۳ پاسخ

حالا پسر من هرجا میریم ب هیچی دست نمیزنه با اهالی اونجا بخصوص بچه ها خودشو سرگرم میکنه

من میرم خونه بابا مامانم اصلا نمیگن نریز،نکن، وقتیم من میگم میگن کاریت نباشه بچس ولی میرم خونه ی مادرشوهرم ، اونم حساس ینی از حالت هاش میفهمم دگ ولی نمیتونه ب روش بیاره، پدرشوهرمم از یطرف میگه نکنن،نریز، اصلا راحت نیستم اونجا

پدر شوهرا همینن اشکال نداره بچه تو این سن کنجکاوه دلت براش نسوزه بزار کارشو بکنه بچه

سوال های مرتبط

مامان یارا مامان یارا ۲ سالگی
چندبار اینجا از احساسی بودن پسرم پست گذاشتم.

فکر میکردم زوده هنوز براش انقد ابراز احساسات.
مدیریت این همه احساس برای بچه به این سن واقعا چقد کار دشواریه.

پسرم از همون اوایل که بازی میفهمه و باباشو شناخته. میدونست مه با مامان بازی های نشسته و آروم میکنه و با باباش بازی های فیزیکی و بازی هایی ک نیاز ب فعالیت زیاد دارن.

اولین بار 6 ماهش بود وقتی وهرم تعطیلات عیدو خونه بود و روز 14 فروردین رفت سرکار و 7 عصر اومد خونه با اولین ذوق بیش از اندازه پسرمون مواجه شد خنده های بلندش جیغ های ممتدش. همسرم تعجب کرده بود که تاحالا اینکارو نمیکرد چی شد یهو؟ گفتم ببین دو هفته ست خونه ای حالا بچه 5.5 ماهه نبود چند ساعته تو توی خونه رو فهمیده.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

حالا از دیروز ب مدت 3 روز شوهرم رفته ماموریت تهران و مادرشوهرم خونه ماست. دیروز مهمون بودیم مهمون یکی از فامیلای مادرشوهرم که قراره بره حج. با اسنپ رفتیم و پسرم یکسر میپرسید بابا؟ و دستاشو 🤷‍♂️ اینجوری گرفته بود ینی بابا نمیاد؟
عصری رفتیم قدم بزنیم با مادرشوهرم و یارا باز پرسید بابا؟
شام میخوردیم میپرسید بابا؟
موقع خواب هم سوالش همین بود باز بابا؟

من هیچوقت بهش دروغ نگفتم سعی کردم حققیت رو بصورت مثبت بهش بگم همیشه مثلا میگفتم یه دونه میخوابیم پا میشیم یه دونه هم بخوابیم بعدش بابا میاد.

واقعااااا برام حجم این همه احساس بچه به این کوچیکی چقد ظرفیت داره؟
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱ سالگی
خدا هیچکس رو با همسایه نفهم نندازه،که مجبور میشی خونت رو بفروشی فرار کنی از اون محیط، واحد بغلی ما به حدی نفهم و کم شعور و گستاخ هستن که هرچقدر بهشون تذکر میدیم انگار نه انگار ظهر از ساعت 2تا 3.5دقیقا زنه با تلفن بلند بلند حرف می‌زد انگار تو خونه ما بود😑بعد از اون بچه هاش عین اسب میدویدن اینور اونور جیغ میزدن مادر هم بیشتر از اونا جیغ میزد سرشون انگار از طویله اومدن خب آدم بی‌شعور تو که فرهنگ آپارتمان نشینی نداری غلط میکنی میای اینجا باعث سلب آسایش بقیه میشی برو وسط کوه خونه بگیر اینقدر جیغ و داد کنین که جونتون در بیاد، دخترم گریه میکرد از صدای اونا بچه بدخواب شده بود نمیتونست بخوابه دیگه صبرم لبریز شد داشتم از عصبانیت خفه میشدم در رو باز کردم با صدای بلند اسم زنه رو صدا زدم اومد دم در گفتم این چه وضعشه 2ساعته هی منتظرم این جیغ و داد و تلفن های جنابعالی تموم بشه بلکه بتونم بچمو بخوابونمش، صداتون کل ساختمان رو گرفته به غیر شما ببین صدای کسی درمیاد! اینقدر داد میزدم خودم فشارم افتاددر رو کوبیدم اومدم تو یه ساعت بعد دوباره شروع کردن، برای اینکه خودش راحت بشه بچه داد میزنه یا گریه میکنه در رو باز میکنه بچه رو میندازه تو راهرو آپارتمان در رو میبنده بچه هم هی جیغ و گریه به در میکوبه که مامان باز کن اصلا یه وضعیتی دارم ها فقط خدا میدونه برام دعا کنین خونمون پول خوب بخرن از اینجا برم هرچه زودتر