تجربه من از زایمان

من چهل هفته تکمیل شدم ولی دردام شروع نشد
به گفته دکترم دهانه رحم و لگنم عالی بود 😌۲ فینگر باز بودم بدون درد
ناچارا برام نامه بستری نوشت و زایمان با امپول فشار
۸ صب بستری شدم .۹ امپول تزریق شد . ساعت ۱۰ چهار فینگر شدم
ورزش اینا بم دادن ساعت ۲ ظهر ۶ فینگر شدم
بعد همراه ماما رفتیم وان و توپ بازیووو....(وان خیلی ب کنترل درد کمک میکرد
ساعت ۳ رسیدم ب ۸ انگشت
خیلی پیشرفتم عالی بود تا اینجا
تا ۸ فینگر ب اون صورت درد نداشتم . دیگه از ساعت ۳ تا ۶ هرچی ما زور زدیم و تلاش کردیم و ورزش این فسقل سرش تو لگن نیووومد ک نیومد .. ۹ فینگر باز بودم . هی دکترا می‌اومدن معاینه میکردن .. در نهایت گفتن ‌دهانه رحمت ملتهب شده باد کرده لبه داده برگشتی رو شیش . ی چندتا تزریق انجام دادن گفتن کمک میکنه ولی تاثیر نزاشت و من بعد از کلی افسوس و واقعا حیف شد از طرف پرستارا و ماما و دکترم راهی سزارین شدم ..
چون قبلش ناشتا نبودم مجبور شدن از کمر بی حس کنن . ۲ یا ۳ تا امپول بود و برا منی ک درد طبیعی کشیده بودم اینا طنزی بیش نبود😂
یکم تو پاهام احساس گرما کردمو خوابوندنم و کامل بی حس شد و تا وقتی صدای گریه بچه رو نشنیدم حتی نفهمیدم شکمم برش خورده

یعنی شرف ابرو نموند برام دیگه =*) از متخصصای بیهوشی که همه مرد بودن و تا اخر عمل بالاسرم موندن . تا پرستار و ماما و پزشک لخت و پخت مارو دیدن =*)

۹ پاسخ

عزیزم به سلامتی
خداروشکر که هر دو سالم هستین ولی واقعا حیف شد نتونستی طبیعی تا لب مرز رفتی

مبارک باشه عزیزم انشالله قشنگ ترین‌روزا رو‌کنار هم‌تجربه کنین

خداروشکرجفتتون سلامتیت،قدمش پر روزی باشه براتون.هزینه دو تا عمل رو هم گرفتن اونوقت یا فقد سزارین حساب کردن

اشکال نداره دیگه بچه‌ای بعدی سز میشی، کوچولوت دوست نداشته حالا حالا ها بیاد جاش خوب بوده

بسلامتی قدمش مبارک
خو عزیزم سزارین طبیعی مرد هست منم رفتم برای زایمان ۵ تامرد بود و ۳ تاخانم
من فقط چشمام بستم از خجالتم تا اومدم تو بخش😅😅😅🤦🏻‍♀️
دیگه ما مریض هستیم و کاری از دستمون بر نمیاد همون جوریشم استرس بیش از حد هست😅😅🤦🏻‍♀️
انشالله همه بسلامتی زایمان کنن🤲🏼🤲🏼🤲🏼

فقط جمله آخرت قشنگ درکش کردم😂😂😂😂
بسلامتی عزیزم مبارکه ❤️ خدا حفظش کنه😘

دقیقا منم همین شدم تا 10سانتم رفتم بچه نیومد بردن سزارین

عزیزم چه یخت که دوتا درد زایمان تجربه کردی خداروشکر که جفتتون سالم هستید کدوم بیمارستان رفتی؟؟

به به عجب ضیافتی🤣

سوال های مرتبط

مامان کنجد مامان کنجد ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
بعد اون اومدن امپول فشار رو وصل کردن و شروع ورزش کردن اسکات وچرخش کمر تا ساعت 3, عصر شدت درد هام خیلی شدید بود و مقدار آمپول فشار رو بیشتر کرده بودن تو ذهن خودم اون درد ا حداقل پنج فینگره و امید داشتم که پیشرفت میکنم بعد تحمل کلی درد با معاینه بازم سه فینگر بودم اشک در اومد از اون همه تلاش و ورزش بدون ذره ای حتی تغییر به خون ریزی افتاده بودم . دقیق یادم نیست واقعا بعد زایمان منی که حافظه ام تو جزئیات عالی بود الان افتضاح شدم دیگه دیدن اصلا پیشرفت نمیکنم کیسه آبم رو پاره کردن بازم شروع ورزش همراه با خون ریزی ولی حتی یه ذره پیشرفت بعد من هر چی میخوردم بالا میاوردم . ازشون اپیدورال درخواست کردم گفتن فقط تو روز های خاصی دارم ازشون گاز خواستم گفت باید بری تو 7 فینگل . داشتم از درد های که قطع و وصل میشد میمردم که ماما اومد و گفت میخوایم با معاینه کمکت کنیم . قشنگ هم کاری میکردم چون برام درد معاینه خیلی ناچیز تر از درد های امپول فشار بود .ماما 5فینگرم کرد یعنی حاضر بودم با دست 10 فینگر بشم واقعا تحملش راحت بود . خلاصه سرتون رو درد نیارم من اصلا دهانه رحمم خودش پیشرفت نمیکرد و همش با کمک ماما باز شد تا شدم 9 فینگر که گفتن دهانه رحمت یه طرفش سر بچه اومده ولی یه طرفش نه و شروع عذاب بود برام منی که اصلا جیغ نمیزدم و تحمل دردم عالی بود.
مامان گل🌸 مامان گل🌸 ۴ ماهگی
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی
مامان آریان مامان آریان ۵ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
تو هفته ۳۷ و ۴ روز
ساعت ۴صبح پنجشنبه کیسه آبم پاره شد
رفتم بیمارستان و معاینه کردن گفتن ب زور یک سانتی
معاینه وحشتناک بود خیلی چون دهانه رحمم اصلا پیدا نمیشد😭
دیگه بستری شدم و تا ۹ صب ک دردام شروع نشده بود قرص بهم دادن ک
دردام شروع بشه تا ۲ ظهر قابل کنترل بود و هنوز یک سانت بودم
از ۲ ی قرص دیگ بهم دادن ک دردام غیرقابل تحمل شد و ماما همراهم اومد و هرچی میخواست باهام کار کنه ب زور میتونسم ورزش کنم از درد زیاد دوبار بهم مسکن زدن دیگ وسط دردام خوابم میبرد
انقباض ک میگرفت میپریدم و جیغ میزدم از درد
ساعت ۱۱ بود ماما همراه بردم تو وان آب گرم و تا ۱۱:۵۰ دیقه روی سینه ب پایین دوش آب گرم باز کرده بود و گرفته بود خودمم ک تو وان بودم و با انقباض ها دوباره حالم بد میشد دیگ ساعت ۱۱:۵۰ معاینم کردن گفتن سر بچه پیداس زور زدنای با دردم شروع شد ک ۱۵ دیقه زور میزدم انگار ک مدفوع دارم و همزمان شکم ک کمر و کلیه ام تیر میکشید وحشتناک
دیگ ۱۲:۵ با برش ناحیه پرینه بچم ب دنیا اومد و انگار آب یخ ریختن روم آروم شدم و جفتم بعدش خودش اومد بیرون و بخیه زدن و شکمم رو فشار دادن تا هرچی اضافس بیاد بیرون با اینک خیلی درد کشیدم ولی بچمو ک گذاشتن بغلم خیلی آروم شدم
ایشالا همتون ب سلامت زایمان کنین
ولی آستانه تحمل هرکسی فرق داره من تحمل دردم خیلی کمه و خیلی اذیت شدم🥺
مامان فرهاد مامان فرهاد ۵ ماهگی
پارت۴
ساعت ۱۲ ظهر ک شد ی ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ سانت نیم بازی و بهت دارو تزریق میکنیم ک دردات شروع بشه
ی سروم داخل واژنم گذاشتن و گفتن تا ساعت ۳ طول میکشه ک تموم بشه و وقتی این از داخل بدنت در بیاد یعنی ۴ سانت باز شدی
گذاشتنش داخل بدنم خیلی درد داشتن اما بعدش دیگ دردی حس نکردم
ساعت ۲ ک شد گفتن بلند شو راه برو و کمر تو بچرخون همراهش
و منم تا بلند شدم ازم کلی آب خون ریخت و گفتن طبیعیه بخار سروم داخل واژنت هست
حدود نیم ساعت راه رفتم تو اتاق بعدش خسته شدم دراز کشیدم ساعت ۲ ۵۰ دقیقه سروم از بدنم خارج شد و من انقباض هام در حد ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه بود
از وقتی سروم اومد بیرون ی ماما اومد و گفت هر یکساعت میام معاینه تحریکیت میکنم تا کمک کنه بهت من دردام قابل تحمل بود تا ساعت ۹ شب من همینجوری انقباض داشتم و هی معاینه میشدم و نوار قلب میگرفتن از بچه
تا اینکه ساعت ۱۰ شر اومدم ی آمپول بهم زدن ک بلافاصله بعد اون آمپول دردام ده برار شد و انقاباض ها ب ۲ دقیقه ۵۰ ثانیه رسید ساعت ۱۰ نیم آمدن معاینه یهو شده بودم ۷ سانت و از اون به بعد من فقط داد میزدم و اصلا باهاشون همکاری نمیکردم تا ساعت ۱۱ نیم انقد داد زده بودم ک گلوم زخم شده بود و قلب بچه افت کرده بود
....پارت بعدی
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۷ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت اول🩷
۲۸ فروردین صبح ساعت ۸و۳۰ رفتم بیمارستان و بدون درد ۴۰ هفته تمام با ۲ فینگر بستری شدم، تا کارام انجام بشه ساعت ۱۱ ظهر اولین سرم فشار تزریق کردن و ریز درد های بی نظم شروع شد، نماز خوندم و ناهار خوردم و هنوز درد ها بی جون و کم بودن، معاینه میکردن و روند باز شدن دهانه رحم خیلی کند بود و یک خبر بد دادن...

اونم اینکه سر بچه تو لگن فیکس نشده و بالاست و این شروع فاجعه بود!

ساعت ها ورزش های مختلف و ۳ تا سرم فشار دهانه رحم تا ساعت ۵ عصر رو به زور تا ۵ سانت رسوند و دیگه رشد نمیکرد و سر بچه همچنان بالا بود و درد ها ضعیف و الکی بودن و شدید نمیشدن...

کولر ها روشن بودن و من لرز کردم و زیر پتو رفتم، بدنم کاملا میلرزید و حتی دندونام جوری به هم میخوردن ک میترسیدم زبونم بمونه بینش😅دیگه دیدن خیلی سردمه خاموش کردن🚶🏻‍♀️
ماما همراهم که واقعا زحمت کشید برام و ماما مسئولم کلی بهم ورزش دادن و بالای رحممو فشار میدادن بچه بیاد ولی هیچی به هیچی...
از همون اول بستری خیلی احساس ادرار داشتم و وقتی میرفتم سرویس خیلی زیاد ادرار داستم اما ۱۰ دقیقه بعد دوباره همون حالت رو داشتم و کلافه کننده بود،
تا اینکه ساعت ۵ کیسه آبمو زدن تا دردا شدید تر بشه و دیدیم بچه مدفوع کرده🤦🏻‍♀
اب دور جنین خیلی زیاد شده بود و کلی اب ازم تخلیه شد، دردا یه کم تقویت شدن
مامان مامان اوا مامان مامان اوا ۴ ماهگی
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.