Zahra👨‍👩‍👦‍👦:
امروز مامانم مهمون داشت امیرحسین انقد اذیتم کرد انقد بهونه کرد گفتم غلط بکنم من ی جا برم
ابجیمم ک‌دوقلو دارع وقتایی ک اونم هست انقد شلوغ میشه قاطی پاتی میشه خونه مامانم ک‌چی بگم هیچ راضی نمیشم باهم بریم

نمیدونم‌چراانقد بهونه میکنه امیرحسین انقدم مگ بچه اذیت میکنه

نوه عمم با بچه های من همسنه دختره اون
بلبل زبون انقد قشنگ‌حرف میزنه
این بشر فقط موند تو پذیرایی با توپ و گلسر و گوشی مشغول شد هیچ اتاقم نرفتا ی نگا‌کنه حداقل همون چسبید ب ننش
بچه های من آباد میکنن‌همه جارو باز ایناهیچ راضی ام دیگ اخراش از کارگاه بابام تبر برداشته بود امیرحسین😐 میگف باید بزاری بزنم ب شیشع😭

🤣🤣🤣🤣
قشنگ پسر خودمو با بچه خواهرمو تصور کردم
اصلا راضی ب مهمونی نمیشم انقد شلوغ میکنن اصلا نمیفهمم چی میخوریم چی کار میکنیم
تبر🤣🤣🤣🤣

عزیزم دخترای منم خیلی شلوغن خب معلومه اگه گوشی بدم میشینن مشغول میشن ولی من هیچ وقت گوشی نمیدم
دیروزم برده بودمشون دکتر گف اصلا گوشی نده بهشون

پسر منم همینه

دقیقا دختر منم همینجوره وقتی خونه بابام یا مهمونی جایی میرم بیزار میشم دوس دارم زود برگردم خونم

قدیم بچه میدید بازی میکرد اما الان‌اصلااا‌‌یا میخواد بزنه بچه ها رو یا فراریشون بده

اوف منم یکی دارم‌مثه‌‌پسر توخواهرم یعنی یکاری میکنه روان برامون نزاشته همش بهونه گریه الکی دوست دارم‌خودمو بکشم نه خونه میشه باهاش موند نه باهاش رفت بیرون‌کلا روان نزاشته برام

نمیدونم چرا خنده ام گرفت