دیشب رفتم خونه مادرشوهرم ماشاالله پسرم قدو وزنش خوبه'مادرشوهرم توجمع گفت بچه جون نداره چون غذا نمیخوره 'منم ناراحت شدم ازقبل از۶ماهگیش میگفت شیرخشکیه وهمش باد'از۶به بعد میگه جونی نداره چون غذا نمیخوره 'منم گفتم بزار یه بار جوابش بدم گفتم خداروشکر سالم وهمه چی نرماله نمیتونم بخاطر اینکه غذا نمیخوره شکنجه اش بدم وبزور بریزم توحلقش که روح وروانش مریض بشه تا وقتی شیر داره بهش میدم

مادرشوهرا از این ببخشین گوه ها زیاد میخورن

دقیقا مادر شوهر منم همینجوریه ولی دیگه محل نمی‌دم چند کیلو بچتون مگه

طایفه شوهر مدلشون کلا دهنشون باز باید یه حرف بیخود بزنن

دقیقا منم همین مشکل داشتمو دارم با خانواده همسر آدم بی فهم شعور بیشتر از اینا نباید انتظار داشت ولشون کن بزار انقدر بگن خسته بشن منکه میگم از حسادت این حرفا رو میزنن دقیقا پسر منم از نظر قد وزن از پسرعموش که شیش ماه کوچیکتره پسر من از اون وزن قدش بیشتر با مزه خنده رو اون با زمین زمان قهر رنگ رو سیاه ولی نمیدونم هی میگن اون فلانه هی مقایسه میکنن چون پسر من شیرخشک خورد خب شیرخشک بود زهرنبود ک پسر من نارس ب دنیا اومد مگه دست من بود

میگین تو جمع گفته شاید میخواسته مردم چشم نزنن
مامان منم از این حرفا میزنه بعد میگه بقیه چشم میزنن برا همون
الان ۱۲ روزم هست البته بچم تب داره بدون علت و همش میگه بچه رو زیاد بیرون بردی مردم چشم زدن😭

چن کیلو هست

بیخیال باش بابا