون روز منو حالت تهوع گرفت بد جور تخمگ‌هام درد میکرد اومدم داخل گهواره گفتم مامانا بهم گفتن برو‌ تست بده مثبتی منم با اون تهوع و هوای بارونی بدو بدو رفتم تست گرفتم و دادم یهو شوکه شدم دیدم باردارم و گریه کردم کلی سترس داشتم به هیچ‌چی‌نگفتم روز بعدش به شوهرم زنگ زدم گفتم اونم استرسی هست کلا هنگ کرد یه وعضی بود منم چون خیلی تهوع داشتم و اینا گفتم یه سنو بدم ببینم قلبش تشکیل شده یا نه دخترم اون موقع شیش ماهش بود رفتن سنو گرافی دیدم بله یه جوجه تو شکمت هست که قلبشم تشکیل شده من و میگی خوشحال شدم نمی‌دونستم چجوری جلو خندم بگیرم زنگ زدم به شوهرم گفتم شوهرم هم فوری گفت بچه چیه گفتم معلوم نیست 🤣🤣 بعد یه هفته به مامانم گفتم مامانم میگی با ملاقه دنبالم کرد که زوده سنت کمه آنی کوچیکه خانواده شوهرم هم خیلی خوشحال شدن از روز میگذره و الا پسر مامان خدارو هزار مرتبه شکر ۷ماهه تو‌شکمم هست انشالله دوماه دیگ میاد بغلم الهی همه چشم‌انتظار ها باردار بشن باردار ها هم فارغ بشن بسلامتی 🥺🩵💖🩷

۲۳ پاسخ

آخی عزیزم 😍واقعا اگه خدا نخواد برگ از درخت نمیفته

ما پس فردای عرسیمون رفتیم مشهد از اونجا رفتیم تهران قم بعدش رفتیم کیش اونجا اقدام کردیم دیگه بعدش آمدم خونه رو بچه پریود هم شدم نمی‌دونم چجوری بعدش یه بیبی داشتم تو خونه شوهرم گفت بیا بزن دیگ زدم دست شوهرم بود دیدم میگه دوتا خط پررنگ افتاده حامله ای انقد خوشحال بود خودم تو شوک بودم😂

منم همسن توام و دومی رو باردارم و خودم از این بابت خیلی خوشحالم ولی سختی هم تا الان زیاد داشتم اما بازم همیشه خداروشکر میکنم ک ی پسر سالم بهم داده

من بعد دخترم دیگه بچه نمیخواستیم
بعد گذشت چند سال که دخترم همیشه می‌گفت تنهامگفتیم اوکی
رفتم تحت نظر باشم که ای وی اف کنم
۲.۳قلو بشه چون دوقلو ژنتیکی از دو طرف زیاد داشتیم شوهرمم بچه خیلی دوست داشت و دارهمنم همینطور کارای ای وی اف رو انجام دادیم به تعیین جنسیت رسیدیم فهمیدیم سرمون کلاه رفته که اینا اصلأ جنین شناس نداشتن
دستمون هم به جایی بند نبود که شکایت کنیم یا هزینمونو برگردونیم
دکترم گفت جفتتون سالمید چرا خودتون اقدام. به بارداری نمیکنیدبعد اون همه درد و هزینه دکتر گفت ۳ماه استراحت و تقویت برای بارداری اقدام کنید
ما می‌خواستیم یه دختر بشه ۲تا پسر
که بچه هامون جور بشن
از اون سال که اقدام کردیم نشد که نشد
اون سال دخترم ۱۱سالش بود دکترمتخصص دکتر عمومیهمشون میگفتن من استرس دارمهر ماه کیت تخمک گذاری هرماه بیبی چک تا گذشت دیگه تا امید شدم یکم
باز بیخیال نشدم ۱۲۴۰۰۰تا صلوات نذر کردم و خوندمسوره طلاق و واقعه هر روز می‌خوندم سوره محمد رو چله گرفتم نشد که نشدبهمن ماه تست زدم نشد
دخترم خیلی ناراحت شدمنفی بود
گفت ماه بعد خدا بهمون نینی داد داد نداد دیگه نمیخوام گفت دیگه می‌خوام تک فرزند بمونم فقط این ماه رو از خدا نینی می‌خواموگرنه دیگه نمیخوام 😂
تا ماه بعدش ۱۲اسفند پارسال ۵روز به موعدم بیبی زدممثبت شدم با گریه اومدم به شوهرم با اشاره گفتم مثبته اونم دیگه باور نمی‌کرد
کلی نقشه برای اونروز کشیدهولی جور دیگه رقم خورد 🥲که شوهرم به دخترم لو داد من فقط اشک ریختم و باورم نمیشد
شوهرم گفت تا ۱هفته صبر کنیم بعد بریم آزمایش که خیلی سخت بود
چون یه بار دیگه مثبت شده بود سال پیشش دیگه میترسیدکه رفتیم پیش دکتر سونو نوشت گفت بارداری تا آخر فروردین هیچ کس نمیدونست
حتی به خاطرش مسافرت هم نرفتیم 🥰

خدا جفت بچه هاتو حفظ کنه برات
من سه سالو نیم بود که باردار میشدم و سقط میشد بعد پنج تا سقط دیگه امیدی نداشتیم و وقت گرفتیم بریم iui، اسفند تا اواخر فروردین هرچی رابطه داشتیم جلوگیری نمیکردیم😂چون میگفتیم خو باردار نمیشم دیگه... فروردین روز تخمک گذاری رقتم دکتر، دکتربهم گف فولیکول غالب نداری اضن ولی ضخامت رحمت رفته بالا، کل مسیرو گریه کردم ک چرا اینطوری شد، منتظر موندم دوهفته بعدشپریود شم و برم ک داروهامو بدن و آماده شم برا iui، هرچی منتظر موندم پریود نشدم😂😂 بی بیچکم ک مثبت شد ب شوهرم گفتم بپر انوکسا بخر، چون مشکل انعقاد خونم دارم، بتامم خیلی بالا بود دکترا گفتن سرطانع بچه نیس موندم پس فرداش رفتم مجدد بتا دادم و دیدم خداروشکر بتام رفته بالا 🥺 و باردارم راستی راستی🥺... نگو اونموقع هم فولیکول غالب نداشتم بخاطر بارداریم بوده🥺

من با اینکه با برنامه بود و اولین اقدام بود ولی خیلی شوک شدم من پریودام خیلییی منظمه تایم پریود ک شد تموم علائمشو داشتم ولی پریود نمیشدم وایسادم تا ۷ روز اینا دیگ مامانم گفت برو ی بیبی بگیر منم گرفتمو با ی مثبت خیلییی پررنگ مواجه شدم🫠🫠😍خیلییی خوشحال بودم ولی شوکه هم بودم ک با اولین اقدام اینجوری شد😅

وای با نوشته هات
استرس گرفتم
خوشحال شدم
خندیدم به ملاقه مامانت😂😂😂
الهی شکر تنش سلامت 🫀

عزیززززم بسلامتی انشالله خدا هردوشون رو برات حفظ کنه و درکنار هم شاد باشید.
منم کلا بارداریم ناخواسته بود اینم بگم بچه اولمه ، رابطه داشتیم همراه جلوگیری و دقیقا ۷دیماه رفتیم قشم با دوستامون بودیم خلاصه اونجا خیلی اینور اونور رفتیم و سوارقایق شدیم یه ساعت روی آب بودیم و دریا مواج یعنی وقتی من اومدم پایین از شدت کمردرد نمیتونستم راه برم.خلاصه وقتی برگشتیم تایم پریودی من بود من تمام علائم مثل کمردرد،دلدرد،پادرد،بی عصابی،دلپیچه که همیشه موقع پریودی بود رو داشتم بجز خونریزی،رفتم دکتر و گفتم برام آمپول بنویس پریود بشم دیگه نمیکشم گفت برو یه بیبی چک بزن و بیا تا برات بنویسم خلاصه رفتم بیبیچک گرفتم و رفتم تو مطب زدم مثبت شد و خلاصه استرس گرفته بودم بدون هیچ آمادگی ولی الان دنیام شده این دختر😍

من که برنامه ریختم و دوتامون در جربان بودیم

چه جالبه بارداریت😄❤️

الان کمک دست داری گلم چون با بچه کوچیک سخته

با گریه اخه با جلوگیری مگه کسی حامله میشههه خدایا من بکش اون موقع خیلیییییی ناراحت بودم اقدام به سقط ‌کردم ولی فقط هماتوم ایجاد شد و هیچ خبری از سقط نبود دیگ قلبش تشکیل شد هیچکاری نکردم

منم ۱۸ سالم بود پسرم بدنیا اومد پسرم ده ماهش بود دیگه اون موقع جلوگیری طبیعی داشتم دستگاه نداشتم ماه بعدش از پریودم گذشت بی بی زدم دیدم مثبته همون روز هم عروسی میخواستم برم چون من استراحتی بودم تو بارداری خیلی ترسیدم ولی پا شدم همون عروسی رقصیدم حال کردم خلاصه بعدش رفتم پیش دکترم
دکترم گفت چی شده باز حامله ای گفتم اره فک کنم بی بی رو نشون دادم بله آزمایش اینا نوشت دیدیم بله باردارم

چون من خیلی میرفتم پیش دکترم الان هم برم میشناسه منو ولی چون بارداریم پر خطر بود خیلی مراقبم بود

خلاصه شوهرم پسر خیلی دوست داشت بعد پسر هم میگفت فقط دختر عاشق دختر بود
رفتم سونو خواستم مژده گونی بگیرم گفتم دختره گفت خودم میدونستم یه جوری بر خورد بهم که نگو

ولی من سر دخترم اصلا هیچی نفهمیدم خیلی بهتر بودم انگار حامله نبودم فقط شکمم بزرگ بود یکم اذیت میکرد
ولی سر پسرم مردم و زنده شدم

چه جالب هم یه بار رابطه داشتی هم جلوگیری اما باردار شدی وقتی خدا بخواد همینجوره ، انشالله بسلامتی گلم

عزیزم بسلامتی

آخی عزیزم
الهی خدا جفتشونو نگه داره برات
و بسلامتی بغل بگیری و بزرگشون کنی

خیلی خوب بود کاش منم دومی رو اینجوری خدا بهم بده 😍

والا ما کلا از اول نامزدم بودیم رابطه داشتیم و جلوگیری طبیعی..
ولی خب بعد عروسی تعداد رابطه ها زیاد شد و بازم جلوگیری داشتیم🫠😂
عید بود یادمه باید پریود میشدم..پریودای من سر تایمه..یکی دوروز عقب انداختم بعد مامانم گف به دلم افتاده حامله ای🫠😂گفتم نه بابااااا
ولی تو فکرش بودم..خلاصه گفتم بزا بیبی بگیرم بزنم خیالمون راحت بشه..ک دیدم بلهههه مثبته پررنگه😂حالا کجا بودم؟خونه مادرشوهرم..

همون ی بار کار خودشوکردههه🤣😂
انشاالله بسلامتی بغل کنی گل پسرو💙❤

چه جالب به سلامتی بغل بگیری آقاپسرتو

عزیزمممم خداروشکر دیگه تا مدتها جلوگیری مطمین داشته باش باهم بزرگ میشن الحمدالله که جفتشم داری وان شالله خدابرات حفظشون کنه

اوخ اوخ همون یبار اتیشی بوده زود گرفته😂😅🤦‍♀️

وای من جات استرس گرفتم 😀

سوال های مرتبط

مامان کارِن✨️🧸 مامان کارِن✨️🧸 هفته بیست‌وهفتم بارداری
خیلی خستم امروز🦥
فعلا برنامه ی خاصی ندارم تا ماه دیگه خریدامو شروع کنم😶دیشب شوهرم میگه تو چرا هیچی نمیخری برای بچه، گفتم فعلا زوده😁عجله نکن
تو دلم گفتم کاشکی تو به فکر کادو زایمان باشی🦧میگم خیلی عجیبه یه موجود زنده تو بدن یه موجود زنده ی دیگه، زندگی میکنه😶‍🌫️بعضی وقتا میترسم از این موجود🤐مثلا یه پسر تو شکم یه دختر😦عجیبه
بچه که بودم یه بار از مامانم پرسیدم زایمان طبیعی چه جوریه شاید ۸ سالم بود🤣گفت خدا شکمتو باز میکنه بچه میاد بیرون باز میبینده🤣🤣گفتم یعنی چی؟ گف نافت باز میشه بچه میاد بیرون باز بسته میشه🤣🤣🤣تو عالم بچگی دغدغم نافم بود... همچنان جاهل و نادان بودم تا ۱۳ سالگیم که پریود شدم و خالم گف از همون جایی که خون میاد بچه هم میاد گفتم یا خدااا اینجا که سخت تره....در همون عالم بچگی از مامانم پرسیدم خانوما چه جوری باردار میشن؟ گف میری به دکتر میگی بچه میخام بهت قرص میده میخوری باردار میشی😅😅 باز دوباره تو همون زمان ۱۰ ۱۱ سالگی دوستم گف باباها جیش میکنن تو مامانا بچه درست میشه🤣🤣🤣د ه ن ت سرویس
روزی که فهمیدم از یه س و ر اخ هم پریود میشی هم باردار میشی و هم زایمان میکنی
دیگه اون غزل سابق نشدم😶
مامان آیسل خانوم 🇮🇷 مامان آیسل خانوم 🇮🇷 هفته سی‌ویکم بارداری
رفته بودم سونوگرافی مادرشوهرم و مامانم و شوهرم اینا زنگ زده بودن چون بیمارستان بستریم نمیتونن بیان شوهرم دیروز اصن سرکار نرفت معطل بود بابامم شب کاره وقت ملاقات نمیشه بیاد حداقل ۱ ساعت و نیم راهه ... مامانم سرکار و مادرشوهرمم خونه اینجا ها رو بلد نیست .
بعد مادرشوهرم زنگ زد میگ کجا بودی جواب نمیدادی گفتم رفته بودم سونو گوشیم نبرده بودم😂🤭 بعد هعی دلداری میده هر موقع زنگ میزنه میگه نگرانن نباش خوب میشی توکلت به خدا باشع...و ازین حرفا🤣 بعد میگ سونو چکار کرد میگم هیچی اندام های بچه رو چک میکردن بعد بچه برعکس بود قیافش معلوم نبود فقط معلوم بود دستش کرده دهنش داره میخوره 😍😋 یهو دیرم میگه آی الهی فداش بشم ناز میکرده قربونش بشم گرسنش بوده گفتم اره من از ساعت ۱۲ تو صفم دیگ تازه ناهار خوردم هم خودم گرسنه بودم هم بچه😂😂😂 اولین بار بود این حرفا رو میزد 🤣 هم من ذوق کردم هم خدش😆😂😂😂😂 صحنه باحالی بودا با خنده داشت قربون صدقه نوش میرفت 😍😍
مامان تو دلیم مامان تو دلیم روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا.

اومدم از مشکلی که برام پیش اومده براتون تعریف کنم.
الان به این. نتیجه رسیدم که باید بیشتر مراقب خودم باشم. و هر شرایطی پیش اومد اگه خطرناک بود سریع به دکتر مراجعه کنم.

من تقریبا سه روز پیش هوس ذرت مکزیکی کردم به شوهرم گفتم بره بلال بگیره بیاره تا من درست کنم بخوریم. من بلال ها رو بعد از اینکه شوهرم خرید جوشوندم همین موقع که بعدش آبکش کردم اومدم یه چند تا دونه بخورم هواسم نبود روش از همون مو های کلاهک روی بلال هست روی اون چند تا دونه بود و منم حواسم نبود خوردم. تا خوردم توی گلوم گیر کرد و شروع کردم به سرفه زدن اونم خیلی بد و وحشتناک به حدی رسیدم که شوهرم مجبور شد بزنه تو پشت گردنم تا نفسم نگیره. بعد از 10 دیقه تا یک ربع بعدش بهتر شدم و خیلی آب خوردم. بعد از اون شب همش درد میومد سراغم منم با شیاف پروژسترون اروم میکردم خودمو تا دیشب این مشکل دردامو به دکترم گفتم اونم گفتش باید حتما بیای حضوری مطب. تا اینکه امروز رفتم دکترم اینجوری گفتش و خیلی ناراحت شدم🙏🏼😔
مامان دیار🧸


💙✨ سرزمین من مامان دیار🧸 💙✨ سرزمین من هفته سی‌وسوم بارداری
مامان کارِن✨️🧸 مامان کارِن✨️🧸 هفته بیست‌وهفتم بارداری
مامان سوگند مامان سوگند روزهای ابتدایی تولد
سلام خانما خوبین یه سوال دارم هر کس می‌دونه لطفاً بهم بگه .من چند هفته پیش یه شب تو خواب کف دستام خارش گرفت بعد دیگه چند روز بود بدنمم همینطوری خارش می‌گرفت به قدری ک نمیتونستم دستمو از بدنم بردارم ی جا رو میخاروندم یه جا دیگه باز همون طوری میشد تا اینکه یه روز رفتم بهداشت اونجا ماما بهم گفت باید آزمایش بدی رفتم آزمایش دادم آزمایش نشون داد ک آنزیم های کبدیم مشکل داره بالاست اومدم به بهداشت نشون دادم گفت باید بری دکتر گوارش که دارو بده منم هرکار کردم نشد یه نوبت بگیرم دیگه بیخیال شدم البته که دو هفته میشه بدنم الان خارش ندارع بعد از روز پنج شنبه هفته پیش بهداشت زنگ زد میگه نرفتی گفتم نه و..گفت حتما برو گفتم باش گفت جوابگو بیاری بازم من نرفتم تا اینکه دیروز دوباره زنگ زد گفت نرفتی گفتم نه گفت خیلی بی‌خیالی بیرون حتما تا فردا جواب و هم بیار برام دیگه مجبور شدم امروز رفتم دکتر زنان گفتم اینجوری بوده و.....گفت یا بستری شو که ازت سنو و آزمایش ....دوباره بگیریم یا هم خودت بیرون جدا جدا برو هم سنو هممرازمایش بعد گفت ۳۷هفته هم ختم بارداریت هست نوتر قلب جنین گرفت خوب بود ضربان و....ولی منو خیلی ترسوند حس میکنم الان نمی‌دونم چیکار کنم بحرفش نکردم بستری نشدم حال اینکه سنو ...جدا جدا هر کدوم برم نداشتم اومدم خونه بیخیال شدم الان باید فردا برم بهداشت حتما نمی‌دونم چیکار کنم چی بگم بهش چون بهداشتش خیلی پیله هست ؟؟؟